Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام






المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی من
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm

» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm

» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm

» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm

» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm

أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم

كساني كه Online هستند
در مجموع 4 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 4 مهمان

هيچ كدام

[ مُعاينة اللائحة بأكملها ]


بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
تدفق ال RSS


Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 
Bloglines 


ورود

كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟


گفتگویی با پوران فرخزاد و خاطراتی از فروغ

اذهب الى الأسفل

گفتگویی با پوران فرخزاد و خاطراتی از فروغ Empty گفتگویی با پوران فرخزاد و خاطراتی از فروغ

پست من طرف Hamed الأربعاء يناير 06, 2010 3:55 pm


با نگاهی بر دیوان اشعار فروغ فرخزاد می بینیم ادبیات معاصر مان با چه ضعفی شروع می شود و

با تولدی دیگر چگونه به این درجه از قدرت بالندگی خود می رسد ...



پوران فرخزاد : بله این بسیار طبیعی است وقتی فروغ اسیر را منتشر كرد یك دختر جوان و كم

تجربه ی هفده ساله ای بیش نبوده و تولدی دیگر در آستانه ی سی سالگی بسیار آگاهانه و با

مطالعه شكل گرفته و چه بسا اگر فروغ زنده می ماند بی تردید ادبیات معاصر را به سمت روشنایی مطلقی پیش می برد.



بالاخره بعد از كلی پا پی ایشون بودن فرصتی برای گپی دوستانه با او فراهم می اید.

خوب ؟ ( با سكوت انتظار وار خود فرصتی فراهم می آورم تا خود سر سخن را باز كند)



پوران فرخزاد : شایعات بی رحمانه و سراسر بی انصافانه در مورد فروغ زیاده ... آنقدر كه وقتی

خودش
با بعضی از این شایعات در مجله ها روبرو می شد تعادل روحی اش را از دست می
داد حتی ادعا های .............. در رابطه با او سبب گشت تا برای مدتی او
را در یك آسایشگاه روانی بستری كنیم . الان هم جنجال این آقای
............... آن قدر از این آقا كلافه ام كه نگویید . یك مشت مزخرف كه
با بی انصافی تمام سر هم كرده است . تا چنین ادعا های پوچ و بی اساسی
داشته باشه . فروغی كه من می شناسم زنی نبود كه دنبال همچین مردی بدود و
به او ابراز علاقه كند . نمی دانم او با این لاف ها می خواهد چه چیز ی به
اثبات برساند . شاید می خواهد مردانی و جذبه اش را به رخ دختر محصل ها
بكشد و وای بر ما كه شاعرانی این چنین خود بین داریم ...




پوران فرخزاد را بسیار عصبانی می بینم ، صورتش از فرط خشم گل انداخته و پره های بینی اش می

لرزیدن و من در دل به او حق می دادم . .......... با ادعاهای عاشقانه خود و اینكه فروغ از او بارها جواب

رد شنیده ولی باز به دنبالش می دویده و دست دوستی و نیاز به سوی او دراز می كرده فروغ را زیر

سوال نبرده بلكه اعتبار خود را به زیر سوال می برد ، و این قضاوت درد ناك را پیش می آورد كه شاعری

در حد او آنقدر دل و توان ندارد دست كم روابط عاشقانه اش را برای خود نگهدارد. این بسیار تاسف بار

است
شاعری چون او در مورد بزرگترین شاعر زن معاصر كنونی تنها از قهر و آشتی و
دیدار های بی ارزش حرف دیگری نداشته باشد كه به ما بگوید.




پوران فرخزاد :
من نمی فهمم چرا شما هر كسی از راه می رسه و هر ادعایی كه می كنه ، فوری
چاپش می كنید . مثلا اگر بقال سر كوچه مان بیاد بگه فروغ فلان روز به من
لبخند زده شما باید اونو چاپ كنید.




بله
به شما حق می دم اما .............. شاعر برجسته ایست و از دوستان بسیار
نزدیك فروغ نیز به شمار می آمد . به تلخی می گرید و من در سكوتی تلخ به او
خیره می شوم كه سرانجام كمی آرام می گیرد و سكوتش را آمیخته در بغضی تلخ
می شكند.




پوران فرخزاد :

من
و فروغ در كودكی نقطه مقابل یگدیگر بودیم ، من یك سال از فروغ بزرگتر بودم
، اما او بسیار پر حركت و شیطان و نا آرام بود . عجیب آزارم می داد و یادم
هست كه یك روز چنان گازم گرفت كه هنوز جای آن گاز بر تنم مانده است . تا
13 یا 14 سالگی ، تا سن بلوغ اصلا با یكدیگر نمی ساختیم و لحظه ای از سوء
تفاهم ها و نزاعها آرام نبودیم . اما وقتی بالغ شدیم ناگهان هر دو دچار
تغییرات شگرفی شدیم ، فروغ آرام و گوشه گیر ،خاموش و متفكر شده بود و من
شیطان و پرحركت و ناآرام و البته او پس از بلوغ حالتی یكنواخت و ثابت
نداشت . گاهی بسیار سخت آرام و مهربان بود و گاه وحشتناك ناسازگار می شد.
وقتی كم كم پسر ها برای ما مسئله شدند حسادت پنهانی و تلخی میان ما بوجود
آمد . من آن وقتها نمی دانستم برای چه ؟ یك سال پیش از مرگ فروغ یك عصر او
به منزلمان امد و ضمن حرفهای مختلف پرسید : پوران
فلان پسر همسایه كه الان پزشک حاذقی شده خاطرت هست . گفتم : بله فروغ جان
، چطور مگه ؟ گفت : در روزگار بچگی مثلا من عاشقش شده بودم ... می خندد
... ولی اون نگاهش همیشه به تو بود . اونوقت ها تو عالم بچگی من شب های
زیادی برای اون گریه كردم . و فروغ می خندد .




از علاقه اش به پرویز شاپور ؟ چی شد فروغ به او دل بست.



پوران فرخزاد :

پرویز
نوه خاله ی مادرم هست . آنوقت ها زیاد به منزل ما رفت و آمد داشت . او
دارای طنز قویی بود و همیشه بچه ها رو جمع می كرد و برایشان قصه های خنده
دار تعریف می كرد . و فروغ با یك چشم خیره بدهن پرویز می نگریست . وقتی ما
فهمیدیم آنها به هم علاقه پیدا كردن دچار حیرت شدیم پرویز پانزده سال از
فروغ بزرگتر بود . وقتی زمزمه ازدواج آنها بلند شد ، پدرم زیاد مخالفتی
نكرد ، چون پدر عاشق زن دیگری بود و تصمیم داشت با او ازدواج كند و این
بود مرا در پانزده سالگی شوهر داد با ازدواج فروغ و پرویز مخالفتی نكرد و
فریدون را هم كه چهار ده سال بیشتر نداشته بهانه ی ادامه تحصیل فرستاد به
خارج از كشور ظاهرا ما بچه ها رو مزاحم خود می دانست. تصمیم پدر نسبت به
ازدواج دومش خانواده را از هم پاشوند . جو خانواده جو بسیار ناآرام و
آشفته ای بود . فروغ اگر به پرویز دل بست تشنه ی محبت و مهربانی ای بود كه
در خانواده ی پدر یافت نمی شد در خانه ی پدر خشونت و
سردی حاكم بود. این بود كه فروغ آنچنان به پرویز دل بست. البته ما استعداد
خود را مدیون پدر هستیم او بود كه ذوق خواندن و مطالعه كردن را در ما
بوجود آورده بود. پدرم شاعر ، نویسنده چیره دستی است و در ادب ایران دستی
توانا دارد. وقتی پرویز و فروغ با هم عروسی می كردند ، بیاد دارم پرویز
حتی توان خرید لباس عروسی را هم نداشت . و این باعث مخالفت فامیل شده بود
اما فروغ اعتصاب غذا كرده بود . قهر كرد كه من جشن عروسی نمی خوام ، لباس
عروسی نمی خوام ، جواهر نمی خوام ، هیچ چیز نمی خوام این بود كه مراسم
آنها بسیار ساده برگذار شد وقتی كامی بدنیا آمد فروغ ناگهان شكفته شد . زیبا شد . و به طرز باور نكردنی ای هر روز زیباتر می شد. و اختلاف آنها هر روز بیشتر . این اختلاف ناشی از روابط عاطفی آنها نبود.


خواهرم
فروغ زن سرد مزاجی بود ، اگر او به محبت بسیار كسان روی می آورد ، نه از
نظر عاطفی و غریزی ، بلكه از جهت كمبود محبتی بود كه سراسر قلبش را سرد
كرده بود.




پوران
ساكت می شود ، سیگاری به آتش می كشد و تلخ در خودش فرو می رود. و سرانجام
با لبخند گریه آلودی سكوتش را می شكند. سری تكان می دهد .




پوران فرخزاد : بالاخره آرام می شم .



تنها سكوت می كنم تا او آرامش خود را بدست بیاورد.



پوران فرخزاد :

بالاخره
اختلافات بالا گرفت . و با شایعاتی كه از این ور و اون ور به گوش می رسید
. فروغ بیمار شد و مدتی در آسایشگاه رضاعی بستری شد . اگر چه بعد از اینكه
از بیمارستان مرخص شد تا مدتها حالش خوب نبود. فروغ پرویز را بی نهایت
دوست می داشت ، و این را بارها و بارها حتی وقتی از او جدا شده بود گفته
بود . آنوقتی كه از پرویز جدا شده بود اگر كسی حرفی در مورد پرویز می زد
مطلقا طاقت نمی آورد. فروغ و پرویز را باید پذیرفت كه از دو دنیای متفاوتی
بودند كه نمی توانستن در كنار هم زندگی كنند.فروغ پراحساس و ناآرام و
دیوانه بود . و پرویز منطقی حسابگر و مردی بسیار عادی چون همه ی مردمان كه
نحوه ی خاصی از زندگی نداشت . اما این كار خانوم ............. جدایی میان
فروغ و پرویز را قطعی و تثبیت كرد ، كار زشت ............. و
............... قابل توجیه و بخشش نیست . او در تمام سالهای پس از جدایی
اش از خانوم ............به نفرت یاد میكرد و در اوخر عمر خود مرتبا او را
مسبب فرو پاشی زندگی مشتركش می دانست ، كه بر حسب اتفاق در دوران سرگردانی
های فروغ ، فروغ با او آشنا گشته بود . حال نمی دونم از چه رویی
.............. خود را همه جا صمیمانه ترین دوست فروغ می داند در حالی كه
فروغ در این اواخر با نفرت از او نام می برد.




............... : « اولین چیزی كه با ............... احساس كردیم این بود كه او با پرویز تجانس روحی

ندارد
. من پرویز را خیلی خوب می شناختم . آن وقتها كه با ....................
زندگی می كردم او زیاد به خانه ی ما رفت و آمد داشت ، به هر حال وقتی با
فروغ آشنا شدم با او در مورد شعرش بسیار بحث كردم . و در مورد اینكه باید
او راه خودش را بشناسد . و بعد ها ، شاید درست یا غلط ، او را تشویق به
جدایی از همسرش كردیم . و فروغ پنج شش ماه بعد از همسرش جدا شد . باید این
مسئله رو پذیرفت زندگی در كنار پرویز جلوی رشد شكوفایی استعداد شعری فروغ
را می گرفت . »




در مورد اعتیاد فروغ ؟



پوران فرخزاد :

این
شایعات بی اساس كذب محضه دروغی بیش نیست . هر كس كه فروغ را می شناخته
آنرا مطمئن باشید قویا تكذیب خواهد كرد . فروغ به سلامت جسمش خیلی اهمیت
میداد هرگز بیاد ندارم بیمار شده باشد . سیگار بله می كشید اما نه زیاد در
مصرف آن زیاده روی نمی كرد و موادمخدر نه به هیچ عنوان ، فروغ هرگز از
این چیز ها برخلاف شایعات موجود استفاده نمی كرد. این را می توانید از
دوستان نزدیك فروغ نیز تحقیق كنید.




طوسی
حائری : فروغ در مورد شایعاتی كه اینجا و آنجا از او می نوشتن بسیار حساس
و عصبی شده بود . به خصوص كه پرویز نیز او را تهدید كرده بود تمام مطالبی
كه در مورد او می نویسند ، در پوشه ای جمع آوری می كند تا روزی كه فرزند
آنها بزرگ شد به او بدهد و بگوید این مادر توست . من شاهد رنج و تلخی و
گریه های بی انتهای فروغ بسیار بودم ، او از تنهایی می نالید و برای
فرزندش همیشه بی قرار و نا آرام بود . حتی یك بار وقتی فروغ به دیدن كامی
رفته بود او بهش گفته بود برو تو مادر من نیستی ، دوران بی نهایت سختی بر
فروغ بود ، در چنین روزهایی فروغ دیوانه وار می گریست . سخت می گریست آرام
كردن فروغ در این دوران خیلی مشكل بود . اما این آخرها دیگر تسلیم شده بود:


" من به تسلیم می اندیشم

این تسلیم درد آلود

من صلیب سرنوشتم را

بر فراز تپه های قتلگاه خویش پوشیدم" و می گفت : باشد من دیگر پذیرفتم این سرنوشت من است.

( خانم حائری كه بشدت می گرید ) تنها به عشق پسرش بود حسین را از جذام خانه آورد وسرپرستی

او را بر عهده گرفت . شبی را بیاد دارم كه فروغ به منزل مهری رخشا آمده بود ، تازه از سفر اروپاییش

برگشته بود ، آنشب آقای شفا ، صادق چوبک ، عماد خراسانی و دوستانی دیگر نیز حضورداشتن فروغ

حمله
ی بی رحمانه ای علیه عماد خراسانی شروع كرد و می گفت : عماد چرا تو باید
اینطور خودت را اسیر اعتیادت كنی كه در نتیجه در كار شعر هم بجایی نرسی .
حیف از تو نیست كه هنوز از آه و ناله های قلابی عهد دقیانوس شعر ایران دست
بر نمی داری ؟


فروغ
آنشب مهمانی را بر هم زد . عماد كه رنجیده بود مهمانی و ترك كرد . و مهری
هم سخت ناراحت شد و به فروغ بشدت اعتراض كرد و گفت : تو چرا عمدا همه را
می رنجانی ، چرا جلسات مهمانی را همیشه بر هم می زنی چرا با عماد اینطور
بر خورد كردی ؟ و فروغ خیلی ساده گفت :" او نباید خود را اینطور
اسیر اعتیادش بكند . او با خودش و شعر فارسی بد میكند ، چرا یك چنین چیزی
رو باید پنهان كرد ؟ پنهان كردنش كه خیلی بد تر است ." حالا چطور امكان
داره یك چنین شخصی اسیر اعتیاد باشه . هر كه هر چه می گوید دروغی بیش نیست
. مخدر هرگز ، به جرات می توانم بگویم فروغ به غیر از تقریبا سیگار هرگز اعتیاد دیگری نداشته . من كه با او به نوعی زندگی می كردم .




بعد از چاپ شعر گناه اطرافیان فروغ چه عکس العملی در این باره نشون دادن.



پوران فرخزاد :

بعد
از شعر " گناه " جو بسیار نا آرامی در خانواده پدیدار گشت . شعرا و
هنرمندان دوره اش كرده بودن ، پدر كه گهگاه فروغ را در نوشتن تشویق می كرد
به یك باره مخالف سر سخت او شد او را باعث ننگ
خانواده در آن روز ها می شمرد اگر چه پدر حالا فروغ را باعث افتخار
خانواده می داند. خوب به یاد دارم پدر وقتی فروغ را از منزل بیرون كرد هیج
جا نداشت كه برود ، به ناچار اطاقكی را با كمك دوستان خود تهیه كرد من هم
مقداری اسباب اثاثیه از منزل شوهرم برای فروغ آوردم . تلخی این دوران فروغ
را به خوبی می توانیم حس كنیم . تنهایی ، بی كاری ، بی پولی ، دوران تلخ
و سختی برای فروغ بود. كه البته مهندس مصطفوی در این روزگار به فروغ
كمك زیادی كرده بود و بر خلاف شایعات همیشه پوچ و بی اساس جزء رابطه ی
ساده و دوستانه ، رابطه ای دیگر وجود نداشته و رابطه ی دوستی آنها سراسر
آمیخته به احترام تا آخر عمر فروغ خود گویای این مسئله هست .




ابراهیم گلستان ؟





پوران فرخزاد :

گمانم
با معرفی اخوان ثالث بود كه فروغ در گلستان فیلم مشغول به كار شد. یك روز
فروغ با التهاب و هیجان خاصی به من گفت : با مردی آشنا شدم كه خیلی جالب
است . اثر فوق العاده ای برروی من گذاشته است . محكم و با نفوذ است .
بسیار جدی است . اصلا غیر از مردهایی كه تا حال شناخته بودم . برای اولین
باریست كه از كسی احساس ترس می كنم . از او حساب می برم . او خیلی محكم
است. و این مرد كه بعد ها شناختم كسی نبود غیر از ابراهیم گلستان . وقتی
گلستان در زندگی فروغ جدی شد ، او هر روز آرامتر ، تو دار تر و ساكت تر می
شد. بعد از اینكه ابراهیم گلستان در نزدیكی استودیو گلستان خانه ای برای
فروغ ساخت من كه تقریبا هر روز ناهار با فروغ بودم دیگر كمتر او را میدیدم
. گلستان هر روز برای فروغ مسئله ای جدی تر و عمیق تر می شد . فروغ با همه
ی قلب عاشق گلستان شده بود و برای فروغ گویی جزء گلستان هیچ چیز وجود
نداشت . این عشق فروغ و از سرگردانی ها نجات داده بود . بسیار آرام و ساكت
گشته بود. از دوستان قدیمی اش كاملا كناره گرفت و هر وقت در تهران بود
تمام ساعاتش در استودیو گلستان سپری می كرد . فروغ برای تهیه فیلمها زیاد
به مسافرت می رفت . یادم هست چندی قبل از فاجعه مرگش با گلستان ، سفری به
شمال رفتند كه در راه اتومبیلشان تصادف می كند و گلستان زخمی شد وقتی به
تهران بازگشتند فروغ با نگرانی و از ته قلبش با جوش و خروش خالصانه ای گفت
: میدونی پوران اگر خدایی نكرده در این تصادف گلستان می مرد من حتی یك
لحظه هم پس از او زندگی را تحمل نمی كردم و خودم را می كشتم.


در آن تصادف فروغ هیچ آسیبی ندید و با آنكه گلستان هم آسیب جدی ای ندیده بود ، اما فروغ سه روز

را در شور و هیجان و اضطراب تلخی سپری كرد .



امیر كراری( فیلم بردار گلستان فیلم )

بین آنها در محیط كاری احترام بسیار متقابلی بر قرار بود . همواره فروغ خانوم و آقای گلستان همدیگه

را بنام می خواندن . و تا آنجایی
كه ما با آنها روبرو بودیم رابطه ی عمیق بین آنها و آن همه شیفتگی و
شوریدگی تنها هنر بود كه میانشان بوجود آورده بود و این هنر بود كه آنها
را به هم پیوند می داد.




احمد رضا احمدی : بهترین دوران شعری فروغ و قصه نویسی گلستان دورانی بود كه آنها با هم بودند.



پوران فرخزاد :

فروغ از عشق به گلستان تلخی ها ی زیادی متحمل شد ، او هرگز دوست نداشت جای خانم گلستان را بگیرد ، از این رو همواره به پیشنهاد ازدواج گلستان دست رد به سینه او می زد . من خود چند بار شاهد بودم گلستان فروغ را تا در محضر برای عقد برد اما خواهرم فروغ در لحظه های آخر بشدت از این تصمیم منصرف می شد و گلستان را كه تا حد مرگ می پرستید سخت می رنجاند.

اگر چه خانم گلستان با آنكه بسیار با تدبیر و مهربان بوده و حضور فروغ را در زندگی همسرش كاملا

پذیرفته بود اما بارها و بار ها بشدت باعث رنجاندن فروغ گشته بود . و فروغ همواره از این عشق و

شوریدگی
سر خورده و متأسّف بود . و دختر گلستان در آزار و اذیت فروغ از هیچ كاری
دریغ نمی كرد فروغ دختر و پسر گلستان را می پرستید . یك روز به من گفت : "
خواهر من آنها را می پرستم اما این دختر از من بشدت متنفّر است " پسر
گلستان رابطه ی صمیمانه ای با فروغ داشت حتی وقتی کاوه در لندن بسر می برد
نیز همواره با فروغ مكاتبه می كرد ، میان آنها حسن تفاهم كاملی بر خوردار
بود.




كاوه گلستان :ده،
دوازده سالم بود كه فروغ در خانه ما رفت و آمد داشت ... برای من خیلی جالب
بود. فروغ، خانم جوانی بود كه یك ماشین آلفارومئوی ژیگولی آبی آسمانی داشت
و سقف‌اش را بر میداشت ... این برای من تصویر یك انسان آزاد و رها بود...
هر وقت فرصت می‌كرد، من را سوار ماشین می‌كرد و می‌برد شمیران می‌گرداند
... آن لحظاتی كه در ماشین‌اش بودم برایم تا اندازه‌ای لحظات تعیین
كننده‌ای بود. روی من خیلی اثر می‌گذاشت ... نمی‌دانم چرا ولی احساس آزادی
می‌كردم ... امواجی كه از او می‌آمد، امواج یك آدم آزاده بود.




پوران فرخزاد :

یك روز بخوبی به یاد دارم برای دیدن فروغ رفتم به استودیو گلستان ، گلستان آن روز هادرسفراروپاییش

بود . فروغ را بشدت ناراحت و گریان دیدم . چشمانش سرخ و ورم كرده بود . در مقابل اصرار و ناراحتی

هایم گفت گفتگویی با پوران فرخزاد و خاطراتی از فروغ 2 داشتم در کشوی گلستان به دنبال چیزی می گشتم كه چند تاکاغذ به دست خط اودیدم

. نامه هایی بود كه در سفر قبلی خطاب به زنش نوشته بود . در این نامه ها به زنش نوشته است كه

آنچه در زندگی برایش مهم است تنها اوست ، مرا برای سر گرمی و تفنن می خواهد ، كه من هرگز

در زندگی اش مهم نبوده ام ، و در نامه هایش به زنش این اطمینان را می دهد كه : " این زن برای

من
كوچكترین ارزشی ندارد . " وجود من برای او هیچ هست هر چه هست تنها تویی كه
زن من و مادر فرزندانم هستی.)فروغ می گفت و با شدت می گریست.بعدگفت : به
محض اینكه گلستان برگردد


برای همیشه از او جدا خواهد شد .

البته وقتی گلستان برگشت نه تنها از او جدا نشد بلكه رابطه عمیق تری بین آنها بوجود آمد بی شك

گلستان برای نوشتن آن چیز ها دلایل قابل قبولی برای فروغ آورده بود . فروغ با گلستان ماند تا یك بار

بر
سر عشق گلستان و ناراحتی های تلخی كه این مرد همواره برایش فراهم می آورد
دست به خودكشی بزند. یك جعبه قرص گاردنال را یك جا بلعید ، حوالی غروب
كلفتش متوجه این مسئله می شه و او را به بیمارستان البرز می برند . و قتی
من خودم را به بیمارستان می رسانم فروغ بی هوش بود . پس از آن هر چه كردم
او چرا قصد چنین كاری داشت ؟ هرگز یك كلمه در این رابطه با من حرف نزد ،
اما كلفتش گفت : آن روز گلستان به منزل فروغ آمده بود و بشدت با یكدیگر به
دعوا و مجادله پرداخته بودن و پس از آن بود كه فروغ قرص ها را خورد ...






فروغ چگونه زندگی می كرد ؟



پوران فرخزاد :

گرچه
فروغ همواره بدنبال نوآوری و امروزی بودن بوده اما پوشش همیشه بسیار ساده
آراسته و مرتب بود و به هیچ عنوان اهل پوشش های زرق و برق نبوده و از
آرایش كردن نیز بشدت پرهیز می كرد . بر خلاف كسانی كه سعی دارند و اصرار
دارند فروغ را یك كولی و ژنده پوش در ذهن مردم جای بدهند . فروغ همیشه
منظم و مرتب بوده . و به این مسئله نیز خیلی اهمیت می داد. و هر چه داشت را تماما به انسانهای نیاز مند انفاق می كرد.




طوسی حائری : فروغ همیشه پوششی ساده و بسیار مرتبی داشت . و از آرایش های تند كه مختص به عروسک ها می دانست امتناع می كرد . و
زندگی بسیار ساده ای نیز برای خودش فراهم كرده بود . عجیب هر چه داشت به
دیگران می بخشید اغلب اوقات در طول هفته ی اول تمام در آمد ماهانه اش را
صرف ادمهای نیاز مند می كرد و ما بقی هفته ها رو در شرایط بسیار سختی به
سر می برد . حتی زمستان هایی پیش می آمد كه هزینه خرید سوخت را برای روشن
كردن بخاری نداشت . سخت و می توانم بگم اصلا كمك كسی را هم نمی پذیرفت .
وقتی به او اعتراض می كردم می گفت " نمی تواند


وقتی می داند انسانهایی هستند آنچنان نیازمند راحت بنشیند و زندگی كند ."



فروغ فرخزاد : تمام سرمایه زندگی من کاغذ باطله هایی است كه هر جا می رم با خودم حملشان می كنم و لحظه ای نمی توانم از آنها دور باشم.



امیر
مسعود فرخزاد : بسیار ساده می پوشید و ساده زندگی می كرد.انگشتر و النگو
به خودش آویزان نمی كرد و این كار ها رو بسیار حقیر و كوچك می دانست . به
تنها چیزی كه فكر نمی كرد پول بود . وقتی فروغ مرد تمام داراییش 37 تومان
و 8 ریال بود .




م
آزاد : فروغ بسیار ساده زندگی می كرد . در همین سادگی خانه اش را بسیار
هنرمندانه و با سلیقه ای شاعرانه و كمی روشنفكرانه تزئین كرده بود . معلوم
بود خانه اش را بسیار دوست می دارد . اطاق پذیرایی كوچكی داشت و در آن با
چیز های كوچك و تزئینی بسیار زیبا تزئین كرده بود.




پوران فرخزاد :

فروغ
احوال روحی متفاوتی داشت . در هر ماه دو سه بار دچار بحران های روحی می شد
. روز های اخر تقریبا از همه كس و از همه چیز می گریخت . در اطاق را به
روی خودش می بست .كلفتش بارها و بارها با نگرانی به من یا مادرم تلفن می
زد خانوم باز در را برویش بسته است . تمام كارهای جنون آمیزش را تقریبا در
همین روز های بحرانی انجام می داد .




فروغ بسیار تلخ و صریح بود . حمله گر بود به همه می پرید و رك بودن او خیلی ها را بشدت می رنجاند

كمتر
از كسی تعریف می كرد . معمولا اگر به كسی پیله می كرد دست بردار نبود . و
وای بر آن روزی كه كسی اسیر پیله های او می شد . اما اگر می توانستی به او
نزدیك شوی در می یافتی قلبی بسیار مهربان دارد و تلخی اش از ناجنسی نیست .
همواره می گفت " دلش برای تزلزل ادبیات معاصر می سوزد . و بدی هایش بخاطر
بد بودن


Hamed
Hamed
کاربر انجمن
کاربر انجمن

تعداد پستها : 23
امتیاز : 162997
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 8
Join date : 2009-12-18

http://www.sunpolis.blogfa.com

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد