Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت
اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام
75. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی منمن طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm
» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm
» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm
» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm
» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم |
كساني كه Online هستند
در مجموع 1 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 1 مهمان هيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
ورود
مختصری در مورد «شیخ اشراق»
اُرُدیست نوشت Orodist Note :: سخنان استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم و رهبر اُرُدبیست های جهان)
صفحه 1 از 1
مختصری در مورد «شیخ اشراق»
سودای میان تهی ز سر بیرون کن
از ناز بکاه و در نیاز افزون کن
استاد تو عشق است چو آن جا برسی
او خود به زبان حال گوید چون کن
(سهروردی، فی حقیقه العشق)
شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح
سهروردی، ملقب به شهابالدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول، (549 - 587 ه.ق.) یا ( ۱۱۵۴
- ۱۱۹۱ م.) فیلسوف نامدار ایرانی بودهاست.
زندگی
شهاب الدین سهروردی در سال ۵۴۹ ه.ق. در
سهرورد يا قره قوش خدابنده زنجان زاده شد. حکمت و اصول فقه را نزد مجدالدین جیلی استاد
فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک
اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر
در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد.
به واقع، در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت
و تامل گذراند.
سفرهای وی رفته رفته گسترده تر شد، و به
آناتولی و شامات نیز رسید و در این سفر، مناظر شام «سوریه» او را بسیار مجذوب خود نمود.
در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در
آنجا با «ملک ظاهر» پسر «صلاح الدین ایوبی» (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی)
ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم
جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی که عشق شدیدی نسبت
به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در
همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بی پرده و بی احتیاط بودن
وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد
که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی
بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
وفات
عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف
اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت
خواسته آنها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد
متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند.
صلاح الدین که به تازگی سوریه را از دست
صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار
در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار
گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا
از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته
مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)
فلسفه اشراق
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را
بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم ارائه کرد.
سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق
نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens
نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون
و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان
در هم آمیخته است.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه
است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی داند. عرفان
است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت می
شناسد. او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می کند. بر وجودشناسی
ابن سینا ایراد می گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است
و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت
امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.
نورالانوار
سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار»
نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور می کند. نور را نمی توان
با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می شوند و طبعا
باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات،
وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی
و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار»
دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن ها می رسد.
لازم به یاد آوری است که گرچه عرفان یکی
از خصیصه های برجسته ی مکتب فلسفی سهروردی است، او فقط صوفی نبود، مکتب فکری اش هم
عرفانی محض نبود، او نظام ساز بود و مانند بسیاری ازتوان مندان دیگر(از قبیل ابن سینا)
در باب موضوعات مختلف و سنتی فلسفی ، مانند مابعد الطبیعه،هستی شناسی ، معرفت شناسی
، منطق و غیره اظهار نظر کرده است.
هرشماری را که از میان اندیش مندان دنبای
اسلام، به عنوان «بزرگترین» برگزینیم، استقلال اندیشه و خلاقیت، و نوآوری، قدرت ترکیب
افکار و آرای مختلف، نگرش جهانشمول، نیروی بیان و ذوق، و تسلط در زبانهای عربی و
فارسی، شیخ اشراق را در تاریخ تفکر جایگاه ویژه و ممتازی بخشیده که از بسیاری جهات
قابل قیاس با جایگاه دیگران نیست. برجستگی سهروردی را شاید بتوان کلاً معلول سه عامل
دانست: تفکر جهانشمول و جامع، ابتکار، و جسارت در بیان. شیخ شهابالدین گرفتار تفکر
یکبعدی و تعصبآمیز نبود. وی مانند بسیاری از اندیشمندان تاریخ، فقط خود را بر حق
نمیدانست و دیگران را بر باطل. حقیقت مطلق بیش از یک چیز نمیتواند باشد و همهی ملل
و نحل، فیلسوفان، عالمان، و عارفان گمگشتهای بیش ندارند. منتها راههایی که به امید
دستیابی به این حقیقت برگزیدهاند، متفاوت بوده است. فرزند سهرورد، نسبت به خط و شیوهی
خاصی تعصب نمیورزد و در عمل، تکصدایی را جایز نمیشمرد. .
بنابراین، وی با وجود این که مسلمانی مؤمن
و کاملاً آشنا با علوم قرآنی بود، از جستوجوی حقیقت در سنتهای فکری یونانی، زرتشتی،
هندی، یهودی، و مسیحی، نه تنها ابایی نداشت، بلکه عناصری از این سنتها را در تاروپود
نسج فکری خویش تنید و نظام فلسفی خویش را جامعیت بخشید.
بهرهگیری از شیوه های فکری گوناگون و درآوردن
آنها به قالب نظامی منسجم و هماهنگ، ابتکار و توان ذهنی فوقالعادهای میطلبد و سهروردی
از این نیروها بهرهمند بود. او فلسفهی ارسطویی را نه دربست پذیرفت و نه یکجا رد
کرد. بلکه از شیوههای استدلالی آن حداکثر استفاده را در ساختن نظام فلسفی خویش برد.
شیخ به ارسطو بسنده نکرد و مرعوب نام و آوازهی او هم نشد. به افلاطون و دیگر حکیمان
سالها قبل از این دو نیز مراجعه کرد و در یک معنا، مقداری از پایگاه به ظاهر غیر قابل
رقابت معلم اوّل کاست. از مؤلفههای تقریباً بینظیر و منحصر به فرد فلسفهی شهابالدین،
چیزی است که او از آن به حکمت خسروانی تعبیر میکند و آن، سنت فلسفی ایرانیان باستان
است. شیخ با گنجاندن مقداری از میراث فکری حکیمان ایران باستان، نشان داد که نیاکان
ما از چه سرمایهی عمیق فلسفی برخوردار بودهاند. .
امتیاز دیگر سهروردی، استقلال فکری و جسارت
او در عرضهی صریح بسیاری از افکار خویش بود. شیخ شهابالدین هفتاد هشتاد سال پس از
زمانی زندگی میکرد که نابغهی ایرانی دیگری، به نام امام محمّد غزالی (450 ـ 505ق)،
پنبهی فلسفه را زده، و پایگاه آن را ـ لااقل در ایران ـ به کلی سست کرده بود. با ضربهی
کاری او به بنیاد فلسفه ـ و به احتمال بسیار، سوءاستفادههایی که متشرعین ظاهری و متعصب
از ستیز عالم موجهی چون حجةالاسلام غزالی با تفکر فلسفی، در محکوم کردن فلسفه به عنوان
ضد دین کردند ـ دوباره سخن گفتن از فلسفه، آن هم فلسفهی مجوسان (!) کار آسانی نبود.
چوبی که غزالی بر زمین زده بود، چنان کوبنده بود که هواداران فلسفه، چنانچه میخواستند
به راه خود ادامه دهند، میبایستی خطر متهم شدن به بیدینی و انحراف از شریعت را میپذیرفتند...
با اینهمه، شاید استثناییترین نکته در
مورد سهروردی، همان باشد که وی شهرت خود و عنوان فلسفهاش را از آن گرفته است: نور!
به عقیدهی او، تنها چیزی که میتوان نام حقیقت بر آن نهاد و از بسیاری وضوح نیاز به
تعریف ندارد، نور است. موجودات، به نسبت درجهی کمال خود در سلسلهمراتب وجودی، از
این حقیقت بهره میبرند. نور محض، یعنی حقیقت مطلق، خداوند است که شیخ آن را نورالأنوار
مینامد. درجهی زیبایی و کمال هر موجود، بستگی دارد به درجهی نزدیکی آن به نورالأنوار.
البته دقیقاً معلوم نیست که مقصود و تصور سهروردی از «نور» چه بوده است. بعضی از صاحبنظران
به این نظر متمایلند که مقصود شیخ از نور، «وجود» بوده است. به هر حال، اگر هم او نور
را در معنای خاصی به کار برده که عیناً همان نور موجود در عالم خارج نیست، بیشک بدون
عنایت به آن هم نبوده است. از سخنان شیخ و زمینههای فکری وی برمیآید که او «نور»
را با گوشهی چشمی به نور در آیین زرتشتی، نور در قرآن، و حتّی همین نور محسوس ملموس
به کار گرفته است. چون در عالم محسوسات نیز چیزی روشنتر از نور نمیتوان یافت. به
هر تقدیر، خواننده ی فلسفهی اشراق، آفرینشی زیبا و متلالؤ در برابر چشم ذهن خویش متصور
میبیند. انسان وقتی به کارگاه خیال شیخ، که صورت عالمی اینچنین در آن تصویر شده میاندیشد،
چه عالم درخشان، بدیع، پاک، و امیدبخشی در برابرش جلوه میکند! شیخ میگوید همهی پرتوهایی
که از منبع نور اصلی در عالم پراکنده شده، گرفتار ظلمت ماده گردیده است. امّا این ماده،
در واقع اصالتی ندارد و میتوان آن را زدود تا دوباره همهجا و همهچیز از نور پر شود.
فرد به کمک زهد، ریاضت، و تطهیر نفس از پلیدیهای ماده، میتواند حجاب ظلمت را از پیش
بردارد و خود خویشتن را پاک کند تا شایستهی پیوستن به نورالأنوار شود. اینجاست که
نقطهی تلاقی فلسفه و عرفان سهروردی تشکیل میشود. در معنایی کلی، میتوان گفت تلفیق
این دو ـ یا نقطهای بینابین این دو ـ است که حکمت اشراق نام گرفته است. شیخ منافاتی
میان فلسفه و عرفان نمیبیند. نظام فلسفی او بر استدلال و کشف و شهود، هر دو مبتنی
است. پیشرفتهترین طبقه از طبقات دانایان، آنانند که هم در فلسفهی استدلالی هم در
عرفان به کمال رسیدهاند. او این طبقه را حکیمان متأله مینامد. تفاوت عمده میان محمّد
غزالی و سهروردی، در این است که امام طوس فلسفه را کنار گذارد تا بیشتر و بیشتر به
عرفان بپردازد. امّا سهروردی آن را وسیلهای در کنار عرفان، برای رسیدن به حقیقت قرار
داد. با اینهمه، به نظر میرسد سهروردی بیشتر فیلسوفی عارفمشرب است تا عارفی فلسفهگرا.
عنصر تعقل و استدلال در تفکر وی چنان قوی است که نمیتوان او را بههیچوجه در ردیف
عرفا و صوفیانی که عقل را سد راه میدانند به شمار آورد. به خلاف «شیخ مذهب»، حافظ
شیراز، که «عاقلی را گنه» میداند، شیخ اشراق همهجا تابع منطق عقل است. سخنانی از
قبیل «ما را به عقل مترسان و می بیار ـ کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست»، در نوشتههای
سهروردی نمیبینیم. گرچه در جایجای بعضی از آثار شیخ شهابالدین، از عشق، سماع، و
رقص سخن رفته است، مطمئناً فضای روحی او از نوع فضایی نیست که امثال عطار، مولوی، فخرالدین
عراقی، و حافظ در آن سیر کردهاند. کسی که از تألیف قضایا، ترکیب قیاسات، و استنباط
نتایج ـ که همهی ابزارهای منطق است ـ حرف میزند، نمیتواند با صوفیانی که عقل مآلاندیش
و احتیاط کار را وقعی نمینهند همنوا باشد. با اینهمه، پیشنهادهای عقل، به نظر سهروردی،
باید به تصویب علم شهودی برسد تا کاملاً در خور اعتماد گردد. شیخ اشراق در این معنا،
کمابیش همعقیده با شیخ محمود شبستری است که میگوید: به قیاسات عقل یونانی ـ نرسد
کس به ذوق ایمانی. علم واقعی، نه از طریق فکر صرف و صغری و کبری چیدنهای منطقی، که
به کمک مشاهدهی مستقیم حقایق حاصل میگردد و این وقتی تحقق میپذیرد که انوار اشراقی
بر نفس بتابد و او را به عالم مجردات متصل کند. بهعلاوه، او از مسلک تصوف و طریقت
عارفانه بیشتر به شیوههای ترک نفس، مبارزه با امیال مادی، و تلاش در تصفیهی باطن
و رهایی از ظلمت امور جسمانی برای رسیدن به نور حقیقت توجه دارد.
باری؛ حکیم متألهی چون سهروردی، که در همه چیز
و همهجا نور میدید و عالم آرمانی بهشت آیین او پنداری قصر آیینهای است که از پست
و بلند آن نور میریزد و نور میخیزد، گرفتار بغض تاریکاندیشان تنگنظر شد. متشرعان
ظاهرپرستی که ژرفای اندیشههای شیخ را نمیفهمیدند و سخنانش را با ظاهر دین موافق نمیدیدند،
کمر به نابودیاش بستند و وقتی شرع نبی را از خطر رهایی دادند، با وجدانی آرام «رفتند
و به خانه آرمیدند»!
زمانی که این مایهی مباهات
همهی ایرانیان اندیشمند اندیشهدوست در زیر شکنجه یا بر اثر گرسنگی در زندان ملک
ظاهر، پسر صلاحالدین ایوبی جان میداد، بیش از 38 سال نداشت. تنها خدا میداند که
در این عمر کوتاه، که یک چند صباح از آن در بیخبریهای کودکانه گذشته بود، آنهمه
را که میدانست از کجا میدانست و آنهمه را که نوشت، کی نوشت! تحریر چیزی حدود بیست
کتاب و رسالهی بلند و کوتاه در موضوعات پیچیدهی فلسفی، جهانشناختی، و روانکاوانه،
طی زمانی نسبتاً کوتاه، خود به معجزه میماند. اگر بسیاری از آدمیزادگان به ندرت میاندیشند
یا اصلاً نمیاندیشند، و بعضی فقط معدودی از ساعات شب و روز خویش را میاندیشند، به
نظر میرسد سهروردی ـ اگر نه تمام، لااقل ـ اکثر ایام عمر خود را در تفکر گذرانده است.
و الاّ کجا میتوانست اینهمه آثار پرمایه و عمیق را بیافریند که تا قرنها پس از او،
حتّی تا زمان حاضر، موضوع بحث و فحص هزاران اندیشمند مسلمان و غیرمسلمان قرار گیرد.
اگر از شرّ کژاندیشان کوتاهبین در امان مانده بود، چه مایه اندیشههای سخته و پختهتر
دیگر که از ذهن فیاضش تراوش نکرده بود! تا بود چنین بود و چنین خواهد بود! تا نخبگان
به جهان میآیند، رسم نخبهکشی هم به قوت خود باقی است!
از ناز بکاه و در نیاز افزون کن
استاد تو عشق است چو آن جا برسی
او خود به زبان حال گوید چون کن
(سهروردی، فی حقیقه العشق)
شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح
سهروردی، ملقب به شهابالدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول، (549 - 587 ه.ق.) یا ( ۱۱۵۴
- ۱۱۹۱ م.) فیلسوف نامدار ایرانی بودهاست.
زندگی
شهاب الدین سهروردی در سال ۵۴۹ ه.ق. در
سهرورد يا قره قوش خدابنده زنجان زاده شد. حکمت و اصول فقه را نزد مجدالدین جیلی استاد
فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک
اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر
در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد.
به واقع، در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت
و تامل گذراند.
سفرهای وی رفته رفته گسترده تر شد، و به
آناتولی و شامات نیز رسید و در این سفر، مناظر شام «سوریه» او را بسیار مجذوب خود نمود.
در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در
آنجا با «ملک ظاهر» پسر «صلاح الدین ایوبی» (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی)
ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم
جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی که عشق شدیدی نسبت
به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در
همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بی پرده و بی احتیاط بودن
وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد
که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی
بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
وفات
عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف
اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت
خواسته آنها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد
متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند.
صلاح الدین که به تازگی سوریه را از دست
صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار
در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار
گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا
از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته
مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)
فلسفه اشراق
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را
بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم ارائه کرد.
سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق
نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens
نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون
و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان
در هم آمیخته است.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه
است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی داند. عرفان
است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت می
شناسد. او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می کند. بر وجودشناسی
ابن سینا ایراد می گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است
و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت
امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.
نورالانوار
سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار»
نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور می کند. نور را نمی توان
با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می شوند و طبعا
باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات،
وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی
و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار»
دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن ها می رسد.
لازم به یاد آوری است که گرچه عرفان یکی
از خصیصه های برجسته ی مکتب فلسفی سهروردی است، او فقط صوفی نبود، مکتب فکری اش هم
عرفانی محض نبود، او نظام ساز بود و مانند بسیاری ازتوان مندان دیگر(از قبیل ابن سینا)
در باب موضوعات مختلف و سنتی فلسفی ، مانند مابعد الطبیعه،هستی شناسی ، معرفت شناسی
، منطق و غیره اظهار نظر کرده است.
هرشماری را که از میان اندیش مندان دنبای
اسلام، به عنوان «بزرگترین» برگزینیم، استقلال اندیشه و خلاقیت، و نوآوری، قدرت ترکیب
افکار و آرای مختلف، نگرش جهانشمول، نیروی بیان و ذوق، و تسلط در زبانهای عربی و
فارسی، شیخ اشراق را در تاریخ تفکر جایگاه ویژه و ممتازی بخشیده که از بسیاری جهات
قابل قیاس با جایگاه دیگران نیست. برجستگی سهروردی را شاید بتوان کلاً معلول سه عامل
دانست: تفکر جهانشمول و جامع، ابتکار، و جسارت در بیان. شیخ شهابالدین گرفتار تفکر
یکبعدی و تعصبآمیز نبود. وی مانند بسیاری از اندیشمندان تاریخ، فقط خود را بر حق
نمیدانست و دیگران را بر باطل. حقیقت مطلق بیش از یک چیز نمیتواند باشد و همهی ملل
و نحل، فیلسوفان، عالمان، و عارفان گمگشتهای بیش ندارند. منتها راههایی که به امید
دستیابی به این حقیقت برگزیدهاند، متفاوت بوده است. فرزند سهرورد، نسبت به خط و شیوهی
خاصی تعصب نمیورزد و در عمل، تکصدایی را جایز نمیشمرد. .
بنابراین، وی با وجود این که مسلمانی مؤمن
و کاملاً آشنا با علوم قرآنی بود، از جستوجوی حقیقت در سنتهای فکری یونانی، زرتشتی،
هندی، یهودی، و مسیحی، نه تنها ابایی نداشت، بلکه عناصری از این سنتها را در تاروپود
نسج فکری خویش تنید و نظام فلسفی خویش را جامعیت بخشید.
بهرهگیری از شیوه های فکری گوناگون و درآوردن
آنها به قالب نظامی منسجم و هماهنگ، ابتکار و توان ذهنی فوقالعادهای میطلبد و سهروردی
از این نیروها بهرهمند بود. او فلسفهی ارسطویی را نه دربست پذیرفت و نه یکجا رد
کرد. بلکه از شیوههای استدلالی آن حداکثر استفاده را در ساختن نظام فلسفی خویش برد.
شیخ به ارسطو بسنده نکرد و مرعوب نام و آوازهی او هم نشد. به افلاطون و دیگر حکیمان
سالها قبل از این دو نیز مراجعه کرد و در یک معنا، مقداری از پایگاه به ظاهر غیر قابل
رقابت معلم اوّل کاست. از مؤلفههای تقریباً بینظیر و منحصر به فرد فلسفهی شهابالدین،
چیزی است که او از آن به حکمت خسروانی تعبیر میکند و آن، سنت فلسفی ایرانیان باستان
است. شیخ با گنجاندن مقداری از میراث فکری حکیمان ایران باستان، نشان داد که نیاکان
ما از چه سرمایهی عمیق فلسفی برخوردار بودهاند. .
امتیاز دیگر سهروردی، استقلال فکری و جسارت
او در عرضهی صریح بسیاری از افکار خویش بود. شیخ شهابالدین هفتاد هشتاد سال پس از
زمانی زندگی میکرد که نابغهی ایرانی دیگری، به نام امام محمّد غزالی (450 ـ 505ق)،
پنبهی فلسفه را زده، و پایگاه آن را ـ لااقل در ایران ـ به کلی سست کرده بود. با ضربهی
کاری او به بنیاد فلسفه ـ و به احتمال بسیار، سوءاستفادههایی که متشرعین ظاهری و متعصب
از ستیز عالم موجهی چون حجةالاسلام غزالی با تفکر فلسفی، در محکوم کردن فلسفه به عنوان
ضد دین کردند ـ دوباره سخن گفتن از فلسفه، آن هم فلسفهی مجوسان (!) کار آسانی نبود.
چوبی که غزالی بر زمین زده بود، چنان کوبنده بود که هواداران فلسفه، چنانچه میخواستند
به راه خود ادامه دهند، میبایستی خطر متهم شدن به بیدینی و انحراف از شریعت را میپذیرفتند...
با اینهمه، شاید استثناییترین نکته در
مورد سهروردی، همان باشد که وی شهرت خود و عنوان فلسفهاش را از آن گرفته است: نور!
به عقیدهی او، تنها چیزی که میتوان نام حقیقت بر آن نهاد و از بسیاری وضوح نیاز به
تعریف ندارد، نور است. موجودات، به نسبت درجهی کمال خود در سلسلهمراتب وجودی، از
این حقیقت بهره میبرند. نور محض، یعنی حقیقت مطلق، خداوند است که شیخ آن را نورالأنوار
مینامد. درجهی زیبایی و کمال هر موجود، بستگی دارد به درجهی نزدیکی آن به نورالأنوار.
البته دقیقاً معلوم نیست که مقصود و تصور سهروردی از «نور» چه بوده است. بعضی از صاحبنظران
به این نظر متمایلند که مقصود شیخ از نور، «وجود» بوده است. به هر حال، اگر هم او نور
را در معنای خاصی به کار برده که عیناً همان نور موجود در عالم خارج نیست، بیشک بدون
عنایت به آن هم نبوده است. از سخنان شیخ و زمینههای فکری وی برمیآید که او «نور»
را با گوشهی چشمی به نور در آیین زرتشتی، نور در قرآن، و حتّی همین نور محسوس ملموس
به کار گرفته است. چون در عالم محسوسات نیز چیزی روشنتر از نور نمیتوان یافت. به
هر تقدیر، خواننده ی فلسفهی اشراق، آفرینشی زیبا و متلالؤ در برابر چشم ذهن خویش متصور
میبیند. انسان وقتی به کارگاه خیال شیخ، که صورت عالمی اینچنین در آن تصویر شده میاندیشد،
چه عالم درخشان، بدیع، پاک، و امیدبخشی در برابرش جلوه میکند! شیخ میگوید همهی پرتوهایی
که از منبع نور اصلی در عالم پراکنده شده، گرفتار ظلمت ماده گردیده است. امّا این ماده،
در واقع اصالتی ندارد و میتوان آن را زدود تا دوباره همهجا و همهچیز از نور پر شود.
فرد به کمک زهد، ریاضت، و تطهیر نفس از پلیدیهای ماده، میتواند حجاب ظلمت را از پیش
بردارد و خود خویشتن را پاک کند تا شایستهی پیوستن به نورالأنوار شود. اینجاست که
نقطهی تلاقی فلسفه و عرفان سهروردی تشکیل میشود. در معنایی کلی، میتوان گفت تلفیق
این دو ـ یا نقطهای بینابین این دو ـ است که حکمت اشراق نام گرفته است. شیخ منافاتی
میان فلسفه و عرفان نمیبیند. نظام فلسفی او بر استدلال و کشف و شهود، هر دو مبتنی
است. پیشرفتهترین طبقه از طبقات دانایان، آنانند که هم در فلسفهی استدلالی هم در
عرفان به کمال رسیدهاند. او این طبقه را حکیمان متأله مینامد. تفاوت عمده میان محمّد
غزالی و سهروردی، در این است که امام طوس فلسفه را کنار گذارد تا بیشتر و بیشتر به
عرفان بپردازد. امّا سهروردی آن را وسیلهای در کنار عرفان، برای رسیدن به حقیقت قرار
داد. با اینهمه، به نظر میرسد سهروردی بیشتر فیلسوفی عارفمشرب است تا عارفی فلسفهگرا.
عنصر تعقل و استدلال در تفکر وی چنان قوی است که نمیتوان او را بههیچوجه در ردیف
عرفا و صوفیانی که عقل را سد راه میدانند به شمار آورد. به خلاف «شیخ مذهب»، حافظ
شیراز، که «عاقلی را گنه» میداند، شیخ اشراق همهجا تابع منطق عقل است. سخنانی از
قبیل «ما را به عقل مترسان و می بیار ـ کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست»، در نوشتههای
سهروردی نمیبینیم. گرچه در جایجای بعضی از آثار شیخ شهابالدین، از عشق، سماع، و
رقص سخن رفته است، مطمئناً فضای روحی او از نوع فضایی نیست که امثال عطار، مولوی، فخرالدین
عراقی، و حافظ در آن سیر کردهاند. کسی که از تألیف قضایا، ترکیب قیاسات، و استنباط
نتایج ـ که همهی ابزارهای منطق است ـ حرف میزند، نمیتواند با صوفیانی که عقل مآلاندیش
و احتیاط کار را وقعی نمینهند همنوا باشد. با اینهمه، پیشنهادهای عقل، به نظر سهروردی،
باید به تصویب علم شهودی برسد تا کاملاً در خور اعتماد گردد. شیخ اشراق در این معنا،
کمابیش همعقیده با شیخ محمود شبستری است که میگوید: به قیاسات عقل یونانی ـ نرسد
کس به ذوق ایمانی. علم واقعی، نه از طریق فکر صرف و صغری و کبری چیدنهای منطقی، که
به کمک مشاهدهی مستقیم حقایق حاصل میگردد و این وقتی تحقق میپذیرد که انوار اشراقی
بر نفس بتابد و او را به عالم مجردات متصل کند. بهعلاوه، او از مسلک تصوف و طریقت
عارفانه بیشتر به شیوههای ترک نفس، مبارزه با امیال مادی، و تلاش در تصفیهی باطن
و رهایی از ظلمت امور جسمانی برای رسیدن به نور حقیقت توجه دارد.
باری؛ حکیم متألهی چون سهروردی، که در همه چیز
و همهجا نور میدید و عالم آرمانی بهشت آیین او پنداری قصر آیینهای است که از پست
و بلند آن نور میریزد و نور میخیزد، گرفتار بغض تاریکاندیشان تنگنظر شد. متشرعان
ظاهرپرستی که ژرفای اندیشههای شیخ را نمیفهمیدند و سخنانش را با ظاهر دین موافق نمیدیدند،
کمر به نابودیاش بستند و وقتی شرع نبی را از خطر رهایی دادند، با وجدانی آرام «رفتند
و به خانه آرمیدند»!
زمانی که این مایهی مباهات
همهی ایرانیان اندیشمند اندیشهدوست در زیر شکنجه یا بر اثر گرسنگی در زندان ملک
ظاهر، پسر صلاحالدین ایوبی جان میداد، بیش از 38 سال نداشت. تنها خدا میداند که
در این عمر کوتاه، که یک چند صباح از آن در بیخبریهای کودکانه گذشته بود، آنهمه
را که میدانست از کجا میدانست و آنهمه را که نوشت، کی نوشت! تحریر چیزی حدود بیست
کتاب و رسالهی بلند و کوتاه در موضوعات پیچیدهی فلسفی، جهانشناختی، و روانکاوانه،
طی زمانی نسبتاً کوتاه، خود به معجزه میماند. اگر بسیاری از آدمیزادگان به ندرت میاندیشند
یا اصلاً نمیاندیشند، و بعضی فقط معدودی از ساعات شب و روز خویش را میاندیشند، به
نظر میرسد سهروردی ـ اگر نه تمام، لااقل ـ اکثر ایام عمر خود را در تفکر گذرانده است.
و الاّ کجا میتوانست اینهمه آثار پرمایه و عمیق را بیافریند که تا قرنها پس از او،
حتّی تا زمان حاضر، موضوع بحث و فحص هزاران اندیشمند مسلمان و غیرمسلمان قرار گیرد.
اگر از شرّ کژاندیشان کوتاهبین در امان مانده بود، چه مایه اندیشههای سخته و پختهتر
دیگر که از ذهن فیاضش تراوش نکرده بود! تا بود چنین بود و چنین خواهد بود! تا نخبگان
به جهان میآیند، رسم نخبهکشی هم به قوت خود باقی است!
nima- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 84
امتیاز : 157674
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 32
Join date : 2009-12-17
مواضيع مماثلة
» بن بست اشراق
» ادب خویش را هیچگاه فرو مگذار، با وجود آنکه مورد ریشخند باشی. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
» نظر شما در مورد این جمله ارد بزرگ چیست ؟
» سخنان بزرگان در مورد تجربه
» توضیح در مورد دفتر : سلام امروز از دلت چه خبر ؟
» ادب خویش را هیچگاه فرو مگذار، با وجود آنکه مورد ریشخند باشی. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
» نظر شما در مورد این جمله ارد بزرگ چیست ؟
» سخنان بزرگان در مورد تجربه
» توضیح در مورد دفتر : سلام امروز از دلت چه خبر ؟
اُرُدیست نوشت Orodist Note :: سخنان استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم و رهبر اُرُدبیست های جهان)
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد