Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت
اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام
75. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی منمن طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm
» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm
» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm
» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm
» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم |
كساني كه Online هستند
در مجموع 2 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 2 مهمان هيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
ورود
زندگی و شعر لئونارد کوهن
3 مشترك
اُرُدیست نوشت Orodist Note :: سخنان استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم و رهبر اُرُدبیست های جهان)
صفحه 1 از 1
زندگی و شعر لئونارد کوهن
زندگی و شعر لئونارد کوهن
[/justify]
(( Leonard Cohen ))
من ديوانهي توام
و اين را حتا ديوانهها ميترسند بفهمند
و ترس تنها چيزي است كه من از آن ميترسم (( از شاعري گمنام ))
(( لئونارد كوهن )) تا نیمهی دههي سوم عمر خود كه بهطور جدي به موسيقي پرداخت، بيشتر به عنوان شاعر و نويسنده مطرح بود. موسيقي كوهن نيز در اغلب آثارش ارجحيت شعر و ترانه را بر آهنگسازي و كشوقوسهاي تكنيكي در خوانندهگي ترجيح ميدهد. در واقع كوهن به ياري صداي گرم و آهنگسازي شعر خود را در طيفي وسيعتر عرضه ميكند. و گاه تنها دكلماسيوني از شعرش ارائه ميدهد. كوهن خيلي دير وارد موسيقي حرفهاي شد و شايد همين (همانطور كه خود نيز اشاره ميكند) دليلي بر ظاهر رسمي و شق و رق او در نوع آهنگسازي و خوانندهگي و طرز پوشش باشد. وي چه در ظاهر و چه در شعرها و كليپهايش تصويري اشباعشده از مردانگي و تقابلهايي همچون عشق و نفرت، مرگ و زندگي، مرد و زن و ... ارائه ميدهد. و همين تقابلهاي دربند كليشه از راههاي جذ ب مخاطب و اقناع او به شمار ميآيد. چنان كه مثلن مردانهگي او نه تنها تصويری آرماني براي زنان فراهم ميآورد، بلكه ترجيعبند I am your man بيشك خطابي رسمي و صريح به همجنساناش نيز ميباشد.
شعر كوهن نمونهی شور رمانتيك و احساس در زباني اغلب ساده است. (هر چند گويا برخي مخاطبانش از پيچيدگيهاي انديشهاش شاكي بودهاند!). اين شايد شايعترين و جذابترين راه جذب مخاطب باشد. چرا كه ذهنيت تقابلي و شور رمانتيك، هر چند در لحظاتي، در وجود همه هست. عاشقانههايي استوار بر انگارهي فقر( كه موجب نزديكي ميشود ) و مرگ و تنهايي موتيفهاي اصلي شعرهاي كوهن هستند. همچنين ذهنيت مذهبي يا به بيان واضحتر نوعي معنويتگرايي حتا در اروتيسم متنهاي كوهن موج ميزند. و شايد همين، بهوجود آورندهي يك دوگانهگي ميان رهاشدن براي انفجار احساسات و در عين حال محافظهكاريهاي مرسوم باشد. حتي شيوهي زندگي اخيرش (در يك مركز ذن) جهت رسيدن به آرامش و سادگي يكي از شيو ههاي مرسوم انسان غربي براي گريز بوده است. (همانطور كه گاهي راه گريزي بالعكس براي انسان شرقي! ).
با اين حال شعر كوهن خالي از سادگي و ظرافت نيست. شعر او را ميتوان بارها در خلوت و سكوت خواند. چنان كه خود سكوت نيز از مضامين مطرح شعرهاي اوست. در شعر (( هديه )) ارمغان سكوت براي (( تو )) ي شعر، شعري دیگر است كه به (( من )) بازپس داده ميشود.
شعري كه بيشتر در بند مفاهيم باشد و نهايت بازي در آن، بازي با معناها و مفهومهاي تثبيتشده، هرگز حاضر نيست مركزيت را از خود سلب كند. حتا اگر در اين راه تلاشي ناخودآگاهانه انجام دهد. مثلن در شعر (( نميدانم چند نفر در اين شهر ))، (( به خود ميگويم )) يا (( از خود ميپرسم )) انديشهاي است در ذهن من شعري، هر چند كه ممكن است در آن لحظه خيليهاي ديگر نيز در وضعيتي مشابه قرار داشته باشند.
به نظر ميرسد شعر مفهومي حتا در غير كليشهايترين اذهان، نيازي سركوب شده است.
نیازی که کوهن به آن پاسخ میدهد.
[justify]
(( لئونارد كوهن ))، شاعر، ترانهنويس، آهنگساز و خواننده، در سال 1934 در كانادا متولد شد. كوهن تا دههي سوم عمر خود كه انتشار آلبومهاي موسيقياش را آغاز كرد، بهطور تخصصي به سرودن شعر پرداخت. وي با انتشار مجموعهی The spice- Box of Earth (1961 ) به عنوان شاعری جدي مطرح شد. عمق و سادگي شعرهاي اين مجموعه موجب شد كه در طي سالها، بارها مورد توجه قرار گرفته و تجديد چاپ شود. كوهن از آن پس علاوه بر انتشار شعرهايش، دو رمان نيز منتشر كرد و سرودن ترانه و تنظيم شعر براي موسيقي را آغاز نمود. پس از تجربياتي پراكنده كه بسيار مورد توجه واقع شدند، كوهن نخستين آلبوم خود را با نام songs of Leonard cohen در سال 1968 منتشر كرد. كوهن كه پيش از آن با ترانهی Suzanne (1966 ) به شهرت رسيده بود، در سال 69 با انتشار songs for a room موفق به تثبيت موقعيت خود شد. ترانهی Bird on a wire ( پرنده روي سيم ) هنوز از مطرحترين كارهاي كوهن است. ايده و تصوير عيني اين ترانه هنگام سكونت كوهن در جزيرهاي در يونان شكل گرفت. عمدهی آلبومهاي كوهن بعد از اين:
(1974) Death of a ladies man, (1974) new skin of old ceremony, (1971) songs of love and hate, ( 1992) The Future, (1988) I am your man, (1985) Various Positions, Recent song (1979), (2002) Field commander cohen, (2001) Ten new songs ,
(2004) Dear Heather, (2002) The Essential Leonard cohen.
علاوه بر اين چندين آلبوم گزينه و live مابين آلبومهاي فوق از كوهن منتشر شده است. ترانههاي كوهن علاوه بر كارهاي نمايشي در فيلمهاي قاتلين بالفطره ( اليور استون ) و مك گيب و خانم ميلر ( رابرت آلتمن ) مورد استفاده قرار گرفتهاند.
از اواسط دههي نود لئونارد كوهن با مراجعه به يك مركز ذن تغييراتي در شيوهي زندگي خود ايجاد نمود. او در خانهاي محقر و زير نظر يك استاد 88 ساله به زندگي پرداخت.
نشانيهاي اصلي:
من ديوانهي توام
و اين را حتا ديوانهها ميترسند بفهمند
و ترس تنها چيزي است كه من از آن ميترسم (( از شاعري گمنام ))
1
بيشك شعر ترس يك ژانر نوشتاري تلقي نميشود. ترس در كالبد شعر است. در ترمينولوژي ترس شايد اولين برخورد اين باشد: ترس از دست دادن. شروعي تلخ و البته رمانتيك. ترس از مرگ و ترس ازدستدادن عشق را ميتوان از كلاسيكترين انواع ترس ناميد. ترس فراموشي را نيز.
شعر، به گونهاي ترس از پايان است. ثبت لحظهاي كه تكرار شود در زمان. به اين اعتبار شاعر ترسوترين موجود عالم است. چرا كه جسارت ثبت را به خود ميدهد! در ذات اين ثبت پوچي هم نهفته است. بكت در (( در انتظار گودو )) از زبان يكي از شخصيتهايش ميگويد: (( بيا هيچ كاري نكنيم. اينطوري كمخطرتر است. )) از ميان رفتن مرز بين حركت و انفعال.
نهاد شعر اعتراف به سكوت است. ترس از سكوت، ترس از الكني، و در عين حال اعتراف به سكوت و الكني. اعتراف به ترس نشانهي ترسو بودن نيست. پنهان داشتن آن ترس ميآفريند. شعر، ترس را به ما نشان نميدهد. پنهانداشتن ترس را نشان ميدهد.
بيشك شعر ترس يك ژانر نوشتاري تلقي نميشود. ترس در كالبد شعر است. در ترمينولوژي ترس شايد اولين برخورد اين باشد: ترس از دست دادن. شروعي تلخ و البته رمانتيك. ترس از مرگ و ترس ازدستدادن عشق را ميتوان از كلاسيكترين انواع ترس ناميد. ترس فراموشي را نيز.
شعر، به گونهاي ترس از پايان است. ثبت لحظهاي كه تكرار شود در زمان. به اين اعتبار شاعر ترسوترين موجود عالم است. چرا كه جسارت ثبت را به خود ميدهد! در ذات اين ثبت پوچي هم نهفته است. بكت در (( در انتظار گودو )) از زبان يكي از شخصيتهايش ميگويد: (( بيا هيچ كاري نكنيم. اينطوري كمخطرتر است. )) از ميان رفتن مرز بين حركت و انفعال.
نهاد شعر اعتراف به سكوت است. ترس از سكوت، ترس از الكني، و در عين حال اعتراف به سكوت و الكني. اعتراف به ترس نشانهي ترسو بودن نيست. پنهان داشتن آن ترس ميآفريند. شعر، ترس را به ما نشان نميدهد. پنهانداشتن ترس را نشان ميدهد.
2
ضربههاي كوچك هميشه بزرگترين ضربهها هستند. آيا ميتوان گفت كه عشق ضربهاي كوچك است؟ براي شروع آنقدر دير است كه تكرار گزارهي (( شروع ميكنم )) بيش از هر چيزي بوي پايان ميدهد. ميگويي تمام شد و خودت ميداني كه پايان يعني فاصله. ميداني كه اهل فريبي. چرا كه پايان در خودش معنايي ندارد، چرا كه شروع هيچ چيز نيست.
رخوت ننوشتن با در دست نگرفتن قلم آغاز ميشود. اگر اهل نوشتن هم باشي، بعد از مدتي ننوشتن، براي شروع مثل يك كودك ميشوي. دست خيلي زود قلم را فراموش ميكند. تا حدي كه در دست گرفتن قلم براي يادداشت ليست خريد يا گذاشتن پيغام براي كسي كه خانه نيست، عملي است در جهت محو نوشتن؛ از ياد بردن آنچه بايد نوشت.
(( من خانهاي داشتم كه از من گرفتند. همسري داشتم كه از من گرفتند. هنوز زود بود كه كودكاني داشته باشم. و هنوز زود بود كه آنها را از من بگيرند. ))
متن با حس از دست دادن ساخته ميشود. مرض از دست دادن كه هميشه بر به دست آوردن غلبه كردهاست. بر خلاف آنچه تصور ميشود، حس از دست دادن هميشه مترادف دوري نيست. دوري عنصر اصلي در غم غربت نيست. ما غم غربت را در نزديكترين فاصلهي ممكن حس ميكنيم. وقتي به هم نزديكايم.
آيا ميتوان گفت كه مثلن غم غربت حاصل نزديكی به توست؟ چرا كه نزديكي به تو يعني دوري از خيلي كسان و خيلي چيزها؟ غربت تو، عشق توست. ولي حتا نميتوان ادعا كرد كه اين انتخاب من است. نميتوان با اين تفكر هستيگرايانه بار خيلي از گناهان را بر دوش کشيد و يا به عكس، خود را از خيلي گناهان مبرا دانست. زمان همچنان عامل فراموشي است. من نميدانم (يا به ياد نميآورم ) كه چهطور اين مسير مرا انتخاب كرد.
ميتوان گفت كه آنقدر دوستاش دارم كه نميخواهم به او برسم؟ اين يك بيماري است. سپردن كسي كه دوستاش داريد به يك نفر ديگر. تصور تن او در كنار تني ديگر كه از فرط دوستداشتن ميدانيد هرگز او را آنطوري كه شما، دوست ندارد. بيماری ديگر فراموشنكردن اوست بعد از واقعه. هرگز نميتوان پاسخي داد. حتا اگر تا آخر عمر به يك تن، تنها به تن عاشق بمانيد. تا آخر عمر زمان درازي نيست كه به پايان برسد. تا وقتي نفس ميكشيد پايان در شروع است. اما بعد از مرگ ديگر پاياني نيست كه شروع شود. وجود ندارد پايان. از اين رو از آن ميگوييم.
من براي خانهام نمينويسم. آن قدر نزديكام كه غربت را در جايي دور حس ميكنم. جايي دور.
3
شعر(( لئونارد كوهن ))، مستحق تاويلي از اين دست است: اضطراب آرامش. شعري كه در ترس آرام ميگيرد.
بايد ترك كني هر آن چه را كه
خارج از كنترل توست
شروعاش با خانوادهات است
اما خيلي زود شامل روحات هم ميشود
ضربههاي كوچك هميشه بزرگترين ضربهها هستند. آيا ميتوان گفت كه عشق ضربهاي كوچك است؟ براي شروع آنقدر دير است كه تكرار گزارهي (( شروع ميكنم )) بيش از هر چيزي بوي پايان ميدهد. ميگويي تمام شد و خودت ميداني كه پايان يعني فاصله. ميداني كه اهل فريبي. چرا كه پايان در خودش معنايي ندارد، چرا كه شروع هيچ چيز نيست.
رخوت ننوشتن با در دست نگرفتن قلم آغاز ميشود. اگر اهل نوشتن هم باشي، بعد از مدتي ننوشتن، براي شروع مثل يك كودك ميشوي. دست خيلي زود قلم را فراموش ميكند. تا حدي كه در دست گرفتن قلم براي يادداشت ليست خريد يا گذاشتن پيغام براي كسي كه خانه نيست، عملي است در جهت محو نوشتن؛ از ياد بردن آنچه بايد نوشت.
(( من خانهاي داشتم كه از من گرفتند. همسري داشتم كه از من گرفتند. هنوز زود بود كه كودكاني داشته باشم. و هنوز زود بود كه آنها را از من بگيرند. ))
متن با حس از دست دادن ساخته ميشود. مرض از دست دادن كه هميشه بر به دست آوردن غلبه كردهاست. بر خلاف آنچه تصور ميشود، حس از دست دادن هميشه مترادف دوري نيست. دوري عنصر اصلي در غم غربت نيست. ما غم غربت را در نزديكترين فاصلهي ممكن حس ميكنيم. وقتي به هم نزديكايم.
آيا ميتوان گفت كه مثلن غم غربت حاصل نزديكی به توست؟ چرا كه نزديكي به تو يعني دوري از خيلي كسان و خيلي چيزها؟ غربت تو، عشق توست. ولي حتا نميتوان ادعا كرد كه اين انتخاب من است. نميتوان با اين تفكر هستيگرايانه بار خيلي از گناهان را بر دوش کشيد و يا به عكس، خود را از خيلي گناهان مبرا دانست. زمان همچنان عامل فراموشي است. من نميدانم (يا به ياد نميآورم ) كه چهطور اين مسير مرا انتخاب كرد.
ميتوان گفت كه آنقدر دوستاش دارم كه نميخواهم به او برسم؟ اين يك بيماري است. سپردن كسي كه دوستاش داريد به يك نفر ديگر. تصور تن او در كنار تني ديگر كه از فرط دوستداشتن ميدانيد هرگز او را آنطوري كه شما، دوست ندارد. بيماری ديگر فراموشنكردن اوست بعد از واقعه. هرگز نميتوان پاسخي داد. حتا اگر تا آخر عمر به يك تن، تنها به تن عاشق بمانيد. تا آخر عمر زمان درازي نيست كه به پايان برسد. تا وقتي نفس ميكشيد پايان در شروع است. اما بعد از مرگ ديگر پاياني نيست كه شروع شود. وجود ندارد پايان. از اين رو از آن ميگوييم.
من براي خانهام نمينويسم. آن قدر نزديكام كه غربت را در جايي دور حس ميكنم. جايي دور.
3
شعر(( لئونارد كوهن ))، مستحق تاويلي از اين دست است: اضطراب آرامش. شعري كه در ترس آرام ميگيرد.
بايد ترك كني هر آن چه را كه
خارج از كنترل توست
شروعاش با خانوادهات است
اما خيلي زود شامل روحات هم ميشود
شايد شعر كوهن, شعري چنان شگفت نباشد. بهانههاي ارجحتري هم ميتوانست زايندهي اين نوشتار باشد. كوهن يكي از امكانهاي موجود است. امكاني مغتنم براي زندهنگاهداشتن شوق ترس.
***
اين مقاله در شماره 51 ماهنامه گلستانه به چاپ رسيده است.
***
اين مقاله در شماره 51 ماهنامه گلستانه به چاپ رسيده است.
یادداشتی بر شعر لئونارد کوهن
(( لئونارد كوهن )) تا نیمهی دههي سوم عمر خود كه بهطور جدي به موسيقي پرداخت، بيشتر به عنوان شاعر و نويسنده مطرح بود. موسيقي كوهن نيز در اغلب آثارش ارجحيت شعر و ترانه را بر آهنگسازي و كشوقوسهاي تكنيكي در خوانندهگي ترجيح ميدهد. در واقع كوهن به ياري صداي گرم و آهنگسازي شعر خود را در طيفي وسيعتر عرضه ميكند. و گاه تنها دكلماسيوني از شعرش ارائه ميدهد. كوهن خيلي دير وارد موسيقي حرفهاي شد و شايد همين (همانطور كه خود نيز اشاره ميكند) دليلي بر ظاهر رسمي و شق و رق او در نوع آهنگسازي و خوانندهگي و طرز پوشش باشد. وي چه در ظاهر و چه در شعرها و كليپهايش تصويري اشباعشده از مردانگي و تقابلهايي همچون عشق و نفرت، مرگ و زندگي، مرد و زن و ... ارائه ميدهد. و همين تقابلهاي دربند كليشه از راههاي جذ ب مخاطب و اقناع او به شمار ميآيد. چنان كه مثلن مردانهگي او نه تنها تصويری آرماني براي زنان فراهم ميآورد، بلكه ترجيعبند I am your man بيشك خطابي رسمي و صريح به همجنساناش نيز ميباشد.
شعر كوهن نمونهی شور رمانتيك و احساس در زباني اغلب ساده است. (هر چند گويا برخي مخاطبانش از پيچيدگيهاي انديشهاش شاكي بودهاند!). اين شايد شايعترين و جذابترين راه جذب مخاطب باشد. چرا كه ذهنيت تقابلي و شور رمانتيك، هر چند در لحظاتي، در وجود همه هست. عاشقانههايي استوار بر انگارهي فقر( كه موجب نزديكي ميشود ) و مرگ و تنهايي موتيفهاي اصلي شعرهاي كوهن هستند. همچنين ذهنيت مذهبي يا به بيان واضحتر نوعي معنويتگرايي حتا در اروتيسم متنهاي كوهن موج ميزند. و شايد همين، بهوجود آورندهي يك دوگانهگي ميان رهاشدن براي انفجار احساسات و در عين حال محافظهكاريهاي مرسوم باشد. حتي شيوهي زندگي اخيرش (در يك مركز ذن) جهت رسيدن به آرامش و سادگي يكي از شيو ههاي مرسوم انسان غربي براي گريز بوده است. (همانطور كه گاهي راه گريزي بالعكس براي انسان شرقي! ).
با اين حال شعر كوهن خالي از سادگي و ظرافت نيست. شعر او را ميتوان بارها در خلوت و سكوت خواند. چنان كه خود سكوت نيز از مضامين مطرح شعرهاي اوست. در شعر (( هديه )) ارمغان سكوت براي (( تو )) ي شعر، شعري دیگر است كه به (( من )) بازپس داده ميشود.
شعري كه بيشتر در بند مفاهيم باشد و نهايت بازي در آن، بازي با معناها و مفهومهاي تثبيتشده، هرگز حاضر نيست مركزيت را از خود سلب كند. حتا اگر در اين راه تلاشي ناخودآگاهانه انجام دهد. مثلن در شعر (( نميدانم چند نفر در اين شهر ))، (( به خود ميگويم )) يا (( از خود ميپرسم )) انديشهاي است در ذهن من شعري، هر چند كه ممكن است در آن لحظه خيليهاي ديگر نيز در وضعيتي مشابه قرار داشته باشند.
به نظر ميرسد شعر مفهومي حتا در غير كليشهايترين اذهان، نيازي سركوب شده است.
نیازی که کوهن به آن پاسخ میدهد.
(( شعرها از كتاب The spice- Box of Earth ))
1
مرداني هستند
مرداني هستند
مرداني هستند
خواستار كوههايي
كه حمل كنند نامهاشان را در طول زمان.
خواستار كوههايي
كه حمل كنند نامهاشان را در طول زمان.
سنگنبشتهها آنقدر كافي نيستند
يا سرسبز،
و فرزندان به دوردستها ميروند
براي از دست دادن دست پدرهایشان
كه همواره مشت در نظر خواهد آمد.
يا سرسبز،
و فرزندان به دوردستها ميروند
براي از دست دادن دست پدرهایشان
كه همواره مشت در نظر خواهد آمد.
من دوستي داشتم:
زيست و مرد در سكوتي محض
و با متانت.
مانده نه كتابي، نه فرزندي، يا معشوقهاي براي
مويه كردن.
زيست و مرد در سكوتي محض
و با متانت.
مانده نه كتابي، نه فرزندي، يا معشوقهاي براي
مويه كردن.
نه سوگسرودي در كار
تنها نشاني از اين كوه
كه بر آن قدم ميگذارم،
تنها نشاني از اين كوه
كه بر آن قدم ميگذارم،
گذرا، تاريك و به ملايمت سپيد
در احاطهي مهاي بيرنگ
چنين مينامم اين كوه را بعد از او.
در احاطهي مهاي بيرنگ
چنين مينامم اين كوه را بعد از او.
2
سرود صبح
سرود صبح
خواب ديد دكترها سر رسيدند
و پاهايش را از زانو قطع كردند.
روياي روزي كه شبش كنار من خفته بود.
من در این رویا
یا فریاد درد سهمی نداشتم،
با این حال با من در میان گذاشت
رویای روزی را که شبش کنار من خفته بود.
و پاهايش را از زانو قطع كردند.
روياي روزي كه شبش كنار من خفته بود.
من در این رویا
یا فریاد درد سهمی نداشتم،
با این حال با من در میان گذاشت
رویای روزی را که شبش کنار من خفته بود.
3
هديه
هديه
به من میگویی سکوت
به صلح نزديكتر است تا شعر
اما اگر به عنوان هديه
برايت سكوت بیاورم
( من سكوت را ميشناسم )
خواهي گفت
(( اين سكوت نيست
شعري ديگر است))
و به من برش ميگرداني.
به صلح نزديكتر است تا شعر
اما اگر به عنوان هديه
برايت سكوت بیاورم
( من سكوت را ميشناسم )
خواهي گفت
(( اين سكوت نيست
شعري ديگر است))
و به من برش ميگرداني.
4
هايكوي تابستان
هايكوي تابستان
سكوت
و سكوتي عميق تر
هنگام که درنگ میکنند
جیرجیرکها
5
دو قالب صابون دارم
دو قالب صابون دارم
دو قالب صابون دارم،
با رايحهی بادام،
يكي براي تو و يكي براي من.
حمامي رسم كن،
همديگر را خواهيم شست.
با رايحهی بادام،
يكي براي تو و يكي براي من.
حمامي رسم كن،
همديگر را خواهيم شست.
پولی ندارم،
داروفروش را كشتم.
داروفروش را كشتم.
ظرفي روغن اينجاست،
درست مثل آنچه در كتاب مقدس.
درست مثل آنچه در كتاب مقدس.
به روشنايي تنات خواهم رسيد
در ميان بازوانام.
در ميان بازوانام.
پولي ندارم،
عطر فروش را كشتم،
عطر فروش را كشتم،
از پنجره نگاه كن
مغازهها را و مردم را.
بگو چه آرزو داري،
فورن خواهي داشت.
مغازهها را و مردم را.
بگو چه آرزو داري،
فورن خواهي داشت.
من پاك بيپولام
پاك بيپول.
پاك بيپول.
6
به خود ميگويم چند نفر در اين شهر
به خود ميگويم چند نفر در اين شهر
به خود ميگويم چند نفر در اين شهر
در اتاقهاي مبله زندگي ميكنند.
ديروقت در شب وقتي به ساختمانها مينگرم
قسم ميخورم در هر پنجرهاي چهرهاي ميبينم
كه برگشته به سمت من،
و وقتي نگاه برميگيرم
به خود ميگويم چند نفر بر ميگردند به سمت ميزهايشان
و همين را مينويسند.
در اتاقهاي مبله زندگي ميكنند.
ديروقت در شب وقتي به ساختمانها مينگرم
قسم ميخورم در هر پنجرهاي چهرهاي ميبينم
كه برگشته به سمت من،
و وقتي نگاه برميگيرم
به خود ميگويم چند نفر بر ميگردند به سمت ميزهايشان
و همين را مينويسند.
7
تنهايي ارباب و آغوش غلام
تنهايي ارباب و آغوش غلام
تنهايي ارباب و آغوش غلام.
به بانكدار يا دكتر نخواهمگفت.
نگاه كن، آنها افول آفتاب را نظاره ميكنند.
در پس كوهي بيصاحب.
از عهد و پيمان و ققنوس هيچ نميدانند.
امشب آفتابي افول ميكند.
به زيبايي در پس يك كوه،
و دو مرد من
به دفعات اين منظر را به خواب خواهند ديد
مابين دفعات
آنان يكديگر را مجازات ميكنند.
به بانكدار يا دكتر نخواهمگفت.
نگاه كن، آنها افول آفتاب را نظاره ميكنند.
در پس كوهي بيصاحب.
از عهد و پيمان و ققنوس هيچ نميدانند.
امشب آفتابي افول ميكند.
به زيبايي در پس يك كوه،
و دو مرد من
به دفعات اين منظر را به خواب خواهند ديد
مابين دفعات
آنان يكديگر را مجازات ميكنند.
8
سرود
سرود
نزديك بود به بستر بروم
بدون يادآوري چهار بنفشهی سفيدي
كه در گل يقهي ژاكت سبزت گذاشتم.
بدون يادآوري چهار بنفشهی سفيدي
كه در گل يقهي ژاكت سبزت گذاشتم.
و بعد چهقدر بوسيدم تو را
و بوسيدي مرا
با شرمي چنان
كه گويي هرگز عاشقات نبودم.
و بوسيدي مرا
با شرمي چنان
كه گويي هرگز عاشقات نبودم.
ماخذ:سایت رمز آشوب
داستانها و یادداشتهای خالد رسولپور
دومان ملکی
dooman_maleki@yahoo.com
dooman_maleki@yahoo.com
دربارهی من و رمزآشوب
[justify]
متنی به قلم آقای خالد رسولپور نویسنده ی سایت رمز آشوب وبا تشکر ارایشان جهت متن فوق
درباره زندگی و شعر لئونارد کوهن
در اوایل کار رمزآشوب (یعنی مهرماه 84)، که قرار بود این سایت مجلهای ادبی و هنری باشد، به خودم و خوانندهگانش قول دادهبودم که مجلهی رمزآشوب، نه دایرهای بسته، که گلویی از آن ِ همهی صداهای غریب ِ پشت دیوار باشد که مینویسند و از دل مینویسند و خوب مینویسند یا میخواهند خوب بنویسند؛ و سنجهی گزینشم در این مدّت، تنها و تنها، کیفیّت مطالب ارسالی –در حد تشخیص و وسع و مجالم- بود و بس. در این مدت، 33 داستان، 28 صفحه شعر، 27 مقاله و یادداشت؛ و چندین مطلب متفرقهی دیگر منتشر شد. پیش از آغاز، و حتا در چند ماه نخست، به همکاری چند دوست و یار نزدیک امید داشتم، که پیشتر، سعی و سوادشان را دیده و پسندیدهبودم؛ چرا که من خود، نه مجال و نه حوصله و نه سابقهی این کار را داشتم؛ که حتا در بازنویسی و ویرایش نوشتههای خودم، سخت محتاج یاری بودم. از آن دوستان امّا، یکی به دانشگاهی دور رفت، دیگری به روستایی دورتر برای گذراندن دورهی سربازیاش، یکی همین نزدیکیها اما دلش انگار سخت دورتر از آن دانشگاه و این روستا و... که از این میان تنها دومان ملکی عزیز برایم ماند، که همچنان هست و خواهدبود و خواهدنوشت.
در آغاز، فکرش را هم نمیکردم که ناچار باشم روزانه بین یک تا سه مطلب از قبیل داستان، شعر، مقاله، یادداشت، قطعه، ادعانامه، نقد، معرفی و صد و یک نوع دیگر را دریافت کنم، بخوانم، تایید یا رد کنم، به نویسندهاش اطلاع دهم، دلیل بیاورم، برنجانم، شاد کنم، و تازه بعد از همهی اینها، بنشینم و ویرایش کنم، نوبتبندی کنم و...! بهخدا که این نه کار من است! که تازهگیها حتا به زور کتاب میخوانم! که تازهترگیها! حتا به زور فکر میکنم...
پس بعد ِ کلّی وسواس و دلهره، دل به دریا زدم: از دوستانی که مطلب فرستادهبودند پوزش خواستم، که البته کم کاری نبود؛ و نیز همینجا از آن دسته از دوستان که فراموشکردهام، پوزش میخواهم. مجلّهی ما در روزهای بهترمان – که ظاهرن خواهند آمد! – دوباره منتشر خواهد شد، میدانم.
پس، فعلن، و تا اطلاع بعدی، مجلهمان تعطیل خواهدشد. خواهش میکنم تا آنوقت مطلبی نفرستید. البته خودم، خواهم نوشت، همینجا؛ و البته تنها از آن رو که نمیتوانم ننویسم.
آرشیو دهماههی مجلهی رمزآشوب در اینجا گرد آمده، و لینکش هم در سمت راست سایت موجود است و خواهدبود.
سعی خواهدشد که رمزآشوب، دستکم هفتهای یک بار، بهروز شود
.در آغاز، فکرش را هم نمیکردم که ناچار باشم روزانه بین یک تا سه مطلب از قبیل داستان، شعر، مقاله، یادداشت، قطعه، ادعانامه، نقد، معرفی و صد و یک نوع دیگر را دریافت کنم، بخوانم، تایید یا رد کنم، به نویسندهاش اطلاع دهم، دلیل بیاورم، برنجانم، شاد کنم، و تازه بعد از همهی اینها، بنشینم و ویرایش کنم، نوبتبندی کنم و...! بهخدا که این نه کار من است! که تازهگیها حتا به زور کتاب میخوانم! که تازهترگیها! حتا به زور فکر میکنم...
پس بعد ِ کلّی وسواس و دلهره، دل به دریا زدم: از دوستانی که مطلب فرستادهبودند پوزش خواستم، که البته کم کاری نبود؛ و نیز همینجا از آن دسته از دوستان که فراموشکردهام، پوزش میخواهم. مجلّهی ما در روزهای بهترمان – که ظاهرن خواهند آمد! – دوباره منتشر خواهد شد، میدانم.
پس، فعلن، و تا اطلاع بعدی، مجلهمان تعطیل خواهدشد. خواهش میکنم تا آنوقت مطلبی نفرستید. البته خودم، خواهم نوشت، همینجا؛ و البته تنها از آن رو که نمیتوانم ننویسم.
آرشیو دهماههی مجلهی رمزآشوب در اینجا گرد آمده، و لینکش هم در سمت راست سایت موجود است و خواهدبود.
سعی خواهدشد که رمزآشوب، دستکم هفتهای یک بار، بهروز شود
خالد رسولپور
دوم مرداد 85
[/justify]
رد: زندگی و شعر لئونارد کوهن
سلام خانم شیدا خسته نباشید مطلب بسیار جالبی بود
امیدوارم معرفی این اشخاص ادامه داشته باشه
ممنون استفاده کردم
موفق باشید
امیدوارم معرفی این اشخاص ادامه داشته باشه
ممنون استفاده کردم
موفق باشید
nima- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 84
امتیاز : 163824
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 32
Join date : 2009-12-17
رد: زندگی و شعر لئونارد کوهن
فرزانه شیدا
پریسا لشکری (ORODIST)- یار دلسوز انجمن
- تعداد پستها : 369
امتیاز : 164337
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 126
Join date : 2009-12-27
Age : 34
آدرس پستي : کلاردشت- خیابان گرکپس- خیابان 24 متری ( شهرک افشین) - خیابان نشاط
مواضيع مماثلة
» سروده ای از لئونارد کوهن
» قرار نیست با مرگ دیگران ما هم بمیریم و یا زندگی مان را به نکبت بکشیم، زندگی را با ارزش بدانیم و برای بالندگی و شادی کوشش کنیم. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
» زندگی !
» زندگی نامه و بیوگرافی آلبرت انیشتین
» صدای زندگی
» قرار نیست با مرگ دیگران ما هم بمیریم و یا زندگی مان را به نکبت بکشیم، زندگی را با ارزش بدانیم و برای بالندگی و شادی کوشش کنیم. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
» زندگی !
» زندگی نامه و بیوگرافی آلبرت انیشتین
» صدای زندگی
اُرُدیست نوشت Orodist Note :: سخنان استاد فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی (بنیانگذار فلسفه اُرُدیسم و رهبر اُرُدبیست های جهان)
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد