تنها یک سایه بود

من طرف کریم لقمانی الأحد فبراير 14, 2010 9:37 am

بازهم در انتظار ی؟
خنده برچین ازلبانت
من که دیروز اعدام شدم
امروز برای چه اینجا هستی
عشق را یکبار اعدام میکنند توچه نشستی ؟
طناب را دیگرباز کن
هنوز بوی تعفن دیروزگردنم درآن است
شاید میخواهند امروزسایه ام را اعدام کنند
سایه ام که زود تر کشتند
تا برایم اشک نریزد
آخر بی من که دیگر سایه ای نیست
باور نمی کنی ؟
سنگ قبرم بخوان
مردی باسایه اش دراینجا مدفون است
عشق تنها یک سایه بود
که آنهم اعدام شد
****
کریم لقمانی

من طرف فرزانه شیدا الأحد فبراير 14, 2010 10:05 am

بسیار زیبا بود امید صدسال بعدازاینهم به شادی وموفقیت زنده وسلامت باشید تنها یک سایه بود 979385

من طرف smattoori الإثنين فبراير 15, 2010 10:25 pm

سلام جناب لقماني عزيز

خوشحالم شعر قشنگ وپرمعنايت در اينجا ديدم وبقاي عمر شما با عزت باشد واميدوارم در لحظه ها عشق هميشه متولد باشد.
مهرگان باشيد.
چشمانت پياله هاي احساسم

مي نوشم جرعه هاي نورش را

در لحظه هايي كه پنجره ي لبخند گشودي

من نفسهايم را در بهاري از بودنت

در خواسته هايم متولدم

وصل در لبخند انتظار

بوسه به عشق ميزند

تا من بدانم

گاه وصل معشوق هست

در اوج لحظه هاي فراق

من در لحظه هايم

چقدر آرامش مي بينم

مهرگان

از دفتر شور عشق

من طرف simin الأربعاء فبراير 17, 2010 2:30 am

سلام جناب لقمانی
من هم به عنوان عضو جدید امروز
این شعر زیبای شما رو خوندم
واژه خنده برچیدن از لبان بسیار وازه زیبا و بکریست که شما هم به زیبایی تمام استفاده کردید تنها یک سایه بود 979385

تنها یک سایه بود

تنها یک سایه بود

رد: تنها یک سایه بود

رد: تنها یک سایه بود

رد: تنها یک سایه بود