Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام






المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی من
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm

» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm

» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm

» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm

» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm

أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
بهروز ستاری(Orodism)
●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول Vote_rcap●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول Voting_bar●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول Vote_lcap 

كساني كه Online هستند
در مجموع 2 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 2 مهمان

هيچ كدام

[ مُعاينة اللائحة بأكملها ]


بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
تدفق ال RSS


Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 
Bloglines 


ورود

كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟


●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول

اذهب الى الأسفل

●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول Empty ●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول

پست من طرف فرزانه شیدا السبت فبراير 27, 2010 1:53 pm

●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول My-love-visitors-love-poem-46783

ترجمه : عشق واقعی از جائی سرانجام شروع میشود .ف.شیدا

●اشعار فرزانه شیدا درکتاب بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ۶●قسمت اول OROD+BOZORG+1
●اشعار فرزانه شیدا درکتاب
[size=21]بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ
[/size]

بخش 6ششم

ـــــــــ عشق ــــــــــ
آمدم تا در آسمان کبودپرگشایم بسوی آزادی
خانه سازم بر آن خرابه ی دل
تا بگیرم دوباره آبادی

ره گشایم به شادی بودنتا بخندم دوباره با شادی
آه ای خدای عشق و امید
کاش عشقی بمن نمیدادی

کاش عشقی بمن نمیدادی!!!
ــــــ * ف.شیداــــــــ

ــــــــــــ بهانه:ــــــــــــ
تو برام بهونه ای
تا به شوقی به روزام نگا کنم
واسه من یه چاره ای
که دلم رو به غمام رضا کنم
انگاری بودن تو
حتی یاد و خاطره ات
نفس آبی این قلب منه...تا دل شقایقیم
با همون خال سیاه غصه هاش
واسه تو طپیدنُ و شعری کنه
انگاری بودن تو...حتی یاد و خاطره ات
تو رگ سرخ وجودم...مثه یک رود امید
راهی پیدا کرده از...چشمه ی دل
که همه عاشقی رو...تو تنم جاری کنه
مثه اون زمزمهی رودی که رفت...از تموم رگ من
تا توی متن وجود.
بی تو دنیا...مثه یک دشت سیاهه واسه من
واسه من طلوع فردا نداره
خورشید و آفتاب و مهتاب نداره
بی تو چشمامم دیگه خواب نداره
دنیا هم برای من ...مثه یک شب سیاست
.. که همه ستاره هاش... پشت یک ابر سیا قایم شدن
توی قهر لحظه های بی کسی
تُو سکوت یه شب سرد و سیاه.
بی تو دنیا ...دیگه بودن نداره
وقتی که آسمونش ...آبی رویا نداره
وقتی حرفی از منو ما نداره
چیزی جز غصه ی فردا نداره!
بی تو دنیا...مثه یک قاب رو دیوار میمونه
خالی از نقاشی زندگیه
رنگ سبز و سرخ و آبی نداره
طرحی از روزای شادی نداره
خالی از تصویر یک عاشقیه... آخه قابی خالیه
بی تو دنیا دیگه بودن نداره
دل من شوقی به موندن نداره
آره تو بهانه ای...آره عشق من برام بهانه ای
....واسه قلب عاشقم....که به شوق بودنت
زندگی روسر کنم
به امید عشق تو....توی راهه زندگی
خستگی رو از تنم بدر بکنم
آخه دل محبتوُ , باتو شناخت
قاب خالی دلم , نقشی گرفت
رنگ زیبای محبت و وفا
نقش رنگین یه باغ باصفا
همه یادآور قدرت خدا....همه یادآور قدرت خدا.
آره دنیا بی تو بودن نداره
وقتی که آسمونش آبی رویا نداره
وقتی که حرفی دیگه...از منو از ما نداره
تو برام بهونه ای... یه بهونه ی قشنگ
تا بیادم بمونه ... همه عشقای قشنگ رو زمین
ذره ی کوچیکی از عشق خداست
عشقی که بی انتهاست
عشقی که بی انتهاست*

ـــــ ف.شید ا 1383 سوم مهرماه ـــــ

____آ خرین راه_____

بسیار آرام آمدم ....شاید.. حتی.. پاورچین
آنقدر آرام که سایه ام نیز
احتیاط میکرد... مبادا... ..آه..!!!
گذر ازاین کوچه ها... اما...
آنــگونـه کــه مــی پنــداشتم
آسـان نبــود

می ترســـیدم
از دیــدن ودیــده شدن
از دوبــاره ... بر لبــی بودن
در نـــگاهــی جــستجو شــدن
وباز دلشــکسته پـای پـس کشیـدن ورفـتن
آرام ...آرامــتر از...صـــدای قـــلبم
آرامتـر از طپش های درون سینه ام حتی

آرامـــتر آمــدم
وهــمینگونه آرام نیــز ...خـواهم رفــت
مـــرا... دیــگر نـــخواهــی دیــد
کــلامـی زمـن دیگر... نـخواهـی شـــنید

وشـــا یــد گاه قـــلم
بـاز بـــگرید... ونــاله ای برخـــیزد
ازســـوزش نـوک قـــلم...
بــر واژه های.. دلشـــکسته ام
و از اشـــکهای دردآگـــین شــبانه ام ...
ردپــائی بــماند در

* شــعرم

* در آغــوش تـــنهائی

* در آشـــیانه شـــعر

* در آغـــوش شـــعر

یا * درکـــوچــه بــاغ هــای تـــرانــه ام

و * در کنج خلوت شعرم

عطر... دلتنـــگی بپــاشـــد
دیگر آرام خواهم گرفت..
اگرچه بغض در گلــو

آه در ســـینه... تـــنهای تــنها

در دلشـــکستگی ی*
شـــیداوش روحـــم

که در هــزاربــاره گی زنــدگیــم...

شـــکست ...آری شـــکست....
بــی هــیچ گنــاهی ...امـــا

امــا...زیــن پــس..
مــرا نخواهـی دیــد

نـه تــو...نــه او...نـه هـــیچکس

تـــعجب نــکن
حـتی اگر تــرا نـیز...صـدا نکـنم


...یــا چشــم برتـو ببنـــدم

و خـلــوتم را... زار بگـریم

د یــگر جــز شـــعر... ازمن ...

هیچ نمانده اســت...
نه حتی در آشیانه هایم!!!

اما...مــن...هـمیشه در ســکوت مــیروم

مـن آخر ..از بدرود بیـزارم

از خـدا حــافظ گــفتن ها... در رنـجم
...


بـسیار.. آخـرگـفته ام: بـدرود

توان باردیگر گـفتنم نیـست

نـه دیـگر بـاتـو...نـه...

... دیـگر بـس اســت مـرا!
سـلامی آغـاز نمـی کنم دیـگر

کـه بـدرودی... در پی داشـته بـاشـد

امـا برای تو.... برای او....وبـرای هـمه

در دل هـزار هـزار آرزوی خـوب را
...آرزو میـکنـم

آه... آمـدم ...به آرامـی....
میــروم دگربار... آهســته!

ودیگر نـخواهــم خـواند...
حتی زیر لـب :
*هـمسفر ..آهسـته تر.. ازکـنار من گـذر
*راه تــو.. راه من اســت..
بی تـو کـُویـک هــمسفر
*هـمسفر ایـن راه مـا ..*..
راه عـشق است و صـفا
بــردی از یـاد مگر؟.......
تـو وفـای عـشق مـا؟


....این اما شـــعری بـود
در ... روزگــاری...
که بایـد فرامـوشـش کنـم


در دوبـاره گـی... شکـستن
...نه... دیـگر نمیخوانم ...
....

نمی تـوانـم...نمی تـوانـم!!!

زیـن پـس اما...زندگانـیت خـــوش بــاد


که مـیدانـم زین پس ...هــمیشه

هـزار خـاطره را با دل مـی کشـم...
با روح مـی برم

و در خـود مــیمـیرم
نمیــگویـمت: بامـید دیـدار ...
که دیـداری نـخواهــد بود


نمیـگویـم ونه حتی ...تا بــعد....وآه...


چـه بـی ثــمر بـود ایـن گـذر

چـه پُـر اثـر بـر مـن

فـقط بـه فـقط ..مـیگویم ترا ...
شـاد باشـی وخــوشبخت
کـامـران باشــی و در امـان خـدا

یـادت هـمراه دلـم مـیماند

در راه ... راه ِ رفــتن

یـاد تــو ...تــو .. و حــتی تـــو


1383ف.شیدا
____________________


هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار ارد بزرگ
___اینگونه بودن! __
صدایی خسته در صد واژه ی مبهم
وصدها واژه ای در سطر خیس قطره های اشک
میان خیسی هرخط دفتر . . .
در تب فریاد و چون سرخی غمبار شقایق ها
نگاهی غمزده خونین
درون سینه اش رنگ سیاهی های یک اندوه
و تکرار خطوط اشک
میان خط به خط دفتری خاموش
و اما بازهم خاموشی و اندوه
ودر صدها سوال مانده در تردید
به سرگردان سکوتی باز پیچیدن بخود . . .
در یاس نا سامان یک "بودن"
نیازی سخت درمانده به فریادی ز قعر سینه ای همواره در خاموشی مطلق
ویک نومیدی سخت وسیاه
از هرچه بودن در میان اوج نامردی
به قعر نامرادی ها اگر حق هم چنین باشد
چنین حق دل من نیست
نه حتی حق تو در بودنی تنها برای زنده بودن ها . . . فقط یکبار !
نه بار دیگری از روی دانش های عمری زندگی کردن . . .
( فقط یکبار ! )
ولیکن زندگانی ، زنده بودن نیست !
بسی بالاتر از این ، حق ِ بودن هاست !
و اما عشق . . .
گذار رودباری در رگ خونین قلبی پر طپش اما . . .
رسیدن تا به مردابی میان زندگانی بین آدمها !
ز دنیا حق من " اینگونه بودن "
باز هم ، حق دل من نیست . . . نه حتی تو !
خداوندی که جان بخشیده قلبی را
به هر تن در جهان خویش
تنی آزاده را روی زمین همواره می جوید
واما آدمی درحد جای خود گرفته حق بودن را ،
میان این زمینِ ِ تا ابد درگیر ناحقی !
نه دیگر ! حق تو یا حق من
"اینگونه بودن "نیست !
1388 فرزانه شیدا ـــــ

___دیروز ...امروز ...فردا* __
دیروز فردایم
را بی ثمر خواندم

امروز دریافتم
که بی ثمر نبود
گریز از دیروزی
که زندگیم را
عبث کرده بود
بی آنکه عبث باشد
رنگ تیره ای از گذشته را
ثمره ی فردایم کرد
چه با اشتیاق
از میله های زندان گذشته
گریخته بودم
و چه تلخ دریافتم
که هنوز
در حصار گذشته ها
در زنجیر مانده ام
با عشق یا بی عشق
به جرم گناه آلوده ی دوست داشتن
در اسارت بودم
هر چند که عشق
معنای زیبائی از محبت است
بر هر چه در دنیاست
..و دوست داشتن
سمبل قلبی ست
که هنوز
بی مهری ندیده است..
هر چند بسیار دیده بودم
بی مهری ها...اما
دوست میداشتم
آری دوست میداشتم ،
لطف دوست داشتن را
آنهم در کدامین دنیا!!
دیروز فردایم را
بی ثمر خواندنم
امروز دریافتم
که بی ثمر نبود
امروز نیز لبهای خاموش پر فریادم
در بیصدائی ها بر هم فشرده میشود
با پرده ی سکوتی که
رویاروی من و بر لبهای خموش من
فرمان خموشی صادر نموده است
و رویایم را درهم می شکند
رویای دوست داشتن را
دیروز رنج می کشیدم
چرا که دوست میداشتم
امروز رنج می کشم
زیرا می پرسند :چرا دوست میدارم
و من خاموشم
چرا که نمیدانم"
دوست داشتن "
چه معنائی
جز "دوست داشتن "
میتواند داشته باشد

و آنکه دوست میداشت
دیروز چرا مرغ شکسته بال
قفس دردانگیز عشق بود
و امروز چرا بسته پر
قفس ناباوری های
دنیای بی محبت
با من بگو چرا؟ چرا نا آشناست
دلهای امروز با محبت و عشق
چرا تردید هاست در معنای عشق
لیک بر من شرمی نیست
اگر در دنیای خالی ار عشق
توانستم
عاشقانه قلبی مملو
از محبت باشم
عاشقانه دوست بدارم
و عاشق باشم
چراکه دنیای من "دنیای محبت" بود
هرچند در نگاهها ناشناس
در باور ها پر تردید
عشق را می توان
به گلبرگ گلی نیز با تمامی وجود بخشید
اگر قلبی را توان بخششی
از مهر ،
محبت و دوست داشتن باشد
که این نیز
بر هر کس ساده نیست

اگر مهربانی را
نشناسد...
...دیروز فردایم را
بی ثمر خواندم

امروز دریافتم
که بی ثمر نبود

قلبم
ثمره ی دوست داشتن خویش را
در یادگیری عاشق بودن
دریافته بود
دل خدای عشق خویش را
یافته بود
او را که خود عشق بدل
بخشیده بود
دیگر میدانستم
از شهر بیهوده گی
گریخته ام
حتی اگر ...
از نگاه دیگری
راهی نپیموده باشم
...دیروز فردایم را بی ثمر خواندم
امروز دریافتم که بی ثمر نبود
عشق گناه بی گناهیم بود
و اگر در زندان ناباوری خویش
آزادم کرده اند
یا بنام دیوانگی
میخواهند زندانی را ببخشند !
که گناهی نکرده بود
من اما به سر بلندی
از کنار اینان
خواهم گذشت
گناه من
اگر گناهی باشد
جز "دوست داشتن" نبوده است
...آری ...امروز یا فردایم
از اثر دیروز
از "احساسِ عشق"
در درونم درامروز
میتواند
در دستهای دیگران
به ظلمت باشد
اما برای آنکه
سراپا سوخته بود
ودیگر آتش نمی گرفت
چه فرقی داشت
من اما هرگز
به" ظلمت" خو نخواهم کرد
که" دوست داشتنم"
هر گونه بود
هرگونه هست
به هر چه خواهد بود
به هر که خواهد بود
روشنائی روح و درون من است
ثروت من است در اوج تنگدستی
در دنیای مردمان خودباخته ای
که از عشق بی نصیب مانده اند
ز بخشش بی خبر
از خود خویش لبریز
از باور عشق ناکام!!
...
مرا چه باک.. مرا چه غم
آنگاه که خداوندم با من است
...دیروز فردایم را بی ثمر خواندم
... امروز دریافتم که بی ثمر نبود

1364____* فرزانه شیدا‌*
رنج آدمی را نیرومند می سازد برسان کوهستان سخت .
ارد بزرگ

___اینچنین پابندم___
دیده ام خیره بر این کاغذ هاست
بر خطوطی که قلم بر آن زد
بر حروفی که گهی خط خورده
و به آشفتگی صدها حرف
که اگر باز نویسم آنرا
بازهم دل به پریشانی وغم
در پی حرف دگر میگردد
آن الفبائی را
که دبستان وکلاس
بمن آموخته بود
گوئیا گم کردم
دفتر وکیف و کتابم را هم
ودلم را پس از آن
خیره ام بر همه ء کاغذها
که من آخر ز چه رو
اینهمه کاغذ سرگردان را
اینچنین سال به سال
یک بیک می گردم
وتوان در من نیست
بگذرم از ورقی تا خورده
که درونش یکروز
در میان شعری
چشم گریانی را
کرده ترسیم تب احساسم
یا که در یک شب دیگر خطی
روی یک برگ تهی
با ز ترسیم شدو شعری شد
مانده در دفتر شعرم برجا
قدرتم نیست سپارم بر باد
چک نویسی حتی
که بر آن قطره اشکی افتاد
قدرتم نیست فراموش کنم
که به هر بیت وبه هر تک غزلی
که به هر نثر وبه هرواژه عشق
اینچنین پابندم
وتمامیت این برگ به برگ
از درخت دل پر باری بود
که به هر فصل که از راه رسید
از خود وبودن خویش
نقش خود ایفا کرد
لحظه ای سبز بهارانی بود
لحظه ای میوه به تابستان داد
در خزان
برگ وجودش خشکید
وتن لرزانی
در زمستانی شد
و هر آن دانه ءبرف
نزد او حرمت داشت
بر تنش جائی داشت
زندگی بود تمامیت این بودن ها
لیک من حیرانم
که کجاشد همه آن روز وشبی
که کنون در تقویم
بدلم میگوید
اینهمه سال گذشت
آه ای برگ سفید
که کنون منتظری
تا دگر باره به احساسی سبز
سردی بودن را
از تو واز دلها
بزدایم با شعر
از دل خود هم نیز
لیک ای برگ سفید
گوئیا هیزم تن میسوزد
شعله اش پیدا نیست
در دلم
روح الفبا هم نیز
خود شراری دارد
زندگی قصه یک پرواز است
لیک بر روی زمین
روح همواره ز جسم ,آسمان میخواهد
آسمانی که درآن
دل اگر بارانی
یا که در پائیز است
یا زمستان بدلش سردی داد
باز هم هیزم یک بودن بود
در درون آتش
بازهم هیزم یک بودن بود
گرچه تن سوخته اما سرشار
از همه احساسی
که بدل ره میداد
وبه آن دل می بست
اینچنین پابندم
اینچنین پابندم به هر آن لحظه خویش
اینچنین پابند است
دل به رویائی چند
که به عمرش همه روز
زندگانی بخشید
اینچنین پابندم ...اینچنین پابندم
نهم آذر 1385 فرزانه شیدا_______
___ بنویس ____
قلمت را بردار
و برای دلِ شب باز نویس
که اگرخسته نوشتم
در شب
از سر غصه ی تاریکی نیست
روزگارم پره نور
دیدگانم بیدار
دل من غمگین است
دل من غمگین است
واگر بیدارم
درگذر از شب و شبها هرشب
کوچه های شب بیدار زده
همدمم خواهد بود
ماه ومهتاب کنار دل من
و به همپائی هر نقطه زنور
در دل شب زده غمناکم
هم سخن گشته دلم
باشب و کوکب و
مهتاب و نسیم
آه افسوس ولی
کس دراین خلوت تنهائی شب
همصدا بامن و
با قلبم نیست
کوچه هم بس تنها
دل من بس غمگین
آسمان گاه بگاه
ابری وتیره وباران زده
بامن هم پاست
لیک افسوس دلم
همچنان غمزده
در کوچه ی شب
رهگذار شب غمناک ِدلاست
آسمان تنها نیست
گل ز هر شبنم شب
بوسه بخود میگیرد
من ولی باز
همان سرگردان
من همان بیدارم
دل من بس تنهاست
دل من بس تنهاست
در هرآن کوچه شب
در هرآن ساعت غمناک گذر
دل من بس تنهاست
دل من بس تنهاست
شنبه 19 آبانماه 1386
ــــــ فرزانه شیداـــــ

____...و کسی نیز بما گوش نکرد ....!____
گفتی وباز شنیدم که دلت
سخن از دلتنگی ست ..
سخن ِاینکه سکوت
در دلت باز شکست
وتو گفتی با دل
هرچه در قلبت بود...
لیک گوش همه این مردم دهر
خالی از گفت وشنود
خالی از باورهاست
ودلی چون دل ماه
رچه مینالد ومیگوید باز
کس به یک چشم ونگاه
به رخ خسته ما نیز
نگاهی زسر شوق نکرد
من که فریاد زدم
با دل خویش
منکه گفتم
همه اندوه دلم
منکه هر روز
و هرآن شب به غمی
واژه در واژه
به تکرار امید
درقلم مُردم وبا اشک
به صبح دگری...
پای اندوه دلم
باز کشید
وهنوزم که هنوز
بیصدا مانده دلم
باهمه گفتن ها
باهمه شعر وسخن
باهمه دفتر و گفتار وکتاب
هیچکس گوش شنیدن
که نداشت
هیچکس غصه عالم
که نداشت
همه کس غرقه به خویش
غرقه در دنیائیست
که در آن یاد
دگر مردم دهر...
رفته دیگر ازیادومن
افسوس ...
ای خدا
خود تو بگو
ازچه رو اینهمه غم را
بدلم باز کشم
من که هر فریادم ....
میخورد بردیوار!!!
منکه حتی به قلم ,
اشک و به دل خون دادم
ما چه گفتیم
مگرجز حقیقت جز عشق
جز محبت... خوبی ...
ما فقط
قصه تکرارِ
همان دیروزیم
شنوائی به جهان
نیست که نیست
رمز ویران سکوت ...
عاقبت بر لب من نیز نشست ...
وسکوتم پس ازاین ..
نه به فریاد و قلم
نه به اشک ونه به آه
با کسی هیچ نخواهد گفتن
من فقط تکرارم ...تو فقط تکراری
و کسی نیز بما گوش نکرد
و کسی نیز بما گوش نکرد!!!
،، دل من پرشده از گفتنها،، ،،
دل من پرشده از گفتنها،،
یکشنبه ۱۶ دیماه ۱۳۸۶

___از: فـرزانه شـیدا____

ـــــ برگ افتاد ــــــ
برگ افتاد ز آغوش درخت
مرغکی پر زد و بر شاخه نشست
باد در برگ درختان پیچید ..
سیب سرخی در آب ...
در دل حوض سفید ... همچنان میرقصید
عکس خورشید چه لغزنده بر آب..
در گذر بود و... کنارش ابری
من ولی ... غرقه به یک برگ سفید
بر دل و دامن دفتر...تنها....
غرقه در صحبت دائم با دل
منو خودکار سیاه...
منو این برگ سفید ...
منو دنیائی حرف...
بارش اشک مداوم بر آن...
لحظه ای خیره به پائیزی سرد...
لحظه ای غرقه به خویش!
...
روز پائیز به همراهی باد
...در شتابی جدّی ...
در جدا کردن هر برگ ... پس از برگ دگر
گوئیا قصد سفر داشت که زود ...
تا زمانی باقی ست
فصل پائیزی خود را اینجا
به هر آنکس که نگاهش میکرد ...
باز پس داده و اثبات کند...
که دگر پائیز است.!
و منو دفتر من... بی هرآن پائیزی
فصل در فصل همه ؛بودن؛ را ...
در هرآن برگ... پس از برگ دگر
قصه گفتیم و کسی گوش نکرد!!
و کسی نیز ندید...که جهان‌ ِ دل ما
در کجا برفـی بود....
در کجا بارانی...
کی به پائیز رسید
یا بهارانش را...در کجا سر میکرد؟
...چه زمان طی میکرد؟
مرحبا بر دل هر فصل جهان...
که اگر آمد و رفت ...لااقل در نگه مردم دهر
همه جا دیده شد و نقشی داشت....
در دل یک یک افراد جهان!
......آه و افسوس بما..
که بدون اثری...
آمده ... مانده و... آخر رفتیم
____ف.شیدا 1383 مهرماه____

____ * تسلیم ! * ____
بسه دیگه برای من , این گذرون ِلحظه ها
گذشتن و ُرفتن و ُ باز , یه رفتن ِبی انتها
بیت غموُ , زار زدنی ! , توُ خلوت تنها ئیا
رفتن تُو آغوش غزل , توُ کوچه های بیصدا!

همیشه رفتنی بودن , تسلیم زندگی شدن!
به "غم" بگم باشه ! بمون!باز غرق سادگی شدن!
همیشه با خودم بگم، که قسمتم همین بوده
یاکه, توُ دست زندگی, اسیر ِ بردگی شدن

نگو که سرنوشت ماست, نشستن وغم کشیدن
اشکو ُ بدل راه دادن وُ ,خنده ی "غصه" رو , دیدن!
از لحظه ها گذشتن وُ دویدنی سوی ... کجا؟
دویدنای ِبیخودی, واسه ؟! به آخر رسیدن؟!

نگو که سرنوشت ماست , نشستنی پای غمی
شادی باید یه جا باشه ، حتی یه ذره یه کمی
تا کی اسیر سادگی ،هی خودمو گول بزنم؟!
بگم به دل تقصیر توست, اگر که تو اسیر شدی!

کی گفته دست ِتقدیره ، دست قدر یا که قضا
فقط برو راهی که هست !, بدون هیچ چون و چرا!
تسلیم زندگی با شوُ ! بگو خودش درس میشه !!!

هرجارو هم ، نگاه کنی ، نگفته اینا رو ،خدا!!

نه بخدا , برام بسه , اینجوری , آواره بودن
توُ دست غصه ها اسیر , همیشه بی چاره بودن!
بیام بشم عروسکی , توُ دست سرنوشت وغم؟!
وَِیلون و ُسرگردونِ غم ، مثله یه بیکاره بودن!

یا که بپای هر دعا "دنیا " منو ، ، دک بکنه
توسبزه زار باشم ولی ، منو "مترسک " بکنه!
بیاد بگه که سرنوشت ، اینجور واونجور نمیشه!!!
تا یه روز آخرش بیاد ,خودش منو " حک " بکنه! ؟

من زیر بارش نمیرم , که تا ابد اسیر باشم
سفره ی شادیها باشه !نخورده اما سیر باشم!
همش بهانه بیارم ، بگم گناهه " هَستیه"!
مثله یه کوری توی راه ، سرگردونِ "مسیر" باشم!

هرجوریم حساب کنی، من زیر بارش نمیرم!
یه روز توی همین روزا، حقمو من پس میگیرم
خدا خودش شاهدمه ،که نون دل رو میخورم
"شیدا"م ولی وا نمیدم ، حتی اگرهم بمیرم


چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۸*
__*فرزانه شیدا___
فرزانه شیدا
فرزانه شیدا
آموزگار انجمن
آموزگار انجمن

تعداد پستها : 945
امتیاز : 159241
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 164
Join date : 2009-12-17

http://fsheida.blogsky.com/

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد