Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت
اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام
75. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی منمن طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm
» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm
» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm
» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm
» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم |
كساني كه Online هستند
در مجموع 1 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 1 مهمان هيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
ورود
دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
4 مشترك
صفحه 1 از 1
دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
اصلا" نیدونم از کجای این دل که صاحبش که مــــــــــــن / یعنی طوطی باشم ... بمیره الهی // بگم !
سلااااام بر آجی خووووودم که امروز تا اسمتو شنیدم ... حالا میگم جریانو ! ;) و بابایی => ARA$H <= که ماشالله از صداقته وافرش باید الگوی مـــــــــــنه فسقل بشه !
مـــــــــــــــن خوبم / شماها خوبین ؟
آجی ! چه خبر بود امروز ! :arrow: مراسم نقد کتاب خان داداش امیـــــــــــــــــد صباغ نو رو میگم دیگه !
تووووووپ بود ! :arrow:
مـــــــــــــن که تا رفتم / اولین نفری که مــــــــــــنو دیدو نیدونم چه جوریو از کجا شناخت آقای خطیبی بود !
دیگه سلاااامو علیکو ... از این حرفا ! بگذریم !
عمو رضا ( آقای تفرشی داداشی بابایی جوجو ! ) رو وقتی رفت شعر خوند / با این چشمای طوطی گونم نشون کردم که برم بلکه بابایی جووووونیو ببینم ! آخه بابایی می خواست خودشو تو جمع معرفی نکنه !
هیچی دیگه آجی ! مثله اینکه دل بابایی جوجو به حال طفل شیرخوارش سوختو خودشو به ما نشونید !
انتظاره دیدنه یه آدم ضایع چاق بی ریخت قده 1 متر زیره زمینو داشتم که مماخش کل صورتشو گرفته و یه جورایی نوک مماخش زمینو جارو می کنه !
آخه خودش از خودش اینجوری می تعریفیدو مــــــــــــــن ساده هی از پشت این مانیتور باهاش دعوا می کردم که بابایی => ARA$H <= / قیافه کیلو چنده ؟ ( بابایی سوتی چنده رو یادته تو یکی از چتا که یه چیز دیگه تایپیدم ! ) مهم دله که تــــــــــــــــــــو بابایی جوجو مهربوووونترینی !
می بینی آجی ! رفتم دیدم به !
بزنم به تخته که از همه در دسترس تر این مغزه خودمه که مثله طبل تو خالیه / قد ... هیچی تو عرش هفتم سیر می کرد ! / تیریپش در حده لس انجلس ... البت آجی کفشاش پاشنه بلند بود ! خودشو عمو رضا گفتن که دروغشون زیاد تو ذوق نزنه !
آجی یادته گفتم دولا نمیشه مبادا کلاه گیسش بیفته زمین ؟
والله با دیدنه موهاش مـــــــــــــــــــنه طوطی با این 3تا شیویدم تو این عکسم => خواستم از خجالت آب شم !
:x
( blu$h ! )
خلاصه ! همه ی حرفاش دروغ بود !
خداوکیلی مــــــــــــــنه باقالی عین صادق حمایت ;) همه چیو راست حسینی عین کف پنجولای طوطیوارم بهش گفته بودم ... ولی آجی از اول سره کار بودم !
خداییش تو کاره شما آدم بزرگا میمونه آدم ! هزار تا زیر لایه دارین !
کم آوردم !
حالا مــــــــــــــــــنه آی کیو رو بگو آجی ! از اون فاصله باهاش دست تکون دادمو رفتم که برم خونه ... ولی با زهره تا دم دره اون دستشوییه تو پارک که رسیدیم یهو یه غم تو چشمای طوطی گونم نشستو گفتم باید برم بهتر با بابایی خودفظی کنم ... اینجوری نیشه !
هیچی دوباره تهنایی تو اون تاریکیه پارک تو این شهره پر از گربه ی نر که هرلحظه می خوان حمله کنن به یه طوطی طفل معصوم برگشتم وسط برنامه که چی ؟ از نزدیک با بابایی => ARA$H <= خودفظی کنم !
نهایته مرااااامم بود ولی بابایی بیییی مرااااامی پیشه کردو از قیافشو خدا می دونه که حرفای دیگشم هویج جوری الکی بوده یا نه ؟ / به مــــــــــــــــنه ساده چاخان کرد !
خداااااایا ! چقدر ساده م !
بابایی از ته دلم شعر خودم " آدمااااای این زمونه " رو تقدیمت می کنم / مفااالکت باااااشه !
اونوقت همه انتظار دارن مــــــــــــــــنه طوطی نسبت به آدمای دورو برم بدبین نباشم !
ای خدااااااا ! چه هیزم تری به این بابایی جوجو فروخته بود که اینجوری کرد ؟
زود باااااش بابایی ! می خوام برم همون پرورشگاه شیرخواران سالمندان زیره 2ساله آمنه ! حرف مـــــــــــــــــن همینه و بس !
نخواستم ... باز بچه های تو پرورشگاه هنوز بچه نو آدم بزرگ نشدن !
دیگه هم کاری باهات ندارم تا اطلاع ثانوی !
______________ _________ *****
******** --------- ____________ *******
........ ========== ==========
آجی نیمیدونی ! آجی سها که اسمتو خوندو گفت که تو جمع نیستی ... مــــــــــــــــــنم یه ذوقی کردم که صدام بهش رسیدو گفت : ببخشید خانوم جمشیدی ;) چی شده ؟ فکر کردم اسم شخ3 خاصی رو گفتین !
یه لحظه دلم برات عجیب تنگولید آجی ... کاش می شد تو هم میومدی !
آجی یه خانومه اومد که شعر بخونه ... اولش تا نشست گفت : ببخشید من تو مماخی می حرفم ... مماخمو عملوندم !
مــــــــــــــــــــنو میگی آجی / همچینی خجالت شرمنده زده شدم از مماخ خودم که همچون چماقی بر چهره ام ریشه دوانیده و چون اسبی گریزان بر روی صورتم می تازد !
وااااای که بابایی مماخت چقدر گنده بود ... دروغگو !
به قرآن از هرچی بابائه بیزار شدم !
خلاصه آجی ... جات خالـــــــــــــــی ... خیلی توووووپ بود ! مــــــــــــــــــنم که انقدر ندید بدیدم تا اومدم خونه نشستم کل کتاب داداشی امــــــــــــــــیدو خوندم ! :arrow:
راستی آقای کریم آبادی هم بودنا !
مـــــــــــــــــنم بودم !
دیگه برم که در پسه این شوخیام غمی بس روزافزون از خالی بندیهای بابایی => ARA$H <= / این دلمو چنگ می زنه ! انگار سوزن ته گرد نسشته لب حوض دلمو داره لباس میشوره با پودر برف و آبشونم که نمیکشه هیچ / نمی دونم چراااااااا هی سیخ تو قلبم می زنه !
خداوکیلی بابایی هم بابایی های سال 57 ! بهت گفتما بابایی جوجو !
در عجبم ازت بابایی !
آجی قیافش به استادای دانشگاه می خورد ... به ناموسم قسم مطمئنم مدرکشم به مـــــــــــــــن الکی گفته !
اه ! دلم گرفته ! نوخوام ! بازززم مـــــــــــــــــــن داستانو ادامه دادم ... هرچند این بار واقعیتی تلخ بود !
بابایی => ARA$H <= و آجی جووووووونم ... کاری باری ؟
رمقی از نامردی روزگارو آدماااااااش برام نمونده که گوووووووربووووونتون برم ... پس به بعدا" موکولش می کنم !
فعلا" تا بعدا" ... !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
سلام به دختر خوب وشاد
اول اينكه نبينم دختر گل ما دلتنگ باشه من كه خوبم تو خوبي اصلا ميدوني من دختر ندارم ولي يك دختر برادر دارم همسن شما كه ميميريم براي همديگه اخه بدجور عموي هست وتازه يك خواهر دوساله داره بيا وببين اون ديگه بد رقم عمويي ومدام ميگه تعيد تعيد ومن باران بوسه خوب ديگه اولي بزرگتر شده وخجالتي تلافيشو سر اين كوچيكه در ميارم وقتي يادم ميره خودش لبشو غنچه ميكنه از اون دختراي پرورويه فكر كنم روي عموش رفته ههههه(البته با اجازه خانم شيدا)خوب اميدوارم در زندگي هميشه شاد باشيد ويك نصيحت بجز خدا از هيچ كس توقعي نداشته باش تا دلت هميشه آرام باشد.
مهرگان باشيد
اول اينكه نبينم دختر گل ما دلتنگ باشه من كه خوبم تو خوبي اصلا ميدوني من دختر ندارم ولي يك دختر برادر دارم همسن شما كه ميميريم براي همديگه اخه بدجور عموي هست وتازه يك خواهر دوساله داره بيا وببين اون ديگه بد رقم عمويي ومدام ميگه تعيد تعيد ومن باران بوسه خوب ديگه اولي بزرگتر شده وخجالتي تلافيشو سر اين كوچيكه در ميارم وقتي يادم ميره خودش لبشو غنچه ميكنه از اون دختراي پرورويه فكر كنم روي عموش رفته ههههه(البته با اجازه خانم شيدا)خوب اميدوارم در زندگي هميشه شاد باشيد ويك نصيحت بجز خدا از هيچ كس توقعي نداشته باش تا دلت هميشه آرام باشد.
مهرگان باشيد
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
وای ازدست شما دوتاااااااااkahoop_pooman-ph!_para$2! نوشته است:
اصلا" نیدونم از کجای این دل که صاحبش که مــــــــــــن / یعنی طوطی باشم ... بمیره الهی // بگم !
سلااااام بر آجی خووووودم که امروز تا اسمتو شنیدم ... حالا میگم جریانو ! ;) و بابایی => ARA$H <= که ماشالله از صداقته وافرش باید الگوی مـــــــــــنه فسقل بشه !
مـــــــــــــــن خوبم / شماها خوبین ؟
آجی ! چه خبر بود امروز ! :arrow: مراسم نقد کتاب خان داداش امیـــــــــــــــــد صباغ نو رو میگم دیگه !
تووووووپ بود ! :arrow:
مـــــــــــــن که تا رفتم / اولین نفری که مــــــــــــنو دیدو نیدونم چه جوریو از کجا شناخت آقای خطیبی بود !
دیگه سلاااامو علیکو ... از این حرفا ! بگذریم !
عمو رضا ( آقای تفرشی داداشی بابایی جوجو ! ) رو وقتی رفت شعر خوند / با این چشمای طوطی گونم نشون کردم که برم بلکه بابایی جووووونیو ببینم ! آخه بابایی می خواست خودشو تو جمع معرفی نکنه !
هیچی دیگه آجی ! مثله اینکه دل بابایی جوجو به حال طفل شیرخوارش سوختو خودشو به ما نشونید !
انتظاره دیدنه یه آدم ضایع چاق بی ریخت قده 1 متر زیره زمینو داشتم که مماخش کل صورتشو گرفته و یه جورایی نوک مماخش زمینو جارو می کنه !
آخه خودش از خودش اینجوری می تعریفیدو مــــــــــــــن ساده هی از پشت این مانیتور باهاش دعوا می کردم که بابایی => ARA$H <= / قیافه کیلو چنده ؟ ( بابایی سوتی چنده رو یادته تو یکی از چتا که یه چیز دیگه تایپیدم ! ) مهم دله که تــــــــــــــــــــو بابایی جوجو مهربوووونترینی !
می بینی آجی ! رفتم دیدم به !
بزنم به تخته که از همه در دسترس تر این مغزه خودمه که مثله طبل تو خالیه / قد ... هیچی تو عرش هفتم سیر می کرد ! / تیریپش در حده لس انجلس ... البت آجی کفشاش پاشنه بلند بود ! خودشو عمو رضا گفتن که دروغشون زیاد تو ذوق نزنه !
آجی یادته گفتم دولا نمیشه مبادا کلاه گیسش بیفته زمین ؟
والله با دیدنه موهاش مـــــــــــــــــــنه طوطی با این 3تا شیویدم تو این عکسم => خواستم از خجالت آب شم !
:x
( blu$h ! )
خلاصه ! همه ی حرفاش دروغ بود !
خداوکیلی مــــــــــــــنه باقالی عین صادق حمایت ;) همه چیو راست حسینی عین کف پنجولای طوطیوارم بهش گفته بودم ... ولی آجی از اول سره کار بودم !
خداییش تو کاره شما آدم بزرگا میمونه آدم ! هزار تا زیر لایه دارین !
کم آوردم !
حالا مــــــــــــــــــنه آی کیو رو بگو آجی ! از اون فاصله باهاش دست تکون دادمو رفتم که برم خونه ... ولی با زهره تا دم دره اون دستشوییه تو پارک که رسیدیم یهو یه غم تو چشمای طوطی گونم نشستو گفتم باید برم بهتر با بابایی خودفظی کنم ... اینجوری نیشه !
هیچی دوباره تهنایی تو اون تاریکیه پارک تو این شهره پر از گربه ی نر که هرلحظه می خوان حمله کنن به یه طوطی طفل معصوم برگشتم وسط برنامه که چی ؟ از نزدیک با بابایی => ARA$H <= خودفظی کنم !
نهایته مرااااامم بود ولی بابایی بیییی مرااااامی پیشه کردو از قیافشو خدا می دونه که حرفای دیگشم هویج جوری الکی بوده یا نه ؟ / به مــــــــــــــــنه ساده چاخان کرد !
خداااااایا ! چقدر ساده م !
بابایی از ته دلم شعر خودم " آدمااااای این زمونه " رو تقدیمت می کنم / مفااالکت باااااشه !
اونوقت همه انتظار دارن مــــــــــــــــنه طوطی نسبت به آدمای دورو برم بدبین نباشم !
ای خدااااااا ! چه هیزم تری به این بابایی جوجو فروخته بود که اینجوری کرد ؟
زود باااااش بابایی ! می خوام برم همون پرورشگاه شیرخواران سالمندان زیره 2ساله آمنه ! حرف مـــــــــــــــــن همینه و بس !
نخواستم ... باز بچه های تو پرورشگاه هنوز بچه نو آدم بزرگ نشدن !
دیگه هم کاری باهات ندارم تا اطلاع ثانوی !
______________ _________ *****
******** --------- ____________ *******
........ ========== ==========
آجی نیمیدونی ! آجی سها که اسمتو خوندو گفت که تو جمع نیستی ... مــــــــــــــــــنم یه ذوقی کردم که صدام بهش رسیدو گفت : ببخشید خانوم جمشیدی ;) چی شده ؟ فکر کردم اسم شخ3 خاصی رو گفتین !
یه لحظه دلم برات عجیب تنگولید آجی ... کاش می شد تو هم میومدی !
آجی یه خانومه اومد که شعر بخونه ... اولش تا نشست گفت : ببخشید من تو مماخی می حرفم ... مماخمو عملوندم !
مــــــــــــــــــــنو میگی آجی / همچینی خجالت شرمنده زده شدم از مماخ خودم که همچون چماقی بر چهره ام ریشه دوانیده و چون اسبی گریزان بر روی صورتم می تازد !
وااااای که بابایی مماخت چقدر گنده بود ... دروغگو !
به قرآن از هرچی بابائه بیزار شدم !
خلاصه آجی ... جات خالـــــــــــــــی ... خیلی توووووپ بود ! مــــــــــــــــــنم که انقدر ندید بدیدم تا اومدم خونه نشستم کل کتاب داداشی امــــــــــــــــیدو خوندم ! :arrow:
راستی آقای کریم آبادی هم بودنا !
مـــــــــــــــــنم بودم !
دیگه برم که در پسه این شوخیام غمی بس روزافزون از خالی بندیهای بابایی => ARA$H <= / این دلمو چنگ می زنه ! انگار سوزن ته گرد نسشته لب حوض دلمو داره لباس میشوره با پودر برف و آبشونم که نمیکشه هیچ / نمی دونم چراااااااا هی سیخ تو قلبم می زنه !
خداوکیلی بابایی هم بابایی های سال 57 ! بهت گفتما بابایی جوجو !
در عجبم ازت بابایی !
آجی قیافش به استادای دانشگاه می خورد ... به ناموسم قسم مطمئنم مدرکشم به مـــــــــــــــن الکی گفته !
اه ! دلم گرفته ! نوخوام ! بازززم مـــــــــــــــــــن داستانو ادامه دادم ... هرچند این بار واقعیتی تلخ بود !
بابایی => ARA$H <= و آجی جووووووونم ... کاری باری ؟
رمقی از نامردی روزگارو آدماااااااش برام نمونده که گوووووووربووووونتون برم ... پس به بعدا" موکولش می کنم !
فعلا" تا بعدا" ... !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
درود سه باره به شيداي گراميم
خوب آخه دلتنگتون بودم و حالا دارم تلافي دوريتونو در ميارم...هي ميام
سلام ميكنم مثل اجدادم در روستا كه روزي 1254 بار به هم سلام ميكنن ...كه
البته خارج از شوخي كاري بسيار پسنديده و محبت آميز است ...شيداجون مي دونيد كه سنگ صبورمن فقط شماييد تورو خدا ازم ناراحت نشيد كه هي
ميام تو اين ترافيك كار ها ، مزاحم ميشم و وقت پر ارزش شما رو ميگيرم...بخدا چاره اي ندارم ...گفتم كه بايد مهري خانومتونو طلاق بدبد تا مگس هايي چون من شرشونو كم كنن ...البته
من فكر نمي كنم مگسي باشم كه به اين راحتي گلي چون شما رو ول كنم..مگراينكه چماق كدئينه الطافتونو با دنپاييه احساس بر قلب فرقم بنشانيد تاعزرائيل مگسان به برزخم برد ...
حالا داستان ديروز را تعريف كنم تا كمي آروم بگيرم :
داشتم براي چنگولي ( طوطي = پرستو جمشيدي ) عدسي بار ميذاشتم كه پسرم از راه ميرسه يه چيزي بخوره كه البته براي مغزشم خوب باشه. ..
اما ديدم دير كرد!...نگران شدم چند جا زنگ زدم...موبايلشم انتن نميداد فكركنم ارتفايه پروازش بالاي 30 هزار پا بود ...آخه
بعضي وقتا كه اين هواپيما هاي جنگي ( اف 14 ) رو ميبينه..حس ارتفاع گرفتنو شيرجه به اهداف پيش بيني شده و بمباران مواضع دشمن و در گيري هوا به هوا ، به نظرش مياد و خدا بداد آسمونه محلمون برسه كه چه بلبشويي به پا ميكنه ...گفتم شايد دوباره اف 14 ديده و مشغول بمبارانه...خلاصه چند جا يي كه زنگ
زدم پيداش نكردم ... ديگه داشتم واقعا نگران ميشدم كه تلفنم زنگ زد...الو بابايي ؟...بله بفرماييد شما؟ ...من از هلال احمر تماس ميگيرم...احمدهلاليان هستم...خوشبختم منم باباييم..امرتون؟...راستش چطور بگم مي تونيد براي ديدن چنگولي به اين ادرس هر چه زودتر خودتونو برسونيد؟...بله بله حتما...چي شده تو رو خدا بگين من ظرفيته شنيدنشو دارم...شما تشريف
يبياريد خودتون خواهيد فهميد...شيدا جون نمي دونيد با اين سن و سالم كه به زور نفس ميكشم چطور خودمو مثل بن جانسون رسوندم به اون آدرس...رفتم وارد يه تالار شدم...سر تاسر
تخت هايي كه به هر كدام يه سرم و چند تا دستگاه ضربان سنج و ...نصب بود..سراغ آقاي هلاليان رو گرفتم و اندكي بعد رسيد...گفتم چنگولك من كجاست ؟ گفت نگران نباشيد...اين مريض ها رو ميبينيد كه بستري شدن...گفتم بله مگه سيلي زلزله اي يا مرضي شيوع پيدا كرده كه اين بندگان خدا رااينجا بستري كرديد؟ ...گفت خير از اون بدتر اومده..گفتم چي ؟ گفت با عرض
معذرت چنگولي اومده ...البته خواستم واكنش تندي نشان دهم و شكل هلاليان رو به خلاليان تغيير بدم كه گفتم صبر كن و اول ببين چنگولي كجاست بعد... آخ شيدا جان... اگه بوديد و
مي ديديد چه بلبشويي راه انداخته بود ...مجلس شعري ترتيب داده بود و يه سري طوطي و سره و هزاردستان با كلاغ و شاهين و عقاب و چند تايي هم كركس را اونجا اورده بود... يكي از كبوتر هايه
اونجا كه حالش بهتر بود و روي تخت دراز كشيده رو شناختم ... همسايه مان بود...رفتم جلو و ازش پرسيدم عزيزم چي شده ؟ اين جا چه خبره؟...گفت اينجا مراسم شعر خواني ترتيب داده بودند...چنگولي مسئول تهيه نوشيدني و خوراكي ها بود...نمي دونم وقتي نوشيدنيش را خورديم همگي حالت هاي عجيب غريبي به سرمان زد...كلمون گرم شد و الكترو ددلمون اتصال كرد و از چشامون برق بيرون مي زد و در جا پرش ارتفاع مي كرديم و گردنمون مثل جاده دوهزارچپ و راست مي رفت ...بعدشم يكي از جغدان حاضر كه دوستي در هلال احمر داشت با او به سختي تماس گرفت تا بيايند و نجاتمان دهند..
تازه داشتم ميفهميدم كه چه فاجعه اي پيش اومده ولي مطمئن بودم چنگولك من اهل قرص اكستازي و اين جور چيزا نيست ...خيلي زود چنگول رو پيداش كردم...تا ديدمش همه شرو شوري كه بپا كرده بود رو فراموش كردم...شيدا جون الهي بميرم...اون چنگولك من كه همه دختر هاي محل تو كف بال زدن باهاش بودن...به چه حالي افتاده بود ...رفتم جلو و گفتم بابايي چي شده؟ به من گفت چطوري
آلكاپن. ..ناكس و نالوطي چقدر مو دراوردي !!! چه قدي كشيدي به به... خلاصه نمي دونم چرا من كچله بدقواره رو اون جور مي ديد البته حدس زدم كه از اون نوشيدني و خوراكي بود كه اونم خورده بود...هي باهاش حرف زدم كه بابايي اون خوراكي ها رو از كجا گرفتي ؟ گفت اي شيطون تو كه ختم اين چيزايي مگه با آنجليكا لوپز نرفتي سانفرانسيسكو ...
گفتم لا الله الا الله. ..پسر اين چه حرفاييه مي زني ؟...دكتر بياين لطفا اين جا... اين مريض حالش خيلي بده...دكتر سريع اومد و دو تا امپول بهش زد ...كه خوابش برد...دو ساعتي بالاي سرش بودم كه بهوش اومد...و دوباره جريان رو ازش پرسيدم...گفت ديروز رفتم براي دوستان نوشيدني و خوراكي بگيرم كه يه
خانومي بهم گفت يه جا رو ميشناسه كه بهترين خوراكي ها و نوشيدني ها رو داره...رفتم به ادرسش و تهيه كردم و تو محفل پخش كردم و بعدش نمي دونم چي
شد. ..راستي بلا سوخته دماغت رو كجا عمل كردي كه آسمونه صورتت باز شده؟ شيطون كلاه گيستم حتما آيلار خانوم برات خريده آره ؟ چه طبيعيه .. كفشاتم كه 80 سانت پاشنه در اورده...چرا رفتي رو سقف داري منو ميبيني...هيچي نگفتم و فقط آدرس اون جايي كه خوراكي ها رو تهيه كرده بود رو ازش گرفتم...بعد دوباره دكترو صدا زدم و گفتم اين مريض حالش اورژانسي و با داد
و بيداد بردمش بيمارستان ...الان تو بخش مراقبت هايه ويژست...و منم رفتم سراغ اون ادرسه...و ديدم قبل از من پليس اونجا ريخته و يسري ها رو دستبند به دست داره ميبره...رفتم سوال كردم
چه خبره؟...يه آقايي گفت ..اينا اعضاي باند توليد قرص هايه روان گردانند...اونا رو تو سانديس و مواد خوراكي و ساندويچ و... مخلوط ميكنن تا
مشتري هاشون معتاد به غذا هاشون بشن و اينجوري هم موادشون رو بفروشن و هم مثلا از راه قانوني مشتري جذب كنن و پول درارن ...آخه كسي به يه رستوراني كه داره غذا پخش
ميكنه كه شك نمي بره...هيچ كس هم نمي دونست كه قاطي ساندويچ ها و خوراكي ها با نوشيدني هاشون ، قرص هايه روان گردانه...اما ظاهرا ديشب يكي از كارگر هاي رستوران كه قرص مصرف
كرده بوده مقدار زيادي از مواد رو تو خوراكي ها ريخته بوده و تمام مشتري ها رو مسموم كرد...چند نفري هم فوت شدن و پليس هم با كنكاش تونسته پي به
قضيه ببره....اره شيدا جون خطر از بيخ گوشم رد شد ..اگه خداي ناكرده چنگوليم طوريش ميشد چه خاكي بسرم ميريختم ...دكترش به من گفت واقعا پسر قوي و با صلابتي داريد ...چون
اون از همه بيشتر غذا خورده بود و مسموميتش چند برابر ديگرانه...و مدتها طول ميكشه تا بحالت عادي برگرده و بايد خيلي مواظبش باشيد و هر چي ميگه
تاييد كنيد و هي سرتونو به علامت تاييد تكون بديد ..اين جوري خوشش مياد و براي سلامتي روحيش خيلي مفيده ...همش بهش بخنديد و حرفاشو تاييد كنيد و آب ليمو و مايعات زيادي بهش بخورانيد تا زودتر مسموميت از بدنش خارج بشه...
برم ميوه فروشي يكم ليمو بگيرم بيام...شما چيزي نمي خواين سر راه بگيرم؟ ش
خوب آخه دلتنگتون بودم و حالا دارم تلافي دوريتونو در ميارم...هي ميام
سلام ميكنم مثل اجدادم در روستا كه روزي 1254 بار به هم سلام ميكنن ...كه
البته خارج از شوخي كاري بسيار پسنديده و محبت آميز است ...شيداجون مي دونيد كه سنگ صبورمن فقط شماييد تورو خدا ازم ناراحت نشيد كه هي
ميام تو اين ترافيك كار ها ، مزاحم ميشم و وقت پر ارزش شما رو ميگيرم...بخدا چاره اي ندارم ...گفتم كه بايد مهري خانومتونو طلاق بدبد تا مگس هايي چون من شرشونو كم كنن ...البته
من فكر نمي كنم مگسي باشم كه به اين راحتي گلي چون شما رو ول كنم..مگراينكه چماق كدئينه الطافتونو با دنپاييه احساس بر قلب فرقم بنشانيد تاعزرائيل مگسان به برزخم برد ...
حالا داستان ديروز را تعريف كنم تا كمي آروم بگيرم :
داشتم براي چنگولي ( طوطي = پرستو جمشيدي ) عدسي بار ميذاشتم كه پسرم از راه ميرسه يه چيزي بخوره كه البته براي مغزشم خوب باشه. ..
اما ديدم دير كرد!...نگران شدم چند جا زنگ زدم...موبايلشم انتن نميداد فكركنم ارتفايه پروازش بالاي 30 هزار پا بود ...آخه
بعضي وقتا كه اين هواپيما هاي جنگي ( اف 14 ) رو ميبينه..حس ارتفاع گرفتنو شيرجه به اهداف پيش بيني شده و بمباران مواضع دشمن و در گيري هوا به هوا ، به نظرش مياد و خدا بداد آسمونه محلمون برسه كه چه بلبشويي به پا ميكنه ...گفتم شايد دوباره اف 14 ديده و مشغول بمبارانه...خلاصه چند جا يي كه زنگ
زدم پيداش نكردم ... ديگه داشتم واقعا نگران ميشدم كه تلفنم زنگ زد...الو بابايي ؟...بله بفرماييد شما؟ ...من از هلال احمر تماس ميگيرم...احمدهلاليان هستم...خوشبختم منم باباييم..امرتون؟...راستش چطور بگم مي تونيد براي ديدن چنگولي به اين ادرس هر چه زودتر خودتونو برسونيد؟...بله بله حتما...چي شده تو رو خدا بگين من ظرفيته شنيدنشو دارم...شما تشريف
يبياريد خودتون خواهيد فهميد...شيدا جون نمي دونيد با اين سن و سالم كه به زور نفس ميكشم چطور خودمو مثل بن جانسون رسوندم به اون آدرس...رفتم وارد يه تالار شدم...سر تاسر
تخت هايي كه به هر كدام يه سرم و چند تا دستگاه ضربان سنج و ...نصب بود..سراغ آقاي هلاليان رو گرفتم و اندكي بعد رسيد...گفتم چنگولك من كجاست ؟ گفت نگران نباشيد...اين مريض ها رو ميبينيد كه بستري شدن...گفتم بله مگه سيلي زلزله اي يا مرضي شيوع پيدا كرده كه اين بندگان خدا رااينجا بستري كرديد؟ ...گفت خير از اون بدتر اومده..گفتم چي ؟ گفت با عرض
معذرت چنگولي اومده ...البته خواستم واكنش تندي نشان دهم و شكل هلاليان رو به خلاليان تغيير بدم كه گفتم صبر كن و اول ببين چنگولي كجاست بعد... آخ شيدا جان... اگه بوديد و
مي ديديد چه بلبشويي راه انداخته بود ...مجلس شعري ترتيب داده بود و يه سري طوطي و سره و هزاردستان با كلاغ و شاهين و عقاب و چند تايي هم كركس را اونجا اورده بود... يكي از كبوتر هايه
اونجا كه حالش بهتر بود و روي تخت دراز كشيده رو شناختم ... همسايه مان بود...رفتم جلو و ازش پرسيدم عزيزم چي شده ؟ اين جا چه خبره؟...گفت اينجا مراسم شعر خواني ترتيب داده بودند...چنگولي مسئول تهيه نوشيدني و خوراكي ها بود...نمي دونم وقتي نوشيدنيش را خورديم همگي حالت هاي عجيب غريبي به سرمان زد...كلمون گرم شد و الكترو ددلمون اتصال كرد و از چشامون برق بيرون مي زد و در جا پرش ارتفاع مي كرديم و گردنمون مثل جاده دوهزارچپ و راست مي رفت ...بعدشم يكي از جغدان حاضر كه دوستي در هلال احمر داشت با او به سختي تماس گرفت تا بيايند و نجاتمان دهند..
تازه داشتم ميفهميدم كه چه فاجعه اي پيش اومده ولي مطمئن بودم چنگولك من اهل قرص اكستازي و اين جور چيزا نيست ...خيلي زود چنگول رو پيداش كردم...تا ديدمش همه شرو شوري كه بپا كرده بود رو فراموش كردم...شيدا جون الهي بميرم...اون چنگولك من كه همه دختر هاي محل تو كف بال زدن باهاش بودن...به چه حالي افتاده بود ...رفتم جلو و گفتم بابايي چي شده؟ به من گفت چطوري
آلكاپن. ..ناكس و نالوطي چقدر مو دراوردي !!! چه قدي كشيدي به به... خلاصه نمي دونم چرا من كچله بدقواره رو اون جور مي ديد البته حدس زدم كه از اون نوشيدني و خوراكي بود كه اونم خورده بود...هي باهاش حرف زدم كه بابايي اون خوراكي ها رو از كجا گرفتي ؟ گفت اي شيطون تو كه ختم اين چيزايي مگه با آنجليكا لوپز نرفتي سانفرانسيسكو ...
گفتم لا الله الا الله. ..پسر اين چه حرفاييه مي زني ؟...دكتر بياين لطفا اين جا... اين مريض حالش خيلي بده...دكتر سريع اومد و دو تا امپول بهش زد ...كه خوابش برد...دو ساعتي بالاي سرش بودم كه بهوش اومد...و دوباره جريان رو ازش پرسيدم...گفت ديروز رفتم براي دوستان نوشيدني و خوراكي بگيرم كه يه
خانومي بهم گفت يه جا رو ميشناسه كه بهترين خوراكي ها و نوشيدني ها رو داره...رفتم به ادرسش و تهيه كردم و تو محفل پخش كردم و بعدش نمي دونم چي
شد. ..راستي بلا سوخته دماغت رو كجا عمل كردي كه آسمونه صورتت باز شده؟ شيطون كلاه گيستم حتما آيلار خانوم برات خريده آره ؟ چه طبيعيه .. كفشاتم كه 80 سانت پاشنه در اورده...چرا رفتي رو سقف داري منو ميبيني...هيچي نگفتم و فقط آدرس اون جايي كه خوراكي ها رو تهيه كرده بود رو ازش گرفتم...بعد دوباره دكترو صدا زدم و گفتم اين مريض حالش اورژانسي و با داد
و بيداد بردمش بيمارستان ...الان تو بخش مراقبت هايه ويژست...و منم رفتم سراغ اون ادرسه...و ديدم قبل از من پليس اونجا ريخته و يسري ها رو دستبند به دست داره ميبره...رفتم سوال كردم
چه خبره؟...يه آقايي گفت ..اينا اعضاي باند توليد قرص هايه روان گردانند...اونا رو تو سانديس و مواد خوراكي و ساندويچ و... مخلوط ميكنن تا
مشتري هاشون معتاد به غذا هاشون بشن و اينجوري هم موادشون رو بفروشن و هم مثلا از راه قانوني مشتري جذب كنن و پول درارن ...آخه كسي به يه رستوراني كه داره غذا پخش
ميكنه كه شك نمي بره...هيچ كس هم نمي دونست كه قاطي ساندويچ ها و خوراكي ها با نوشيدني هاشون ، قرص هايه روان گردانه...اما ظاهرا ديشب يكي از كارگر هاي رستوران كه قرص مصرف
كرده بوده مقدار زيادي از مواد رو تو خوراكي ها ريخته بوده و تمام مشتري ها رو مسموم كرد...چند نفري هم فوت شدن و پليس هم با كنكاش تونسته پي به
قضيه ببره....اره شيدا جون خطر از بيخ گوشم رد شد ..اگه خداي ناكرده چنگوليم طوريش ميشد چه خاكي بسرم ميريختم ...دكترش به من گفت واقعا پسر قوي و با صلابتي داريد ...چون
اون از همه بيشتر غذا خورده بود و مسموميتش چند برابر ديگرانه...و مدتها طول ميكشه تا بحالت عادي برگرده و بايد خيلي مواظبش باشيد و هر چي ميگه
تاييد كنيد و هي سرتونو به علامت تاييد تكون بديد ..اين جوري خوشش مياد و براي سلامتي روحيش خيلي مفيده ...همش بهش بخنديد و حرفاشو تاييد كنيد و آب ليمو و مايعات زيادي بهش بخورانيد تا زودتر مسموميت از بدنش خارج بشه...
برم ميوه فروشي يكم ليمو بگيرم بيام...شما چيزي نمي خواين سر راه بگيرم؟ ش
آرش بهروزی- کاربر نیمه فعال انجمن
- تعداد پستها : 58
امتیاز : 163725
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 29
Join date : 2009-12-19
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
ارش جان سرراهت ببین برای کوُما ی مغزی چیزی پیدا میشه برام بگیری بیاری یانه من تا اطاع ثانوی ازدست شما هنگ کردم. ومغزم رفت توی کوُما . هق هق منه سادلوح خوش باورو بگو که حرفاتون رو همش وهمش ,پیاپی وبدون ذره ای شک باور میکنم وآخرش میفهمم کلی منو دست انداخته بودین نه یه بار نه دوبار بلکه سه بارررررررر
عجبا
عجبا
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
آجی به خدااااا مـــــــــــــــــــن تمام جریان دیروزو که رفته بودیم گفتم ، بابایی => ARA$H <= هم خواست دوره هم باشیمو یه کوچوسمولو بخندیم خب ! چراااااا بابایی جوجوی مـــــــــــــــــنو می زنی ؟
بابایی به این مهلبونیو خوووووبی !
فقط یه کوچولو که نه ! اندازه ی اقیانوس آرام وا3 مــــــــــــــــــن راجع به خصوصیات ظاهریش چاخانای بد کرده بود ، که بازم توضیحشو که چراااااااا و چگووووووووونه / به مــــــــــــــــــــن نداد !
آجی مـــــــــــــــــن با این حالم شماها باید بهم انرژی + بدیدو مهربونیو لطفو صفا نثارم کنین ... نه اینکه اینجوری بخوای بگی که زبونو نوک طوطیوارم لال / بری تو کوما !
به جاش الآن تندی تو دفتر شعرم / شعره طنز طوطی ( چنگولی ! ) و بابایی جوجو !!! :arrow: رو که دیشب گفتمو میذاریم که بخونیو اگه خوشت اومد بخندیو شاد شی ! :arrow:
آجی به خدا قصد ناراحت کردنتو نداریم ! اصلا" اراده کن ما کوچ کنیم به جاهای سردسیر ! / آجی ما گرمی مهر تورو دیدیم که اینجا موندیم ... تو این سیاهی زمستون بیرونمون نکن !
حالا مـــــــــــــــــــن بچه ی بدیم خودم تهنا میرم ... بابایی جووووونی دلش دریاس ... اینجوری نگو مـــــــــــــــــــن می دقم آجی !
تازه سایه ی یه پدرو رو سرم حس می کنم .... 2روز دیگه جوجوهای مـــــــــــــــــنو سوسنگرد به دنیا میانو مــــــــــــــــــــــن اگه بابا بالا سرم نباشه چه جوری بخوام وظایف پدرونه مو ایفا کنم ؟
آجی قهر نکن بهت نمیاد !
آجی به خدا ما دوســـــــــــــــــِت داریم که هی میایم باهات دردو دل می کنیم ... وگرنه کی بهتر از تو آجی شیدا ؟
آجی میدونی چیه ؟ باور کن مــــــــــــــــــن خودم به شخصه تمام این کارا رو می کنم چون وقعا" هم بابایی => ARA$H <= ماهه هم تو بهترینی ! میگم شاید از طنزامون که بیشتریاشون یه جاهاییشون بعضی اوقات حقیقته / خوشت بیادو حتی وا3 یه لحظه رو لب تو یا هر خواننده ی دیگه ای یه لبخند حتی کوچولو بشینه !
کلا وقتی شادی دیگرانو می بینم حال می کنم ... حاضرم اگه حتی کسی هم وجود داشته باشه که با مرگ مـــــــــــــــــن .... لبخند رو لبش بیاد / همین الآن بمیرم بلکه مرگم یه خنده بتونه رو لب یه آدم بشونه ... همین !
باور کن اگه می شد میرفتم تو سیرک دلقک میشدم وا3 شادی دیگران / حیف نمیشه !
خلاصه آجی غصه دار نشو که دل مـــــــــــــــــــــن اینجا ریش میشه !
گووووووربوووونت برم که بهترترترترترترترینی آجی !
راستی بابایی جوجو /// بقیه حرفا با تـــــــــــــــــــوئه ! ;) ... خیلی حرفات باحال بود ... وااااااای خدا ! بازم از خنده اشکمو دراومد ! :arrow:
خیلی تووووووپ بود خیلی ... آخر یه روز این حرفارو به عنوان طنز میدم تو یه کتاب بچاپن بلکه مردم بخندنو شاد شن ! :arrow:
گوووووووربووووونه جفتتون برم الهی !
این عکسه هم وا3 بابایی => ARA$H <= خودمو و آجی شیدااااااای نفسه خودم !
_________________@@@@@___
_________ســلام___@@@@@___
_________________@@@@@___
_@@@@@@@@@@@@@@@_
_@@@@@@@@@@@@@@@_
___________________________
______@@@@@@@@@_______
__@@@@@_______@@@@@___
_@@@@@_________@@@@@__
_@@@@@___خیلی__@@@@@__
_@@@@@_________@@@@@__
__@@@@@_______@@@@@___
______@@@@@@@@@_______
___________________________
__@@@@___________@@@@_
___@@@@_________@@@@__
____@@@@__جيگرین_@@@@___
_____@@@@_____@@@@____
______@@@@___@@@@_____
_______ @@@@@@@@______
________@@@@@@@_______
__________________________
______@@@@@@@@@______
______@@@@@@@@@______
______خیلی__@@@@______
____________@@@@______
______@@@@@@@@@______
______@@@@@@@@@______
___عزیزین____@@@@ _____
____________@@@@ _____
______@@@@@@@@@______
______@@@@@@@@@______
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
---------- --------- ____________
.......... ........... ************ ........
آجی آشتی آشتی ... با هم بریم تو کشتی ! :arrow:
کاری باری ؟
فعلا" تا بعدا" .... !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
درودي چهار باره بر شيداي گراميم
تو رو خدا ببخشيد شيدا جون...بخدا ده جا رفتم و به هر مغازه اي ميگفتم كماي مغزي داريد ؟ يه متلكي بارم مي كرد...
اما شانسي رفتم يه داروخونه ... آقاي دكتر : پدر جان كماي مغزي مي خواي چيكار ؟ گفتم براي استادم مي خوام... با تعجب و نگراني گفت چي شده مگه.. ؟! منم همه ماجرا رو براش تعريف كردم ، اما شيداجون نمي دونم چرا يه دفعه دودستي شروع كرد به كندن مو هاش و بعد هم با يه داد افتاد رو زمين ...همكاراش ريختن دورم و فكر كردن من بلايي سر دكتره آوردم...البته به موهاي سپيدم كه نگاه كردن يكم آرومتر شدن ، نزديك بود حسابي كتك بخورم...بعد يكيشون پرسيد... چي كار كردي با دكتر اوسوخودوس ؟ گفتم اين اسمشونه يا فاميليشون ؟ گفتن تو چيكار به اين كارا داري اسمشون اكاليپتوسه ...گفتم مادرشون اين اسمو انتخاب كرده يا پدر؟ اما نمي دونم چرا يكيشون يقيه منه پيرمردو گرفت و گفت : حرف مي زني چي شده يا يه پنيسيلين يه ميليون دويست تقديمت كنم ؟ منم همه ماجرا رو تعريف كردم و چشمتون روز بد نبينه...همشون عين همون دكتر اسو خودوس موهاشونو كندن و با داد غش كردن ...فقط يكيشون مثل من كچل بود مو نداشت كه بكنه واسه همين هنوز بهوش بود...رفتم سراغش گفتم شما ها چتون شده؟! مگه جن ديديد كه اينجوري ولو شديد ؟ با حالت رعشه گفت نه نه..تو رو خدا برو از اينجا برو برو برو...بعد با آخرين دادش اونم غش كرد ...
شيداجون ياد داستان اون بازرگانه و طوطيش افتادم كه مي خواست بره هندوستان و ...
حالا شيدا جون من چطور از شرمندگي شما درام ؟ بعد از عمري يه كاري به من گفتيد ...اونم از عهدش بر نيومدم...معذرت مي خوام ...
راستي شيدا جون چنگولي تو اون حالتش كه تو بيمارستان بستري بود بهم گفت برو برام لپ تاپ ! بيار مي خوام با آجي شيدا بحرفم...ديديد حرفاشو ؟ بميرم براش تك پسرم به چه روزي افتاده...شيداجون يه دقيقه تو بيمارستان قربون صدقم ميره ...دقيقه بعد شروع مي كنه از اون حرفا زدن كه اي شيطون ...خيلي باحالي به مولا...ناكس بيا اين جاببينم. ..اين نشونه ايزو 900002 چيه به گردنت آويزونه ؟
بعد دوباره ميگه آجيمو مي خوام ...بعد... ازم قلم و كاغذ مي گره شعر مينويسه و براي شما مي فرسه ...بخدا منم دارم مي رم تو اوكلاهاما !
خدا عاقبتمون رو بخير كنه
تو رو خدا ببخشيد شيدا جون...بخدا ده جا رفتم و به هر مغازه اي ميگفتم كماي مغزي داريد ؟ يه متلكي بارم مي كرد...
اما شانسي رفتم يه داروخونه ... آقاي دكتر : پدر جان كماي مغزي مي خواي چيكار ؟ گفتم براي استادم مي خوام... با تعجب و نگراني گفت چي شده مگه.. ؟! منم همه ماجرا رو براش تعريف كردم ، اما شيداجون نمي دونم چرا يه دفعه دودستي شروع كرد به كندن مو هاش و بعد هم با يه داد افتاد رو زمين ...همكاراش ريختن دورم و فكر كردن من بلايي سر دكتره آوردم...البته به موهاي سپيدم كه نگاه كردن يكم آرومتر شدن ، نزديك بود حسابي كتك بخورم...بعد يكيشون پرسيد... چي كار كردي با دكتر اوسوخودوس ؟ گفتم اين اسمشونه يا فاميليشون ؟ گفتن تو چيكار به اين كارا داري اسمشون اكاليپتوسه ...گفتم مادرشون اين اسمو انتخاب كرده يا پدر؟ اما نمي دونم چرا يكيشون يقيه منه پيرمردو گرفت و گفت : حرف مي زني چي شده يا يه پنيسيلين يه ميليون دويست تقديمت كنم ؟ منم همه ماجرا رو تعريف كردم و چشمتون روز بد نبينه...همشون عين همون دكتر اسو خودوس موهاشونو كندن و با داد غش كردن ...فقط يكيشون مثل من كچل بود مو نداشت كه بكنه واسه همين هنوز بهوش بود...رفتم سراغش گفتم شما ها چتون شده؟! مگه جن ديديد كه اينجوري ولو شديد ؟ با حالت رعشه گفت نه نه..تو رو خدا برو از اينجا برو برو برو...بعد با آخرين دادش اونم غش كرد ...
شيداجون ياد داستان اون بازرگانه و طوطيش افتادم كه مي خواست بره هندوستان و ...
حالا شيدا جون من چطور از شرمندگي شما درام ؟ بعد از عمري يه كاري به من گفتيد ...اونم از عهدش بر نيومدم...معذرت مي خوام ...
راستي شيدا جون چنگولي تو اون حالتش كه تو بيمارستان بستري بود بهم گفت برو برام لپ تاپ ! بيار مي خوام با آجي شيدا بحرفم...ديديد حرفاشو ؟ بميرم براش تك پسرم به چه روزي افتاده...شيداجون يه دقيقه تو بيمارستان قربون صدقم ميره ...دقيقه بعد شروع مي كنه از اون حرفا زدن كه اي شيطون ...خيلي باحالي به مولا...ناكس بيا اين جاببينم. ..اين نشونه ايزو 900002 چيه به گردنت آويزونه ؟
بعد دوباره ميگه آجيمو مي خوام ...بعد... ازم قلم و كاغذ مي گره شعر مينويسه و براي شما مي فرسه ...بخدا منم دارم مي رم تو اوكلاهاما !
خدا عاقبتمون رو بخير كنه
آرش بهروزی- کاربر نیمه فعال انجمن
- تعداد پستها : 58
امتیاز : 163725
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 29
Join date : 2009-12-19
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
ارش خان جان من چون الان یخورده بسیار زیاد باهات قهرم !!! ودرکمای موشی بسر میبرم یه بارحرفامو پیش طوطی جانم زدم دوست داشت خودش برات میخونه
ولی من اگه بهوش بیام دچار افسردگی قلبی روحی بشم ترا هرگز نمیبخشم که تنها عشق من بودی....وتازشم به طوطی جان بگو اون فضای ورزشی جام جهانی رو نیگا کن چه تروتمیزه یاد بگیرید جرقه و ترقه ورقه توش نندازید دنیا نشون میده آبرو حیپیت جهانیمون توی نروژ که رفت بقیه دنیا رو نمیدونم!!!! فعلا برم ببینم میتونم بهوش بیام یانه خیرت که بمن نرسید خودم باید برم دنبال داروی شفا بخش دل شکسته وروح پریشان ومغز هنگ کرده میگم که من اگه شانس داشتم اسممو میزاشتن شمسی شانسی! نه فرزانه شیداااااااا هق هق
بیا اینم دلم با کلیدش که شب والنتاین زدین با چاخان پاخاناتون دلمون دل فرشته گون مارو شکستین .
ما اصلا دل نخواستیم این دلو بگیرش هم خودش هم کلیدش
بنده خدا یه روزگاری چه برقی میزد .افسوس که
حالا قلب فرشته مانندم به شیطانی بدل شد با گوشای درازی که ... !!! خدا نخواهد دست این شیطونک بهتون برسه یه توپ دستشه که قراره دوتا سرو نشونه بره نشونه گیریشم بد نیست
ولی من اگه بهوش بیام دچار افسردگی قلبی روحی بشم ترا هرگز نمیبخشم که تنها عشق من بودی....وتازشم به طوطی جان بگو اون فضای ورزشی جام جهانی رو نیگا کن چه تروتمیزه یاد بگیرید جرقه و ترقه ورقه توش نندازید دنیا نشون میده آبرو حیپیت جهانیمون توی نروژ که رفت بقیه دنیا رو نمیدونم!!!! فعلا برم ببینم میتونم بهوش بیام یانه خیرت که بمن نرسید خودم باید برم دنبال داروی شفا بخش دل شکسته وروح پریشان ومغز هنگ کرده میگم که من اگه شانس داشتم اسممو میزاشتن شمسی شانسی! نه فرزانه شیداااااااا هق هق
بیا اینم دلم با کلیدش که شب والنتاین زدین با چاخان پاخاناتون دلمون دل فرشته گون مارو شکستین .
ما اصلا دل نخواستیم این دلو بگیرش هم خودش هم کلیدش
بنده خدا یه روزگاری چه برقی میزد .افسوس که
حالا قلب فرشته مانندم به شیطانی بدل شد با گوشای درازی که ... !!! خدا نخواهد دست این شیطونک بهتون برسه یه توپ دستشه که قراره دوتا سرو نشونه بره نشونه گیریشم بد نیست
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
واااااای نی نی لپوهای مـــــــــــــن شیدااااا جوووووونمو => ARA$H <= کوشول موشول خانو ببین ! :arrow:
جیگیلی های مـــــــــــن بزرگ شدینا ! ;)
چنگ دل آهنگ دلکش می زند ... بر سرم بابایی آتش می زند !
شیدا جون آرشم ! طفلکی قزقز جوووونم / پسره یکی یه دونم حالش نافرمه ... گفتم که تو بیمارستانه !
بده مــــــــــــــن اون لف تافو ! ( لپ تاپ ! ) کی میگه مــــــــــــن حالم بده ؟ با بروبکس رفتیم یه سفر فضا و برگشتیم ... حالا هم که تو بهشتیم ... آجی شیدا اینجا حوریای بهشتی با لباسای سفید میان دست رو سرم میکشن میگن آقا کوچولو ;) امروز حالت چطوره ؟
انقدر باهام مهلبونانه رفتار می کنن ! :arrow:
آمفففولم که می خوان بزنن اولش یه قانقان میدن باهاش بازی کنم که حواسم مثلا" پرت شه بعد میگیرن میدن نی نیای دیگه که اونارو هم سره کار بذارنو تق ! آمفول بزنن بهشون ! /// ولی مــــــــــــــــن تمام حواسم پیش مریض تخت بغلی حنا خانومه !
چه وجناتی ... مـــــــــــــــنم لحظه به لحظه براش می خونم :
حنا خانوم دل مــــــــــــــن تو بیمارستان انگار منتظره شما بود ... پشت دره آی سی سی یو ! ... اون همه آهو انتظار به خاطره شما بود !
ولی بابایی جوجو هی میگه مــــــــــــــــن زن دارم / نمیذاره نگاش کنم .. میگم بابایی یه نظر حلاله ... !
میگه شمرده تا الآن دقیقا" 2458 مرتبه به حنا خانوم زیر زیرکیو بی شرمانه نگاه کردم !
خانومه خوبیه خدایی ... از همسره قبلیشم جدا شده و تقریبا" 5 ، 6 سال از مـــــــــــــن بزرگتره ... ولی مهم عشــــــــــــــــقه !
ما همو درک می کنیم !
نجابتی تو چشماش موج می خوره که هیچ جا ندیدم ... !
یکی بره خواستگاریش ... می خوام همین حوریای بهشتی ساقدوشمون شن ! :arrow:
_
اصغر ... اصغر ... از مجید به اصغر !
اصغر ! به گوشم !
اینجا شیمیایی زدن حال حشمت بده منم ... مرکز ...
بابایی بگیر مـــــــــــــنو /// لولوها حمله کردن !
وااااای ! حوری اومد ! :arrow:
dfyhljngmhgn yujhnkbnbmh mon8iohkytgjhjjoibhjk7lj
!!!!!!!!!!!!!!!
بابایی => ARA$H <= .. بیا /// انقدر اوم کمفففوتای مـــــــــــــــــــنو نخور ! بیا اینجا این زبان لف تافو فارسی کن ... اون بالا سوتی تایپی دادم !
( آقای دکتر بهروزی به بخش اطفال ... ! )
آجی صدای حوری بهشتیو شنیدی ؟ بله ! بابایی جوجو رو نکرده بود ... آقا متخصص اطفالم تشریف دارن !
( شوخی بودا ! هرچند بهش میاد تو هاروارد استاد باشه ! )
واااااای ! بابایی /// نگاه کن ! حنا خانوم داره وا3 مـــــــــــــن رژه لب میزنه ... چه نازی داره خدا !
برادر اصغر / اصغر ! تانک دشمن سیگارت و ترقه و موشک سوتی میزنه به سنگر ... دستور چیه ؟
نه ! ... نبر اون لف تافو !
.
.
.
.
.
شیدا جان این بچه حالش داغونه ... میگن روانشو گردونده این قرصای ای بی سی دی !
بچه م دیگه موندنی نیست ...
داره صدام می کنه !
کجایی نی نی ؟
بیا پیشم پسرم می خوام بهت نخودچی کیشمیش بدمو رو پام بشونم => ARA$H <= کوچولوی مو جو گندمی / لپتو بکشم الهی نی نی بابایی !
بیا ! نترس موچولو !
.....
شیدا جان مــــــــــــن برم دکتر اکالیپتوس ، اوسو خودوس رو بیارم اینجا شاید بتونه چنگولیو نجات بده !
بابایی جوووونی ؟ چیه چنگولی ؟
بابایی این اوستا خروس کیه ؟
حوری بهشتیه یا عذاب جهمنی ؟
بابایی الآن میام برات توضیح میدم ! خدایا شفای پسرم چنگولیو از تو می خوام !
شیدا جان مــــــــــــــن برم ! دعا کنین وا3 قند عسلم !
راستی میگه اینارو هم بذارم براش !
॥
॥
॥
॥
/\
_______________________________________$$
_____________________________________$$$$$$$
___________________________________$$$$$$$$$
___________________________________$$$___$
___________________________$$$____$$$$
_________________________$$$$$$$__$$$$$$$$$$$
_______________________$$$$$$$$$___$$$$$$$$$$$
_______________________$$$___$______$$$$$$$$$$
________________$$$$__$$$$_________________$$$
_____________$__$$$$__$$$$$$$$$$$_____$____$$$
__________$$$___$$$$___$$$$$$$$$$$__$$$$__$$$$
_________$$$$___$$$$$___$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$
____$____$$$_____$$$$__________$$$___$$$$$$$
__$$$$__$$$$_____$$$$_____$____$$$_____$
__$$$$__$$$_______$$$$__$$$$$$$$$$
___$$$$$$$$$______$$$$__$$$$$$$$$
___$$$$$$$$$$_____$$$$___$$$$$$
___$$$$$$$$$$$_____$$$
____$$$$$$$$$$$____$$$$
____$$$$$__$$$$$___$$$
____$$$$$___$$$$$$
____$$$$$____$$$
_____$$$$
_____$$$$
******* ........ ---------
======== %%%%%%%%%%% """"""""""" ___________
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
چاخان بچمون طوطی جون که رفت توی بیهوشی!!! چه جوری گفت این عکسارو بزاری برام تازش بابا ارشی جان تو اینجوری میخوای بچه بزرگ کنی !!! مامانت بهت نگفته دروغگو دشمن خداست !! حالا من دوتا کوچه اونورترم برات نوشتم که جریمه دلشکستگی وسرگردونی وغمناکی منو طوطی جانم یه پرس چلوکباب مخصوص توی بهترین چلوکبابی تهرانه اونوقت شاید بلکن بخشیده شدی واون دنیا سر پل صرات گذاشتم رد شی ولی فعلا تا اطلاعی ثانوی آژیر نزدیک شدن به شیدا قرمزه واّره برقیشم آماده چون با دمپائی وممپائی ومگس کش کارما راه نمیافته یذره پیشرفت کنید بابا اینا ازمد افتاده الان قتل از نوع درجه یک با اره برقیه اونوقت خواهشا طوطی جان هندونه برام نیار کمپوت بیار نازنینم وگرنه از گشنگی میمرم وگذشته ازاونم من خاطرخواه توی هیچ کلانتری ای ندارم کمیته ی نهی از انتر ومنتر نه بخشید از منکر چرا اما کلانتری نه .هق هق
حالا بنده چون دریه کمای خفیف هستم ونصفه شبم هست ودکترمم باز برای دست نازنینم که دیگه دوتاش میدرده داروی ضد هشیاری نوشته با عکسبرداری خفن تر از روان پاک گردان بد امورزی نکن بچه اینا واسه آدمیزاد نیست که...بالاخره گرچه قرص ما از نوع فرزان ِروان رقصانه و....ولی چه فایده که تازه ( یه ماه دیگه عکسبرداری وقت داده خدااااا*) یکی نیست بگه بابا آخه تااون موقع کی مرده کی زنده ! بهرحال بزارید به دست رحمی کنم توام برو ازاون داروهه که توی خسرو قبادی بود؟؟؟ نه اونکه شیرین قبادی بود نه بابا اونم که عبادی بود انگاری!!! اثرات قرصه ببخشید!! بهرحال... بگیر بیار لااقل نفهیمیم دنیا دست کیا افتاده چیا داره میشه وچقدر همه مون بعنوان ابیته قرمزته سبزته یه مدل دیگه قاطی کردیم که کدومته اخرشششش!!!! واصلا رنگین کمان احساسات دلنشین مام قاطی کرده چه برسه ب خودمان!!! ولی بزار باهمون قرص دکترخان جانم که کلی هم منو دعوا کرد که: یکم آروم بگیر بچه !!!..فعلا بریم توی بیهوشی بهترتر تر و کمتر بنویسم که بسی دراین اواخر دلشکسته عالمی , هم از نوشتن افتادیم وُاز خواندن در کوه معذوریم واز چرخیدن درخیابان برفی خسته واز چریدن حیوانات اهلی وغیر اهلی , درامان ,اینه که عید که بیام تهرون( شنیدی اندی میخونه :دارم میام به تهرون دارم میام به تهرون )اونوقت من میدونمو وشما دوتا که ببرمتون یه چلوکبابی آشنا ولی به جیب بابائی آرش تا دیگه دلمونو نشکنه .اوکی؟؟؟ فعلا شب ترا بخیر
.بابائی ارش جان اینو بده به طوطیمون شاید یکم حالش جا بیاد
حالا بنده چون دریه کمای خفیف هستم ونصفه شبم هست ودکترمم باز برای دست نازنینم که دیگه دوتاش میدرده داروی ضد هشیاری نوشته با عکسبرداری خفن تر از روان پاک گردان بد امورزی نکن بچه اینا واسه آدمیزاد نیست که...بالاخره گرچه قرص ما از نوع فرزان ِروان رقصانه و....ولی چه فایده که تازه ( یه ماه دیگه عکسبرداری وقت داده خدااااا*) یکی نیست بگه بابا آخه تااون موقع کی مرده کی زنده ! بهرحال بزارید به دست رحمی کنم توام برو ازاون داروهه که توی خسرو قبادی بود؟؟؟ نه اونکه شیرین قبادی بود نه بابا اونم که عبادی بود انگاری!!! اثرات قرصه ببخشید!! بهرحال... بگیر بیار لااقل نفهیمیم دنیا دست کیا افتاده چیا داره میشه وچقدر همه مون بعنوان ابیته قرمزته سبزته یه مدل دیگه قاطی کردیم که کدومته اخرشششش!!!! واصلا رنگین کمان احساسات دلنشین مام قاطی کرده چه برسه ب خودمان!!! ولی بزار باهمون قرص دکترخان جانم که کلی هم منو دعوا کرد که: یکم آروم بگیر بچه !!!..فعلا بریم توی بیهوشی بهترتر تر و کمتر بنویسم که بسی دراین اواخر دلشکسته عالمی , هم از نوشتن افتادیم وُاز خواندن در کوه معذوریم واز چرخیدن درخیابان برفی خسته واز چریدن حیوانات اهلی وغیر اهلی , درامان ,اینه که عید که بیام تهرون( شنیدی اندی میخونه :دارم میام به تهرون دارم میام به تهرون )اونوقت من میدونمو وشما دوتا که ببرمتون یه چلوکبابی آشنا ولی به جیب بابائی آرش تا دیگه دلمونو نشکنه .اوکی؟؟؟ فعلا شب ترا بخیر
.بابائی ارش جان اینو بده به طوطیمون شاید یکم حالش جا بیاد
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
سلام دوستان
اينجا چه خبره؟!!!كماي مغزي چيه؟ ميشه از اين حرفها نزنيد ما روي خواهرمون شيدا تعصب خاصي داريم از نوع نخلي آن استوار ومحكم حالا من گفته باشم ،تمومش كنيد باشه واما اين پرستوي ما خوبه يك همايش عادي رفته، اگر از اون همايشهاي اوسكاري بود چه ميكرد دختر اين همه بال بال نزن بده دلتنگي نكني باباهاي اين زمونه كمي گرفتار وعصباني ترند زياد به دل نگير در هر حال بابا مهربونه عشقش بادومه
تا ابد ميمونه
مهرگان باشيد.
اينجا چه خبره؟!!!كماي مغزي چيه؟ ميشه از اين حرفها نزنيد ما روي خواهرمون شيدا تعصب خاصي داريم از نوع نخلي آن استوار ومحكم حالا من گفته باشم ،تمومش كنيد باشه واما اين پرستوي ما خوبه يك همايش عادي رفته، اگر از اون همايشهاي اوسكاري بود چه ميكرد دختر اين همه بال بال نزن بده دلتنگي نكني باباهاي اين زمونه كمي گرفتار وعصباني ترند زياد به دل نگير در هر حال بابا مهربونه عشقش بادومه
تا ابد ميمونه
مهرگان باشيد.
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
آجی مرگ مـــــــــــــــن قراره عید بیای ایراااان ؟ :arrow:
جدی اگه اومدی یه ندا به ما بده بیایم یه جایی از نزدیک ببینیمت !
جدی میگم آجی !
چلو کبابی هم نمی خوایم تو زحمت بیفتی و ما رو ببری ... به خدا توی یه پارک کلاس پایینم میایم ببینیمت ... فقط بگو کجا ؟
آقای مطوری عزیز ... به خدا فقط یه سری شوخیه و گاهی هم طنزو با وقاعقیات ترکیب می کنیم ... همین !
آجی شیداااااا خودش خووووووب میدونه مـــــــــــــــنو بابایی => ARA$H <= واسش جوووووون میدیدم ... نفسه خداوکیلی !
مـــــــــــــــن اهل پاچه خواریو این حرفا نیستم ... ولی چیزی که عیان است چه منتش به خاکه ؟
خداییش آجی شیدااااا یه دونه س !
نه به قولی نوشابه دارم باز می کنم نه چاخان می بافم ... به عشـــــــــــــــــــــق آجیم اومدم اینجا عضو شدم چون می دونستم آدم خیلی ماهیه !
اینم از اون موقع فهمیدم که تو شعره نو عضو شدمو برام کامنت گذاشت / تا بابایی جوجو بهم گفت آجی دیگه عضویتش مسدود شده و به مــــــــــــــن آدرس وبشو داده که اونجا ثبت نام کنم ... مــــــــــــــــــنم تا فهمیدم دیگه پا شدم اومدم اینجا که در رکاب آجی شیدااااااای خودم باشم ! :arrow:
خاطرشم در حده سرمای نروژ که کولاکه می خوام ... اینو خودشم خوووووب میدونه / مگه نه آجی جووووووونم ؟
ولی خدایی آجی به ما هم خبر بده اومدی ایــــــــــــــــراااان ... از خدامه از نزدیک ببینمتو دستتو بموووووچم وا3 اون دل مهههههههربوووووونت !
فدات بشم آجی ! اون قرص ها رو هم رفتن تحقیق کردم خیلی خطرناکه ! مــــــــــــــــــنم که عاشــــــــــــــــق آجی شیداااامم حالا بیام از این چیزای بد بد براش بخرم ؟
نه آجی ... !
آجی گوووووووربوووووونت برم که انقدر ماهو خوووووبو توووووووپی !
می خوامت در حدا بی ام و ام 3 !
آجی دیوونتم ! مظاوب خودتو دستات باش !
کاری باری ؟
گوووووووربوووونت برم آجی شیداااا جوووووونم !
فعلا" تا بعدا" ... !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
سلام قربون طوطی گلم برم که انقدر مهربونه مرسی ازاینهمه محبتت باشه اقائی خبرت میکنم چون خودمم خیلی دلم میخواد ببینمت انشالله قسمت شد حتما
داداش سعید ماهم ازماجرا بی خبره خیال کرده شما دارین سر بسرم میزارین یا حال منو میگیرین حتما اینه . چون خدائیشم از چارسال پارسالا که من عضو شعرنو بودم وداداش سعیدم هم اومد اونجا همیشه تا حالا داداش خان جانم هوای منو داشته یهو هم اگه غیرتی شد تعجب نفرمائید از خصلتهای خوب ایشونه برای هرکی که دوستش داره خب ماهم دوستش داریم این هوااااااا . ازاون قرصام نمیخوام مال خودم اخرشه میگنن که: کس نخارد پشت من ,جز ناخن انگشت من! آخرشم خودم بداد خودم رسیدم وقرص معجزه اسا رو پیدا کردم .خوب شد رفتم دکترا (تبصره مهم: وگرنه از دست شما دوتا روانم پاک پاک میشد اونوقت کی میخواست کتابمو تموم کنه؟؟) حالا هم مجبورم به اصرار ملتمسانه دکترم بخورمش که بیشتر ازخودم غصه ی جون وزنده موندن منو میخوره درنتیجه حالا که میخورم هم یخورده مجبور میشم بخوابم چون آخه من مجبورنشم معمولا سه شبانه روز یه بار میخوابم و هم اینکه یکم با معجزه ی اکسیر ارام بخش از آشفتگی روحی ای که هی برام درست میکنید رهائی پیدا میکنم تا از دست توو بابائی آرش خان جانم آخر دق مرگ نشم ودراغمای غیر قابل تعریف موشی فرو نرم هم دستام دردش آروم بگیره , لاااقل اغما بااین قرص مزایائی داره دیگه! حتما داره دکترا به معتاد کردن بیماراشون عادت ندارن انشالله امیدوارم البته نمیدونم که چون اینو میخورم عالم هپروت میگرده یه حا با آبروتر پیدا کنه بره اونجا! حتما مزایائی داره باید داشته باشه که دکتره داده که اونم منو خیلی دوست داره همش سرم داد میزنه بابا قرص آهنت رو بخور یه بار گفتم بهش من تازه آلمینیومو ترک کردم اینبار گفتم بابا جان ایران تیر آهن گرونه مجبورم تا پائین اومدن بازار ارزی صبر کنم جاش نمیشه براده آهنی ,چیزی برام پیدا کنی فعلا کارمون راه بیافته دندونامونم درامون باشه !!! ما به کم راضی هستیم چون راضیم به رضای خداوند متعال... که هست بسیار بسیار باحال
و خلاصه که امروزم از 6 صبح تا 1 بعدازظهر درهمون اغمای قرصی بسر میبردم وکلی ازکارام عقب افتادم . حالا درودل اینجاهاش دیگه بماند.. به بابائی آرشت سلام برسون تازش طوطی, بابا ارشته که باید بما چلوکباب بده جریمه اش اینه تاکه یاد بگیره دروغ نگه که توام بدآموزی نداشته باشی
روزت خوش
آهنگ مای لاو رو گوش دادی یانه؟؟؟؟
داداش سعید ماهم ازماجرا بی خبره خیال کرده شما دارین سر بسرم میزارین یا حال منو میگیرین حتما اینه . چون خدائیشم از چارسال پارسالا که من عضو شعرنو بودم وداداش سعیدم هم اومد اونجا همیشه تا حالا داداش خان جانم هوای منو داشته یهو هم اگه غیرتی شد تعجب نفرمائید از خصلتهای خوب ایشونه برای هرکی که دوستش داره خب ماهم دوستش داریم این هوااااااا . ازاون قرصام نمیخوام مال خودم اخرشه میگنن که: کس نخارد پشت من ,جز ناخن انگشت من! آخرشم خودم بداد خودم رسیدم وقرص معجزه اسا رو پیدا کردم .خوب شد رفتم دکترا (تبصره مهم: وگرنه از دست شما دوتا روانم پاک پاک میشد اونوقت کی میخواست کتابمو تموم کنه؟؟) حالا هم مجبورم به اصرار ملتمسانه دکترم بخورمش که بیشتر ازخودم غصه ی جون وزنده موندن منو میخوره درنتیجه حالا که میخورم هم یخورده مجبور میشم بخوابم چون آخه من مجبورنشم معمولا سه شبانه روز یه بار میخوابم و هم اینکه یکم با معجزه ی اکسیر ارام بخش از آشفتگی روحی ای که هی برام درست میکنید رهائی پیدا میکنم تا از دست توو بابائی آرش خان جانم آخر دق مرگ نشم ودراغمای غیر قابل تعریف موشی فرو نرم هم دستام دردش آروم بگیره , لاااقل اغما بااین قرص مزایائی داره دیگه! حتما داره دکترا به معتاد کردن بیماراشون عادت ندارن انشالله امیدوارم البته نمیدونم که چون اینو میخورم عالم هپروت میگرده یه حا با آبروتر پیدا کنه بره اونجا! حتما مزایائی داره باید داشته باشه که دکتره داده که اونم منو خیلی دوست داره همش سرم داد میزنه بابا قرص آهنت رو بخور یه بار گفتم بهش من تازه آلمینیومو ترک کردم اینبار گفتم بابا جان ایران تیر آهن گرونه مجبورم تا پائین اومدن بازار ارزی صبر کنم جاش نمیشه براده آهنی ,چیزی برام پیدا کنی فعلا کارمون راه بیافته دندونامونم درامون باشه !!! ما به کم راضی هستیم چون راضیم به رضای خداوند متعال... که هست بسیار بسیار باحال
و خلاصه که امروزم از 6 صبح تا 1 بعدازظهر درهمون اغمای قرصی بسر میبردم وکلی ازکارام عقب افتادم . حالا درودل اینجاهاش دیگه بماند.. به بابائی آرشت سلام برسون تازش طوطی, بابا ارشته که باید بما چلوکباب بده جریمه اش اینه تاکه یاد بگیره دروغ نگه که توام بدآموزی نداشته باشی
روزت خوش
آهنگ مای لاو رو گوش دادی یانه؟؟؟؟
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
ایشالله که قسمت میشه ما هم از نزدیک ببینیمت آجی جوووووونم !
فکر کنم وقتی از نزدیک ببینمت از خوشحالی جدی جدی پرای رنگی درارمو طوطی بشمو برم یه چرخ هلکوپتری بزنم که حالشو ببرم !
نه آجی ! این آهنگه که میگیو نگوشیدم .... چون این خارجکیارو معنیشونو نمی فهمم / اصلا" گوش نیدم ... تو که میدونی آجی مـــــــــــــــــــــــن فقط
*" Kamran & HOOman "* می گوشمو بس !
:arrow:
دوست دارم آهنگه رو بشنوم ببینم این چیه که انقدر آجی مـــــــــــــــــــن دوسش داره ؟ :arrow:
آجی شیدااااا ... راستی تو اون یکی پستت آدرس یه لینک برام گذاشته بودی رفتم ولی این نامردای این طرفی فیلترش کرده بودن !
حالا آجی اگه خدا مـــــــــــــــــنو بابایی => ARA$H <= رو دوست داشتو جور کرد همه چیو که تو بیای ایـــــــــــــــــــــــــراااانو ما هم خودتو ببینیم هم آقاتون و هم داداشی شهابو آجی آیدارو / بریز تو گوشیت آهنگشو بلکه به مــــــــــــــــــن بلوتوثش کنیو اونجوری بتونم بگوشمش !
گووووووربووووونت برم آجی !
دوســــــــــــــــــــــــِت دارم هواااااارتا در حده بنز و کشتی تایتانیک !
گووووووربووووونت برم از اینجا تا پلوتونو دیگه بر نگردم !
آجی جوووووووووون ... یه دونه ای ... آجی جوووووون دردونه ای ! :arrow:
مــــــــــــــــــنم برم هی دعا کنم که درست شه و از نزدیک ببینمت ... که فکر کنم وا3 خاطره اذیتای مـــــــــــــــــنو بابایی جوجو یه کتک جانانه ازت می خوریم !
;)
آجی نزن ! به خدااااا ما روانیتیم که انقدر میایم پیشت !
آجی شیداااا جووووونم مظاوب دستت باش ... گرم نگهش دار ههههخ نکنه تو سرمای نروژ !
کاری باری آجیییی جوووووونم ؟
گوووووووربووووووونو قلفوووووووونت برم !
ببخش وا3 اذیتای مـــــــــــــــــنو بابایی => ARA$H <=
!
( blu$h ! )
:x
آجی شیدااااا خیلی ماهی در حده هواپیما !
دیگه برم .... فعلا" تا بعدا" ... !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
حالا همش قبول اما تایتانیک که غرق شد رفت پی کارش !جاش یکی اومده صدهزاربرابر خوشکلتر مجهز تر باحالتر اما خب مال پولداراس وآرزوی ما فقیر فقرا , ما کجا وسوارشدن باون کجا مجبوریم همین هشت طبقه ای هارو سوار شیم بریم دور اروپا اما وقتیکه دیگه هواپیما یه ساعته و دوساعته میبره همه جای دنیا البته غیر آمریکا که خیلی ازما دوره و20 ساعتی توی راهیم البته با حساب دوساعت جلوتر فرودگاه باش دوساعت طول بکشه بیای بیرون خوب ادم ترجیح میده فقط وقتی با کشتی بره که واقعا بخواد رو دریا باشه حالا دیرترم رسید رسیداما این که میگم خداتا طبقه س وانقدر شیک ومُدرنه که نگو تایتانیک پیشش اسباب بازیه وتوی تلوزیون همه جاشوتمام طبقاتش رو با رستورانا وحتی سینمای داخلش که درکل همه این کشتیا یه شهر کوچولوی روی ابه رو نشون داد ومن باخودم قسم خوردم دراولین فرصت حتی شده بانک بزنم سوارش شم فقط برسه اینجا بانکم میزنیم چشمم کور ! اونوقت من میدونم بااون کشتی ویه سفر جانانه دور دنیا نترس جاتو خالی میکنم چون مسافرت با کشتی هم صفای خودشو داره
من دانمارک روهمیشه با کشتی میرفتم اما از دانمارک به سوئدم یه پل دراز دریائی زدن که از زیرش قطاره سریع وسیر رد میشه و روشم اتوبانه ایناش اینم عکسش که از کنار ساحل دریای سوئد درشهر مالمُوُ گرفتیم و خودم با هواپیما رفتم دانمارک وبعد با قطاره اومد م سوئد هرجام دریا باشه بنده اول ازهمه لب ساحلشم وفرداش دم ساحل بودم ایناش ببین جل الخالق از دست این آمیزاد روی دریای به این بزرگیم پل میزنن وسوئد ودانمارک باهم شروع کردن وبه خرج دوکشور وسط دریا رسیدن بهم .روزافتتاحیه اش خیلی جالب بود دوتا پادشاهاش ازروی اتوبانش با دفتر ودستک وهمراه وپونصدتا ماشین این از دانمارک اون از سوئد حرکت کردن ودر وسطش به همدیگه رسیدن وروبان افتتاحیه اش رو باهم قیچی کردن .
خیلی دیدنی بود
و حالا میشه یکساعته با قطار سریع السیر از دانمارک رفت سوئد یا برعکس البته همیشه مرزای این سه کشور نروز /سوئد /دانمارک سیعنی اسکاندیناوی بهم بازبوده
میدونی که دانمارک راه زمینی به سوئد ونروژ نداشت
حالا بیین اینم عکس اون پل که گفتم چه عکس دیجیتال خفنی انداختیم نه ؟خودم که خیلی دوسش دارم:
همه اینام که گفتی چشم اومدم ایران حتما میبنمتون انشالله به امیدخدا ولی حالا من هی از حقایق و واقعیات براتون مینویسم شما هی چاخان پاخان تحویلم بدید.! درمورد دیدنتون نگران نباش هم تو هم آقای ارش بهروزی درامان هستید تا خدا هست از بنده خدا نباید ترسید که !اونم من بااین یه وجب قدم اصلا ترسیدن داره عجباااااااا
به امید دیدار...فعلا
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
درود شيدا جان
خيلي شرمندم كه دير خدمت رسيدم... آخه زياد حالم خوب نبود و حتي تو شعر نو هم بخاطر رودرواسي با چند تا دوست مجبور شدم چند تا كامنت براي خالي نبودن عريضه بنويسم...پدر يكي از دوستام ديروز در گذشت وسرگرم مراسمشون بودم و بهتر مي دونيد كه بهشت زهرا حال آدم رو دگرگون ميكنه...اما شكر كه امشب بهترم و اومدم تا جوياي حالتون باشم...ازچنگوليم خبري ندارم فقط تو نوشته اي كه منتشر كرده بود يه متن تكراري نوشتم و ديگه نديدمش...حالا بايد برم از سوزن ته گرد كه مثل رادار ردشو هر جا كه باشه مي گيره...رديابيش كنم.
راستي خوندم كه تهران تشريف مياريد...خيلي خوشحالم و اون جريمه اي رو هم كه برام در نظر گرفتيد با افتخار قبول ميكنم...تا باشه از اين جريمه ها...جريمه دردناك براي من صداي سيني مسي چنگولي تو ساعت 5 صبحه ! اميد كه وقتي ايران اومديد روي گل را از نزديك ببينيم...
شيدا جان اين چنگولي آبروي من و برده...هر جا نشسته گفته باباييم قدش بلنده ابروش كمنده !! چشماش پلنگه و ...نمي دونم انگار مي خواد منو بندازه به يه زن بيچاره آخه هي تو سايت تو هر كامنتي يه تعريف زيركانه از من مي كنه... يا از موي من حرف مي زنه يا از تيپم و ... چه پسري خدا بهم داده ...آخي...دلش براي باباييش مي سوزه كه رو دستش مونده. ..حالا مي خواد با هر ترفندي شده منو غالب كنه به يه بنده خدا ...فكر نكرده كه مال بد بيخ ريش صاحبشه... حالا شما لطفاحاليش كنيد كه من يه بار گزيده شدم كه براي هفت پشتم كافيه...حيوني راه افتاده تو درو همسايه و محل داره آمار اناث مجردو ميگيره و تو اين كار با چند تا كلاغ فضول هم آشنا شده كه براش اطلاعات جمع مي كنن...شيدا جون از صبح تا شب نشسته تو بالكن و هي اين كلاغ مياد پچ پچ پچ ميكنه باهاش و اون يكي...يه دفتر هم داره كه نمي دونم چي داره توش مي نويسه...خدا عاقبتمو بخير كنه كه منتظره يه واقعه... هستم. .. لطفا برام دعا كنيد شيدا جون شما دل مهربون و زلالي داريد ...
خيلي شرمندم كه دير خدمت رسيدم... آخه زياد حالم خوب نبود و حتي تو شعر نو هم بخاطر رودرواسي با چند تا دوست مجبور شدم چند تا كامنت براي خالي نبودن عريضه بنويسم...پدر يكي از دوستام ديروز در گذشت وسرگرم مراسمشون بودم و بهتر مي دونيد كه بهشت زهرا حال آدم رو دگرگون ميكنه...اما شكر كه امشب بهترم و اومدم تا جوياي حالتون باشم...ازچنگوليم خبري ندارم فقط تو نوشته اي كه منتشر كرده بود يه متن تكراري نوشتم و ديگه نديدمش...حالا بايد برم از سوزن ته گرد كه مثل رادار ردشو هر جا كه باشه مي گيره...رديابيش كنم.
راستي خوندم كه تهران تشريف مياريد...خيلي خوشحالم و اون جريمه اي رو هم كه برام در نظر گرفتيد با افتخار قبول ميكنم...تا باشه از اين جريمه ها...جريمه دردناك براي من صداي سيني مسي چنگولي تو ساعت 5 صبحه ! اميد كه وقتي ايران اومديد روي گل را از نزديك ببينيم...
شيدا جان اين چنگولي آبروي من و برده...هر جا نشسته گفته باباييم قدش بلنده ابروش كمنده !! چشماش پلنگه و ...نمي دونم انگار مي خواد منو بندازه به يه زن بيچاره آخه هي تو سايت تو هر كامنتي يه تعريف زيركانه از من مي كنه... يا از موي من حرف مي زنه يا از تيپم و ... چه پسري خدا بهم داده ...آخي...دلش براي باباييش مي سوزه كه رو دستش مونده. ..حالا مي خواد با هر ترفندي شده منو غالب كنه به يه بنده خدا ...فكر نكرده كه مال بد بيخ ريش صاحبشه... حالا شما لطفاحاليش كنيد كه من يه بار گزيده شدم كه براي هفت پشتم كافيه...حيوني راه افتاده تو درو همسايه و محل داره آمار اناث مجردو ميگيره و تو اين كار با چند تا كلاغ فضول هم آشنا شده كه براش اطلاعات جمع مي كنن...شيدا جون از صبح تا شب نشسته تو بالكن و هي اين كلاغ مياد پچ پچ پچ ميكنه باهاش و اون يكي...يه دفتر هم داره كه نمي دونم چي داره توش مي نويسه...خدا عاقبتمو بخير كنه كه منتظره يه واقعه... هستم. .. لطفا برام دعا كنيد شيدا جون شما دل مهربون و زلالي داريد ...
آرش بهروزی- کاربر نیمه فعال انجمن
- تعداد پستها : 58
امتیاز : 163725
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 29
Join date : 2009-12-19
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
هه هه !
یو ها ها ها ها ها ! :?:
جناب بابایی جوجو گووووووربووووونت برم ! با این همه درووووووغات نیدونم چراااااا بازم بابایی خطابت می کنم !
داری میگی حتما" خیلی خ.....م ! میدونم که اگه نبودم از پیشت می رفتم !
برو تو اون مطلبی که وا3 همایش گذاشتم یه کامنت وا3 آجی گذاشتمو کل عالمو آدم شناختنت چه بسا عکستونم رو نمایی کردم البت از دورادوووووووور ! :arrow:
شرمنده ! اگه زودتر اینجا پست گذاشته بودی زود راجع بهت نمی قضاوتیدم !
برو که بد داره آبروت جلوی همه میره ! واااااای آخ اوخ !
در هر صورت باباییمی و خدا شاهده که جووووووونممم برات میدم هرچند بی مراااااامی !
بمیرم الهی برات بابایی جووووونی ! خسته شدی رفتی بهشت زهرا ؟
ایشالله بیای سره قبره خودم در آینده ای نه چندان دور ! خسته که نمیشی هیچ / خستگیتم غلط نکنم در میره !
ای بی وفااااااا ! دلمو شکوندی / ای بی وفااااا باباییم نموندی !
تسلیت میگم به تــــــــــــــــــــو عموییم که دوستته !
برو برو کامنتو بخون !
کاری باری بابایی => ARA$H <= ؟
دلم هواتو کرده بود خدایی !
آیلار بمیره که انگده مــــــــــــــــــنو عذاب ندی !
گوووووووربوووووونو قلللفووووونت برم هرچند خیلی بی مراااااامی !
فعلا" تا بعدا" ... !
( در ضمن یه بار تو عمرت بابایی جوجو بسعی که راست بگی ! / خوشگلو خوشتیپ نبودی دیگه نه ؟ پس حتما" خودتو جای بابایی => ARA$H <= جا زده بودی !
/ والله از شما آدم بزرگا هیچی بعید نیست ! زیاد ازتون دیدم ! )
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
غصه نخور طوطی جانم
طوطی جانم کامنتی رو که برات گذاشته بودم اینجام زدم که هرکجا رفتی ببینی
درمورد بی وفائی بابائی آرش هم نگو که منم دلم خونه چشامم چه گریونه
قلبم پریشونه اشکام فراوونه اما هیچکی نمیدونه واما کامنتی که برات گذاشتم
:
قربون دل طوطیک (تبصره: به معنای طوطی کوچک *)خودم آجی شیدا بره مگه آجی مرده که بابائی آرش
دلشو بشکنه اصلا میخوای یکاری کنم کریم آبادی خان جان به فرزندی قبولت کنه کافیه یه پست بزنم
همونجا که همیشه میزنم وداد وبیداد کنم مسدودیت همه که باز میشه هیچی ! فرزند خوانده هم میگیره
قربونت برم اول خواستم بدم آقا تفرشی جان بزرگت کنه دیدم عمو ئی که برادراون بابا باشه
خوب بدآموری داره وبی وفائی رو یاد میگیره کمااینکه ماهم ازش دلشکسته عالمیم
اخرش یه پستم برامون نزد هق هق ولی در مورد پست زدن ها قربون وفای تک تک
عضوام برم بخدا همتون اخرشین یوقت خسته نشین اینهمه زحمت میکشین میترسم مجبور شم
مرخصی بی حقوق بهتون بدما قربون مرام همتون برم من تکی دربست بی سرنشین
بهرحال طوطی جونم نخواستم
بازم دلت بشکنه ودیدم هیچکی بهتر از کریم آبادی جان نیست
که در عاشقی آخرشه وبی وفائی نمیکنه یهو میزنه میکشه راحت
حداقل عزیز دلم انقدر غصه نمیخوری وعذاب طوطی وار نمیکشی
بلا تکلیفی خیلی سخته میگن مرگ یه بار شیونم
یه بار بیا فرزند خونده کریم ابادی خان جان شو انقدرم منت اون بابائی بیوفا رو نکش
که تا حرف چلوکباب شد رفت دیگه پیداش نشد .بابا خسیس خودم برات میخریدم چشمم کور!
درست زیر خط فقریم
اما میتونستیم یه چلوکباب مهمونت کنیم منت هم نکشیم !!
اما اما حالا که اینجوری بیوفائی رسم روزگار شده ه
رووقت اومدید اینورا زیر عکساتونو نگاه کنید ۵ تا شمشیره
آخه ما شمشیر رو ازرو میبندیم قربونت برم هیچیم واسه قایم کردن نداریم
الا یه طوطی از دست سوزن ته گرد .طوطی جونم بزار بابائی ارش بره
با ایلارش من خودم هم مامانت
میشم همه بابائیت هم آجیت .نبینم غصه بخوریا
درمورد بی وفائی بابائی آرش هم نگو که منم دلم خونه چشامم چه گریونه
قلبم پریشونه اشکام فراوونه اما هیچکی نمیدونه واما کامنتی که برات گذاشتم
:
قربون دل طوطیک (تبصره: به معنای طوطی کوچک *)خودم آجی شیدا بره مگه آجی مرده که بابائی آرش
دلشو بشکنه اصلا میخوای یکاری کنم کریم آبادی خان جان به فرزندی قبولت کنه کافیه یه پست بزنم
همونجا که همیشه میزنم وداد وبیداد کنم مسدودیت همه که باز میشه هیچی ! فرزند خوانده هم میگیره
قربونت برم اول خواستم بدم آقا تفرشی جان بزرگت کنه دیدم عمو ئی که برادراون بابا باشه
خوب بدآموری داره وبی وفائی رو یاد میگیره کمااینکه ماهم ازش دلشکسته عالمیم
اخرش یه پستم برامون نزد هق هق ولی در مورد پست زدن ها قربون وفای تک تک
عضوام برم بخدا همتون اخرشین یوقت خسته نشین اینهمه زحمت میکشین میترسم مجبور شم
مرخصی بی حقوق بهتون بدما قربون مرام همتون برم من تکی دربست بی سرنشین
بهرحال طوطی جونم نخواستم
بازم دلت بشکنه ودیدم هیچکی بهتر از کریم آبادی جان نیست
که در عاشقی آخرشه وبی وفائی نمیکنه یهو میزنه میکشه راحت
حداقل عزیز دلم انقدر غصه نمیخوری وعذاب طوطی وار نمیکشی
بلا تکلیفی خیلی سخته میگن مرگ یه بار شیونم
یه بار بیا فرزند خونده کریم ابادی خان جان شو انقدرم منت اون بابائی بیوفا رو نکش
که تا حرف چلوکباب شد رفت دیگه پیداش نشد .بابا خسیس خودم برات میخریدم چشمم کور!
درست زیر خط فقریم
اما میتونستیم یه چلوکباب مهمونت کنیم منت هم نکشیم !!
اما اما حالا که اینجوری بیوفائی رسم روزگار شده ه
رووقت اومدید اینورا زیر عکساتونو نگاه کنید ۵ تا شمشیره
آخه ما شمشیر رو ازرو میبندیم قربونت برم هیچیم واسه قایم کردن نداریم
الا یه طوطی از دست سوزن ته گرد .طوطی جونم بزار بابائی ارش بره
با ایلارش من خودم هم مامانت
میشم همه بابائیت هم آجیت .نبینم غصه بخوریا
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
kahoop_pooman-ph!_para$2! نوشته است:
هه هه !
یو ها ها ها ها ها ! :?:
جناب بابایی جوجو گووووووربووووونت برم ! با این همه درووووووغات نیدونم چراااااا بازم بابایی خطابت می کنم !
داری میگی حتما" خیلی خ.....م ! میدونم که اگه نبودم از پیشت می رفتم !
برو تو اون مطلبی که وا3 همایش گذاشتم یه کامنت وا3 آجی گذاشتمو کل عالمو آدم شناختنت چه بسا عکستونم رو نمایی کردم البت از دورادوووووووور ! :arrow:
شرمنده ! اگه زودتر اینجا پست گذاشته بودی زود راجع بهت نمی قضاوتیدم !
برو که بد داره آبروت جلوی همه میره ! واااااای آخ اوخ !
در هر صورت باباییمی و خدا شاهده که جووووووونممم برات میدم هرچند بی مراااااامی !
بمیرم الهی برات بابایی جووووونی ! خسته شدی رفتی بهشت زهرا ؟
ایشالله بیای سره قبره خودم در آینده ای نه چندان دور ! خسته که نمیشی هیچ / خستگیتم غلط نکنم در میره !
ای بی وفااااااا ! دلمو شکوندی / ای بی وفااااا باباییم نموندی !
تسلیت میگم به تــــــــــــــــــــو عموییم که دوستته !
برو برو کامنتو بخون !
کاری باری بابایی => ARA$H <= ؟
دلم هواتو کرده بود خدایی !
آیلار بمیره که انگده مــــــــــــــــــنو عذاب ندی !
گوووووووربوووووونو قلللفووووونت برم هرچند خیلی بی مراااااامی !
فعلا" تا بعدا" ... !
( در ضمن یه بار تو عمرت بابایی جوجو بسعی که راست بگی ! / خوشگلو خوشتیپ نبودی دیگه نه ؟ پس حتما" خودتو جای بابایی => ARA$H <= جا زده بودی !
/ والله از شما آدم بزرگا هیچی بعید نیست ! زیاد ازتون دیدم ! )
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
هردوتون کامنت گذاشتین!!!
شما جدید نوشتید ای خدا پیری وهزار دردسر مادر چشام دیگه نمیبینه یااینکه باید میکروسکوپ بخرم ببینمتون
چون من نه کامنت بابائی ارشو دیدم نه کامنت ترو وفقط جوابی که در شعرنو برات گذاشتمو مجدد اینجا گذاشتم یهو دیدم که
بالاخره نمردیمو شما یادتون اومد یه گوشه کناری یه شیدائیم هست شکر خدا فراموش ابدی نشیدیم چون یکدفعه سه روزه هیچکی اینجا نیومد و به زبون عامیانه فری موند وحوضش ودیگه با مسئولیتای زیادی که دارم حقیقتش رفته بودم توی فکر اینجا رو ببندم هم کمتر غر غر بشنوم وهم اینکه بکارام بیشتر برسم اما بازم دلم نیومد که شماها رو نبینم ونوشته هاتون رو نخونم
بابائی آرش هروقت دل طوطی منو بدست اوردی که اوردی نیاوردی قید شیدارم بزن که نمیتونه غم طوطیشو ببینه
عکستون رو همم دیدم خدا انشالله همسری با مرام ومهربون قسمتتون کنه وزنده وسلامت باشید بامید دیداری زود
درپناه خدا باشید
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
آجی مگه خودش بااااا مراااامه که خدا زن با مراااام بهش بده ؟
ای آجی ! آقای کریم آبادی هنوز جوونه از خرجو مخارج یه طوطی بر نمیاد !
اون روز که مــــــــــــــــــن از نزدیک دیدمش آدم بدی به نظر نمی رسید چقدرم عذر خواهی کرد وا3 خاطره اینکه شعرا نمی تاییدن !
نه آجی ! درسته بابایی جوجو بی مراااااامه ! ولی مـــــــــــــــــن با دنیا نمی عوضمش !
هی روزگار ! اولش با مهرو محبتو عطوفت با مـــــــــــــــــن رفتاریدو مـــــــــــــــــــن منگول گل باقالی هم بهش انس گرفتمو بابایی خطابش کردم دریغ از اینکه مرااااااامی تو وجودش نیست که هیچ / همه ی حرفاش دروووووووغه !
ای آجی ! بی خیل ! تو دعا کن مـــــــــــــــــــنم بزرگ بشم دروووووووغو بی مراااااامی و نامردی بره تو رگو خونم اونوقت خواهم نشوم رسوا همرنگ جماعت میشم !
نیدونم آجی ! اصلا" بابایی یه حرف راست که به مــــــــــــــــن نزده ! خودش میدونه و خدا !
هی ! دروووووووغ درووووووووغ !
وااااااای نه آجی ! عمو رضا بدترترترتره ! نمی دونی اونروز که مـــــــــــــــــن بابایی => ARA$H <= و از نزدیک دیدمو گفتم : تـــــــــــــــــــو قد کوتاهو چاقو خپلو دماغ گنده ایو کلی تعجب کردم ، به قرآن مجید با عمو رضا غش غش می خندیدن به مــــــــــــــــــــن !
ای بابا ! جدی بی خیل آجی ! آدما همیشه همینن / جالبه همیشه می گفت مــــــــــــن از دروغ بدم میاد ... ای بابا !
آجی خدایی از آدما در عذابم هی یاده دروغاش میفتم دلم آتیش میگیره !
ولی جدی جدی بابایی جوجو / یکی یه جایی حالتو بدجور می گیره و دروغی بهت میگه که ...
جدی میگم ! حالا از ما گفتن !
آجی میسی که انقدر مهههههههلللللبونی !
آره آجی / اصلا" از این به بعد خودت هم مامانم باش هم باباییم هم آجیم !
خدااااایی مرااااام جنس مونث همیشه بیشتر از این مرداس !
جدی درووووووغ چیزه بدیه ! !
آجی گووووووووربووووونت برم که انگده خووووووبی !
دوســـــــــــــــــــــــــِت دارم آجی شیداااااا جوووووونم در حده بزرگی خدا ! ( از بی نهایتم بی نهایت تره ! )
آجی مظاوب خودت باش ... مخصوصا" دستات !
کاری باری آجی ؟
گووووووربووووووونو قللللللفوووووونت برم که هیچ وقت بابایی => ARA$H <= به گرد پاتم نمی رسه از بس ماهو مهههههههربوووووونو خوبی !
بابایی بد کردی / جدی میگم ! خودتم خوب می دونی حرفام به نظر شوخی میاد ولی جدیه بیشتریاشون !
آجی خواستم اینارو وا3 بابایی جوجو هم بذارم ولی دیدم اینشون که مرااااام نداره پس فقط وا3 خودت :
خودم تکو تنها قلفوووووون خودتو دلتو مهلللللبونیت بلم آجی خودددددددم / یعنی هم مامانی هم آجی
نوخوام دیگه / تو دنیا از هرچی بابائه سیرم !
آجی همیشه شادو خندوووووون باشی !
بابایی جووووونی هم به اندازه ی کافی به ریش مــــــــــــــــن میخنده سره چاخاناش پس شاده / خووووووبه / شادی همه آرزوی مــــــــــــــــنه !
فعلا" تا بعدا" ... !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
قربون دل ساده ات برم من عزیزم توام که شیدا رو نمیگیری توی" لاین" رو بخون میون جملاتو حالا یه توضیح مختصر کوچولو موچولو مدیم دوزاری پیدا کردی ببر به پروانه خانومم بده البته دوتا پیدا کن چون مال خودت باید بیافته توی تلفن قدیما که فکر کنم الان درموزه باشه این اخریا مُوندش بالا رفته بود در روزگار فعلی وهم اکنون دوتومنی میخورد وبازهم جواب نمیداد وفقط میخورد باین نتیجه میرسیم که خط فقر به تلفن عمومیام رسیده ما که دیگه کسی نیستیم توشون ! خلاصه که خدمت کوچول موچولم عرض شود که پشت هر مرد موفقی یه زن موفقه من دعاکردم موفق وبامرام گیرش بیاد که از بدآموزیائی که شده نجات پیدا کنه مرامو از خانومش یاد بگیره دل مارمم سر یه چلوکباب نشکنه سیگارمم قراربود امید صباغ نو بده که فکر نکنم اصلا یادش باشه و نوشابه ام رو هم تو بازکن که خیلی دوسم داری وبهم کلی ساپورت احساسی میدی خودمم بااجازتون درکیف نازنینمو باز میکنم یه چلوکبابی کله پاچه ای شایدم پیتزائی بلکن بیف استروگانوفی مهمونتون کنیم اما تا تو با بابائی فهری که نمیشه پشت کنی بهش غذا بخوری برو صورتشو ببوس وبگو بخشیدمت تا منم ببینم دنیا دست اونی که بود بالاخره پس میده یا نمیده مردیم از دستش ورنگین کمان زندگیمون دیگه نه قرمزته س نه آبیته نه سبزته وقاطی پاتیته که حسابی انگار این قرص فرزان چرخان منو گیج کرده ودیگه دارم هزیون میگم همه رو بزار به حساب این دکتر خیانتکارم که چون نتونست منو به آلمینیوم وآهن معتاد کنه روان گردان مخصوص فرزان رقصان رو اختراع کرد زنگیدم بهش گفتم من همینجوریشم کلی رقصان بودم اما با اراده ی قبلی الان بی اراده وغیر عمدی دارم همش میرقصم ویهو میبینی تلو تلو میخورم ویاده این شعره میافتم همش که میگفت
امشب ازباده خرابم کن وبگذار بمیرم
غرق دریای شرابم کن وبگذار بمیرم
قصه ی عشق بگوش من فرزانه چه خوانی *البته دیوانه س , اما تو فرزانه بخوان*
بس کن افسانه وخوابم کن وبگذار بمیرم
خلاصه وقتی دل جوجو طوطی من خونه پس منم بگذار بمیرم
بعدشم اصلا اصلا
مگذار که فرزانه فرزانه بمیرم
بگذار که دیوانه ی دیوانه بمیرم
میخانه اگر جای من بی سروپا نیست
بگذار که پشت درمیخانه بمیرم
محروم چو از ان لب شیرین چو قندم
بگذار که لب بر لب پیمانه بمیرم
از عشق تو چون رانده شوم از همه مردم
بگذار که تنها وغریبانه بمیرم
ای عشق مرادش ندهی لیک تو بگذار
درنزد همین دلبر جانانه بمیرم
چه ربطی داشت خودت یه ریختی ربطش بده چون بالاخره این شعر باون شعر فرقش توی تفاوتشه بقیشم بر اثر اثرات نامطلوب قرص فرزان گردان درخاطر مبارکم نیست ونابود شده بروو توی شعرنو بی وفا در بخش اشعارم بخون حالت جا بیاد شاید! دکترمم گفت نصفش کن ! هرچی فکر میکنم یادم نییادو موندم چیو ... کیو باید از وسط نصفش کنم !!! ما که حالمون خرابه از دست عالم وادم ودرد وغم روزگار وغصه تو جوجوی منم شده غمی برغمهای بسیار که آروم وخواب برام نزاشته تابگی که با بابائی اشتیدیدی
منکه الان نمیتونم بخوابم چون مامانمم اسممو گذاشته بود روح سرگردان شب و چون همیشه قراره ارواح رو به راه راست هدایت کنم چون در روی زمین که بودند چون" دیگر زنده های فعلی بر زمین" راه راستقیم و مستقیمو پیدا نکرده دربیراهه ها بدنبال چاره راه میگردند واموات در روحی پریشان وسرگردان مزاحم آرامش بنده میشن توشون یکی دوتا البته از افراد زمینیم هست اسمشونو نبرم بهتره آدم نباید افشاگری خیانتکارانه بکنه خدا رو خوش نمیاد بگی ع..ک...آ.. برای همین هیچی نمیگم وخلاصه و درنتیجه امروز درعالم اموات آنور ابرا ایشان سرگردانند وهی اینور دنیا اومده سرگردونتر شدن گاه درجسم آدمیانی مهربان فرو میروند وحادثه آفرینان زمان میگردند ومنهم چون غصه خور دنیا واخرتم قصد حمایت ارواحی رو دارم که بهشت ازشون خالی مونده بخصوص که دراوضاع امروز میبینم که چندان هم پُرتر نخواهد شد وجاش مثه جمعیت ایران که روبه افزایشه جهنم هم داره اشباع میشه از روحهای سرگردان که نه زمین از دستشون اسایش داشته وداره نه
اون جهنم بیچاره .خوب تا بیشتر قرصم منو به افسانه سرائی ننداخته برو لالا شبت خوش مسواک یادت نره نوکتو باز کن بالا وپایئن ازچپ براست مسواک بزن بعدشم دعا کن به جون بابای ارش اقای عموتفرشی برادر مسلمان امید صباغ نو ,همراه نامهربان اقای کریم ابادی ودیگر یاران با مرام زمان و بخواب
شبت خوش
اين مطلب آخرين بار توسط فرزانه شیدا در الجمعة فبراير 19, 2010 9:11 pm ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
آرش بهروزی نوشته است:درود شيدا جان
خيلي شرمندم كه دير خدمت رسيدم... آخه زياد حالم خوب نبود و حتي تو شعر نو هم بخاطر رودرواسي با چند تا دوست مجبور شدم چند تا كامنت براي خالي نبودن عريضه بنويسم...پدر يكي از دوستام ديروز در گذشت وسرگرم مراسمشون بودم و بهتر مي دونيد كه بهشت زهرا حال آدم رو دگرگون ميكنه...اما شكر كه امشب بهترم و اومدم تا جوياي حالتون باشم...ازچنگوليم خبري ندارم فقط تو نوشته اي كه منتشر كرده بود يه متن تكراري نوشتم و ديگه نديدمش...حالا بايد برم از سوزن ته گرد كه مثل رادار ردشو هر جا كه باشه مي گيره...رديابيش كنم.
راستي خوندم كه تهران تشريف مياريد...خيلي خوشحالم و اون جريمه اي رو هم كه برام در نظر گرفتيد با افتخار قبول ميكنم...تا باشه از اين جريمه ها...جريمه دردناك براي من صداي سيني مسي چنگولي تو ساعت 5 صبحه ! اميد كه وقتي ايران اومديد روي گل را از نزديك ببينيم...
شيدا جان اين چنگولي آبروي من و برده...هر جا نشسته گفته باباييم قدش بلنده ابروش كمنده !! چشماش پلنگه و ...نمي دونم انگار مي خواد منو بندازه به يه زن بيچاره آخه هي تو سايت تو هر كامنتي يه تعريف زيركانه از من مي كنه... يا از موي من حرف مي زنه يا از تيپم و ... چه پسري خدا بهم داده ...آخي...دلش براي باباييش مي سوزه كه رو دستش مونده. ..حالا مي خواد با هر ترفندي شده منو غالب كنه به يه بنده خدا ...فكر نكرده كه مال بد بيخ ريش صاحبشه... حالا شما لطفاحاليش كنيد كه من يه بار گزيده شدم كه براي هفت پشتم كافيه...حيوني راه افتاده تو درو همسايه و محل داره آمار اناث مجردو ميگيره و تو اين كار با چند تا كلاغ فضول هم آشنا شده كه براش اطلاعات جمع مي كنن...شيدا جون از صبح تا شب نشسته تو بالكن و هي اين كلاغ مياد پچ پچ پچ ميكنه باهاش و اون يكي...يه دفتر هم داره كه نمي دونم چي داره توش مي نويسه...خدا عاقبتمو بخير كنه كه منتظره يه واقعه... هستم. .. لطفا برام دعا كنيد شيدا جون شما دل مهربون و زلالي داريد ...
شما به پونصدتا کامنتتت توی شعرنو میگی همش چندتا!!!!! اونوقت بخوای بگی خیلی کامنت زدم میگی چی؟؟؟؟ اول که تسلیت عرض میکنم امیدوارم غم آخرتون باشه دوم دل طوطی منو بدست بیار سوم من همه رو دعا میکنم چهارم بامید دیدار
موفق باشید ومانا
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
نه آجی ! آشتی چیه ؟
هرچند اصلا" از بابایی => ARA$H <= خبری نیست !
دیدی که بعد از 1000000 سال شمسی قمری نوری اومد 4تا کلمه تایپیدو رفت حاجی حاجی لوس آنجلس !
آجی بهت که گفتم این بابایی جوجو مرااااااامو معرفت نداره که نداره که نداره و نخواهد داشت که نخواهد داشت که نخواهد داشت !
توضیحاتو بهت دادم تو اون کامنت دیگه ... بعضی وقتا هم اگه میاد 4تا کلمه می تایپه همش همه چیو میندازه تصقیره منو وجهه ی منو می خواد خراب کنه پیش تو آجی جوووووونم !
ولی از اونجایی که ابرا زیره ماه نمیموننو تو هوای آلوده ی تهرانم باز ستاره ها هستن ... خدا همیشه دستشو رو می کنه ... نمی دونم کجاس و داره چیکار می کنه ؟ ولی حتما" داره دفاعیات خودشو جمع می کنه و باز میاد 4تا پسر توقسم به من میگه و منم که دل نازکو گل باقالی می بخشمش دوباره اما چه فایده داره / بازم بابایی => ARA$H <= هوس باز میره پیشه آیلاره !
آجی به نظرت یه زن میتونه روی اخلاقو مرااااام این مردای ایرانی تاثیر بذاره که زن بابایی => ARA$H <= بخواد با معرفتش کنه ؟
آجی مرد ایرانی هیچی که توش تاثیر نداره هیچ ، می زنه زن بیچاره رو هم بدبخت می کنه و کاری می کنه که مرااااامو معرفت از سرش بپره !
گوووووووووربوووووون خدا برم منو بگو گول حرفاشو خوردم هی احساس طفل معصومانه بهش منتقل کردم اونوقت اون تمام لحظات داشت درووووووووغ می گفتو به ریش منم می خندید !
این وضعش نیست بابایی جووووووووونی ، یا یه کارتن اوشکولات k!nder برام می خریو میای معذرت خواهی و قول مردووووووووووووووووووووونه میدی که دیگه درووووووووغ به هیچ کس نگی تا منم ببینم اگه واقعا" ندامت تو چشمات موج می خوره می بخشمتو بازم مثل قدیما به زندگی مصالحه آمیزمون ادامه میدیم وگرنه در غیر اینصورت بابایی به 3تا شیوید رو سرم : قسم می خورم وا3 همیشه از پیشت برمو طوطی دیدی / ندیدی !
به خدا آجی شیدااااا دیگه دلم وا3 آیلار میسوزه ! بیچاره ی بنده ی خدا ، بابایی => ARA$H <= به من که بچه شم این همه درووووووووغ میگه دیگه چه برسه به اون بنده ی خدا که می خواد شریک غمو شادی بابایی جوجو هم بشه !
*******************************
بدو بابایی => ARA$H <= ، دعافیات خودتو اعلام کن تا شاید اینجوری دادگاه غذایی ;) برات تخفیف در نظر بگیره در این صورت طوطی ، پسر کوچولوی شما ملقب به : علی مردان خان ، تربچه ، توقسعلی ، قزقز ( دیوونه ی این صفتمم ! :arrow: ) ، چنگولی و ... به آغوش طبیعت باز خواهد گشت و در صورت قبول حضانت ایشون توسط خانوم فرزانه شیداااااااا ، طوطی جان به فرزندی این خانوم مهللللللبوووووووون مااااااه در خواهد آمد و اگر شما قبول کنید که درووووووووغ را که همچون سایه ای مخوف بر زندگی پدر و پسریتان سایه گسترانیده ، ترک نمایید ، طوطی جان جووووووونما جان همچون سابق به زندگی پر مهرو عطوفت با شما ادامه خواهد داد ، در غیر اینصورت طوطی علی رغم میل باطنی به پرورشگاه طوطیان شیر خوار جدا مانده از خانواده ی بهزیستن باز خواهد گشت !
ختم جلسه !
تق تق تتق تقت تتق ! ( صدای زدن گوشت کوب قاضی بر روی اون میز گنده های دادگاه غذایی ! )
**************************
آجی شیداااااا جووووووونم من تا جلسه ی بعدی دادگاه منتظرش میمونم ، هرچند اگه بیادو به این اوضاع آشفته ای که خود بابایی => ARA$H <= درست کرده جوابگو باشه !
آجی گووووووربوووووووونت برم چقدر شعرت خوشمله بود ، ای فدات بشم که جدی جدی یه دونه ای !
دنیا دیگه مثه تو نداره ، نداره نمی تونه بیاره !
دلا همه بی قراره عشــــــــــــــــــــقه ، ولی عشــــــــــــــــــــقه که وا3 تو بی قراره !
آجی چندیه ذوق و قریحه ی کودکانه م رو به سردی مضاعف میره که همشم زیره سره بی محبتی های این بابایی جوووووووونیمه !
فقط یه چیز ک امیدوارم عفّت خانومو آقا تیمور باهاش اینجوری رفتار کنن که که بفهمه بی وفااااایی و بی مراااااامی یعنی چی !
ایشالله گازش بگیرنو یه لقمه ی چپو راستو جنوبو شمالش بکنن !
دیگه تو این زندگی کم آوردم ... !
آجی فداااااات بشم که دلتنگیای یه بچه ی بخبختو گوش می کنیو کلی هم پشت منی تا این بابایی => ARA$H <= بی مراااااام !
آجی تویی که فقط منو تو این دنیا می درکی .... بابایی جوجو که همه فکرو ذکرش پیشه این زنو اون زنو ! / همش تو خیابون به این زنو اون زن شماره میده ! تا بلکه یکیو بستونه !
من دیگه برم که خدا شاهده دلم خونه از دستش !
ای طوطی ، خام حرفای پدرانه شدیو گفتی شاید بابایی دار شدی ولی نه ، تا ابد باید تکو تهنا بمونیو خودت گلیمتو بندازی تو آبو قایق سواری باهاش بکنی !
کاری باری آجی جووووووونم ؟
گووووووربوووووونو قللللفوووووونت برم که همه پیش مراااااامت اندازه ی یه اتم هم نیستن !
اینا هم وا3 بهترررررینو خووووووبترین مامانیو آجی دنیا بود !
فعلا" تا بعدا" ... !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
درود شيدا جان گراميم
منم آرش
چنین آغاز کردم ماجرای غم
منم آرش پریشان مرد آواره
به سختي مانده در درياي كفاره
...
شيدا جون به خدا تو بد شرايطي گير افتادم...چطور بگم تا باور كنيد چنگولي كه ديگه آبرويي برام نذاشته ...اين چند روز يه پام تو مراسم و بهشت زهرا و كارهاي مربوطش بود اخه پدر دوستم يعني مرحوم علي اصغر دانشمند از دوستاي پدرم هم بود...هم من با پيمان ( پسرش ) دوست بسيار صميمي هستم و از بچگي بزرگ شدم...هم پدرم با پدرش دوست بود...براي همين مرگش دست كمي از مرگ پدرم نداشت و خيلي ناراحت بودم...كامنت هاي شعر نو هم بخاطر تفرشي بود...آخه مي دونستم كه وضع جسمانيش خوب نيست و براي همين هر جا مطلبي مي نوشت يا ازم مي خواست كه برم كامنت بزارم ..سريع مي رفتم و بر خلاف روحيم كه ناراحت بود سعي مي كردم كامنت هاي شاد بنويسم تا رضا خوشش بياد...و داستان اونا اين بود.البته چنگولي حرفمو باور نمي كنه.. من نمي خواستم از حالم براش بنويسم تا نكنه ناراحت بشه...اما وقتي شعر رضا كه الانم در سايت شعر نو هست رو خوندم و ديدم كه جناب شوان كاوه ، مريضي رضا رو لو داده ديگه جايز ندونستم حرفي نزنم...
چنگولي چون هنوز كوچولوه نمي خوام كه روحيشو ناراحت كنم و شما هم كه جاي خور داره...الانم كه گفتم بخاطر اين بود كه قضيه توسط آقاي شوان كاوه لو رفت...چون رضا نمي خواست كسي بدونه كه ريه هاش مشكل داره..البته غم و غصه زيادي مي خوره كه اصلا براش خوب نيست...به خنده هاش نگاه نكنيد...حالش خيلي خرابه...
بازم از شما و چنگولكم عذر خواهي ميكنم كه بي معرفتي كردم...در مورد دروغ هايي كه به چنگولي گفتم بايد يه توضيح بدم...اخه منو استيضاح كرده... بابايي چه فرقي برات ميكنه كه باباييت كچل باشه
يا مو دار ؟ مهم به قول خودت دل آدمه كه مال من ، سياه ...من كم كم دارم باور ميكنم كه نه يه چيزيايي دارم و تو كاري كردي كه اميدوار بشم بخودم و اعتماد نفسم بره بالا ...بخدا خودمو دوزار قبول ندارم ...اون حرفايي كه از خودم زدم نگرش واقعيم بود...حالا اگه تو مي خواي بهم روحيه بدي ممنونتم ...ولي ذهنيت هر كسي نسبت به خودش با نگاه ديگران خيلي فرق مي كنه...خيلي ها خودشونو عالي و محشر مي دونن در صورتي كه از ديد ديگران بسيار زشت و سطح پايين هستند و برعكسشم وجود داره... تو هنوز منو تو روز روشن نديدي...بخدا همه موهام ريخته...زير آفتاب منو ببيني...مي فهمي كه دروغ بهت نگفتم ...من همه جا اينطور خودمو معرفي ميكنم...همكارايي هم كه براي اولين بار ميديدنم مثل تو جا ميخوردن...ميگفتن ما توقع داشتيم يه ادم كچل قد كوتاه و دماغ دراز ببينيم ولي نديدم...اين يه جور شوخيه حالا نگي بابايي مي خواد جلب توجه كنه و عقده اينجور كارا رو داره...نه بخدا...واقعا ديد خودم نسبت به خودم همون مرد شكم گنده خنگ كچل قد كوتاست...شايد تو بچگي هام طوري باهام برخورد شده كه اعتماد به نفسم رو از دست دادم و نگرشم به خود اينطوره...اما در مورد موي سر و دماغم همچون اغراقي نكردم...حالا اگه يه روز تو روز روشن جلسه اي گذاشتن و هم ديگرو ديديم خودت به صدق حرفام پي ميبري ...بابايي ببين كاري كردي كه مثل دختر اي 14 ساله كه ريختشون واسشون از نونه شب واجب تره و راه ميرن در مورد چشم و ابرو و بينيشون حرف مي زنن ...منم دارم همون كارو ميكنم...اما چون ديدم از دستم ناراحتي مجبور شدم كامل توضيح بدم تا چنگولكم دركم كنه و نفسمو ازم نگيره...حالا اگه مي خواي بابايي پيرتو سكته بدي...منو ترك كن و برو همون سراي سالمندان طوطي هايه زير 5 ماه ...درمورد اون شب سرد و زمستون و اوردنت پيش خودم...اين خاطره براي من قشنگ ترين ياده...دروغ بگم به همه...بگم چنگوليم با يه قاليچه سليمون اومد نشست رو سقف قايق تفريحيم تو درياي مديترانه ؟
مگه شعرمو نخوندي كه تو كامنتت گذاشتم :
( پسرم چنگوليه طوطي شاد توقسيه
از هوا گرفتمش از بركات قدسيه
قزقزم قند عسل شاخ نباته شيرينه
اداي هر كسي رو در مياره
تا ميبينه )
ديدي تو شعر گفتم چنگوليم از بهشت اومده پيشم ديگه از اين بالاتر بگم...حالا هي بگو باباييم داره منو پيش جماعت تحقير ميكنه...من چقدر بخبختم
بعدشم در مورد آيلار خانوم ديدي تو كامنتت چي گفتم ببين بابايي اگه آيلار جون با كمر بند ميزنتت چرا تا به حال به من نگفته بودي؟
سه طلاقش ميكنم هر كي بخواد پسر منو اذيت كنه ...الان ميرم خدمتش ميرسم ببينم كمربند واسه پسر من ميكشه ؟ زرشك ...عجب كشكي سابيدم كه همش دوغ پتي بود)
حالا ديدي بابايي بازم رفتي فيلم هندي ديدي چند بار بهت گفتم ماهواره برات خوب نيست. ..اما عيب نداره پسرم توقسه ديگه كاريش نميشه كرد حالا باز شكر ميكنم كه عادت سيني مسي رو
كنار گذاشتي ...بخدا شيدا جون حتي چند روز بعد از اينكه چنگولي ديگه بهم رحم ميكرد و ساعت 5 صبح چنگولشو رو سيني مسي نميكشيد...بازم بدنم شرطي شده بود و دقيقا با اينكه چنگولي حيوني هم خواب بود و شيطوني نمي كرد...اما يه دفعه 1/20 سانت ناخوداگاه ميپريدم بالا...چند بار هم چنگولي رفت برام از رماله سر كوچه دعاي رفع جن زدگي گرفت و بالاي سرم مي خوند ...شكر بالاخره خوب شدم و الان ديگه راحت مي خوابم ...
خوب ببخشيد سرتونو درد اوردم...آهاي قزقزم بدو بيا پيشه بابايي كه خيلي دلتنگتم ...باشه اون قرطي خانوم هم بيار بريد تو اتاق آخري باهم زندگي كنيد...دندم نرم چشمم كور خرجتونو مي دم...راستي شيدا جون تهران منتظرم...و چلوكباب و مخلفاتش مهمون من...اگه هم افتخار داديد با عيالات به كلبه حقير ما سربزنيد ديگه ذوق مرگ ميشم ...نگران خرج و مخارج هم نباشيد...من اوضام توپه...از صبح گاه تا بوق ماه در مسجد شاه ميشنيم و ملت هر كدوم هر بار چند شاهي تو كيسم مي ريزن و شكر خرجم در مياد و كلي هم پس انداز ميكنم براي آينده چنگولي با نوه هام...چشم براه هستم
منم آرش
چنین آغاز کردم ماجرای غم
منم آرش پریشان مرد آواره
به سختي مانده در درياي كفاره
...
شيدا جون به خدا تو بد شرايطي گير افتادم...چطور بگم تا باور كنيد چنگولي كه ديگه آبرويي برام نذاشته ...اين چند روز يه پام تو مراسم و بهشت زهرا و كارهاي مربوطش بود اخه پدر دوستم يعني مرحوم علي اصغر دانشمند از دوستاي پدرم هم بود...هم من با پيمان ( پسرش ) دوست بسيار صميمي هستم و از بچگي بزرگ شدم...هم پدرم با پدرش دوست بود...براي همين مرگش دست كمي از مرگ پدرم نداشت و خيلي ناراحت بودم...كامنت هاي شعر نو هم بخاطر تفرشي بود...آخه مي دونستم كه وضع جسمانيش خوب نيست و براي همين هر جا مطلبي مي نوشت يا ازم مي خواست كه برم كامنت بزارم ..سريع مي رفتم و بر خلاف روحيم كه ناراحت بود سعي مي كردم كامنت هاي شاد بنويسم تا رضا خوشش بياد...و داستان اونا اين بود.البته چنگولي حرفمو باور نمي كنه.. من نمي خواستم از حالم براش بنويسم تا نكنه ناراحت بشه...اما وقتي شعر رضا كه الانم در سايت شعر نو هست رو خوندم و ديدم كه جناب شوان كاوه ، مريضي رضا رو لو داده ديگه جايز ندونستم حرفي نزنم...
چنگولي چون هنوز كوچولوه نمي خوام كه روحيشو ناراحت كنم و شما هم كه جاي خور داره...الانم كه گفتم بخاطر اين بود كه قضيه توسط آقاي شوان كاوه لو رفت...چون رضا نمي خواست كسي بدونه كه ريه هاش مشكل داره..البته غم و غصه زيادي مي خوره كه اصلا براش خوب نيست...به خنده هاش نگاه نكنيد...حالش خيلي خرابه...
بازم از شما و چنگولكم عذر خواهي ميكنم كه بي معرفتي كردم...در مورد دروغ هايي كه به چنگولي گفتم بايد يه توضيح بدم...اخه منو استيضاح كرده... بابايي چه فرقي برات ميكنه كه باباييت كچل باشه
يا مو دار ؟ مهم به قول خودت دل آدمه كه مال من ، سياه ...من كم كم دارم باور ميكنم كه نه يه چيزيايي دارم و تو كاري كردي كه اميدوار بشم بخودم و اعتماد نفسم بره بالا ...بخدا خودمو دوزار قبول ندارم ...اون حرفايي كه از خودم زدم نگرش واقعيم بود...حالا اگه تو مي خواي بهم روحيه بدي ممنونتم ...ولي ذهنيت هر كسي نسبت به خودش با نگاه ديگران خيلي فرق مي كنه...خيلي ها خودشونو عالي و محشر مي دونن در صورتي كه از ديد ديگران بسيار زشت و سطح پايين هستند و برعكسشم وجود داره... تو هنوز منو تو روز روشن نديدي...بخدا همه موهام ريخته...زير آفتاب منو ببيني...مي فهمي كه دروغ بهت نگفتم ...من همه جا اينطور خودمو معرفي ميكنم...همكارايي هم كه براي اولين بار ميديدنم مثل تو جا ميخوردن...ميگفتن ما توقع داشتيم يه ادم كچل قد كوتاه و دماغ دراز ببينيم ولي نديدم...اين يه جور شوخيه حالا نگي بابايي مي خواد جلب توجه كنه و عقده اينجور كارا رو داره...نه بخدا...واقعا ديد خودم نسبت به خودم همون مرد شكم گنده خنگ كچل قد كوتاست...شايد تو بچگي هام طوري باهام برخورد شده كه اعتماد به نفسم رو از دست دادم و نگرشم به خود اينطوره...اما در مورد موي سر و دماغم همچون اغراقي نكردم...حالا اگه يه روز تو روز روشن جلسه اي گذاشتن و هم ديگرو ديديم خودت به صدق حرفام پي ميبري ...بابايي ببين كاري كردي كه مثل دختر اي 14 ساله كه ريختشون واسشون از نونه شب واجب تره و راه ميرن در مورد چشم و ابرو و بينيشون حرف مي زنن ...منم دارم همون كارو ميكنم...اما چون ديدم از دستم ناراحتي مجبور شدم كامل توضيح بدم تا چنگولكم دركم كنه و نفسمو ازم نگيره...حالا اگه مي خواي بابايي پيرتو سكته بدي...منو ترك كن و برو همون سراي سالمندان طوطي هايه زير 5 ماه ...درمورد اون شب سرد و زمستون و اوردنت پيش خودم...اين خاطره براي من قشنگ ترين ياده...دروغ بگم به همه...بگم چنگوليم با يه قاليچه سليمون اومد نشست رو سقف قايق تفريحيم تو درياي مديترانه ؟
مگه شعرمو نخوندي كه تو كامنتت گذاشتم :
( پسرم چنگوليه طوطي شاد توقسيه
از هوا گرفتمش از بركات قدسيه
قزقزم قند عسل شاخ نباته شيرينه
اداي هر كسي رو در مياره
تا ميبينه )
ديدي تو شعر گفتم چنگوليم از بهشت اومده پيشم ديگه از اين بالاتر بگم...حالا هي بگو باباييم داره منو پيش جماعت تحقير ميكنه...من چقدر بخبختم
بعدشم در مورد آيلار خانوم ديدي تو كامنتت چي گفتم ببين بابايي اگه آيلار جون با كمر بند ميزنتت چرا تا به حال به من نگفته بودي؟
سه طلاقش ميكنم هر كي بخواد پسر منو اذيت كنه ...الان ميرم خدمتش ميرسم ببينم كمربند واسه پسر من ميكشه ؟ زرشك ...عجب كشكي سابيدم كه همش دوغ پتي بود)
حالا ديدي بابايي بازم رفتي فيلم هندي ديدي چند بار بهت گفتم ماهواره برات خوب نيست. ..اما عيب نداره پسرم توقسه ديگه كاريش نميشه كرد حالا باز شكر ميكنم كه عادت سيني مسي رو
كنار گذاشتي ...بخدا شيدا جون حتي چند روز بعد از اينكه چنگولي ديگه بهم رحم ميكرد و ساعت 5 صبح چنگولشو رو سيني مسي نميكشيد...بازم بدنم شرطي شده بود و دقيقا با اينكه چنگولي حيوني هم خواب بود و شيطوني نمي كرد...اما يه دفعه 1/20 سانت ناخوداگاه ميپريدم بالا...چند بار هم چنگولي رفت برام از رماله سر كوچه دعاي رفع جن زدگي گرفت و بالاي سرم مي خوند ...شكر بالاخره خوب شدم و الان ديگه راحت مي خوابم ...
خوب ببخشيد سرتونو درد اوردم...آهاي قزقزم بدو بيا پيشه بابايي كه خيلي دلتنگتم ...باشه اون قرطي خانوم هم بيار بريد تو اتاق آخري باهم زندگي كنيد...دندم نرم چشمم كور خرجتونو مي دم...راستي شيدا جون تهران منتظرم...و چلوكباب و مخلفاتش مهمون من...اگه هم افتخار داديد با عيالات به كلبه حقير ما سربزنيد ديگه ذوق مرگ ميشم ...نگران خرج و مخارج هم نباشيد...من اوضام توپه...از صبح گاه تا بوق ماه در مسجد شاه ميشنيم و ملت هر كدوم هر بار چند شاهي تو كيسم مي ريزن و شكر خرجم در مياد و كلي هم پس انداز ميكنم براي آينده چنگولي با نوه هام...چشم براه هستم
آرش بهروزی- کاربر نیمه فعال انجمن
- تعداد پستها : 58
امتیاز : 163725
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 29
Join date : 2009-12-19
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
آجی همیشه سعی می کنم که انرژی - به دیگران ندمو هرچی تو این دل صاب مردمه رو بی خیال شمو با شوخی و خنده با همه حرف بزنم ... ولی به خدا الآن غم تمام دنیا تو تنمه ... آجی تورو قرآن وا3 عمو رضا دعا کن ! میگن حالش خیلی بده ... تورو خدا آجی !
ببخش اجی /// ولی به خدا هیچی نمی تونم بگم ... همش برات دردسر دارم ... حالا هم که ازت دارم خواهش می کنم برای عمو رضا دعا کنی !
حرف الکی نمیزنم / به قرآن نمی خوام خودنمایی کنم ولی خود خدا شاهده حاضرم تمام غمو دردا و مریضی های آدمای تو دنیا بره تو تن من تا یه لحظه هم که شده تمام آدما خوشحالو خوشبخت باشن !
برم دیگه آجی ... ولی دعاش کن ... همین !
Only :
*" Kamran & HOOman "*
BY :
*" KaHOOp "*
para$2!_KaHOOp_PH!- کاربر فعال انجمن
- تعداد پستها : 69
امتیاز : 163698
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 15
Join date : 2009-12-20
Age : 33
آدرس پستي :
رد: دلتنگی یه بچه ی بخبخت مثه مــــــــن ... وا3 باباییش !:-(
سلام از موقعی که جریانو فهمیدم از سخن وحرف وخنده افتادم ونمیدونم چی بنویسم خیلی ناراحت شدم وهمش دارم دعا میکنم که انشالله هرچه زودتر بهتر شن حتی دلم نمیاد برم برای خودش بنویسم چونکه دلش نمیخواست کسی بدونه اما خدا شاهده انقدر ناراحتم که صبحم نوشته ی آرش جان رو دیدم نتونستم حتی یه خط بنویسم وسخت دلم گرفت ودیگه حوصله اینو نداشتم که بخوام بگم بخندم بخصوص که حال خودمم چندان مساعد نیست ومنم همیشه میگم و میخندم چون فکر میکنم هیچی جز خنده شفای درد نیست اما دیگه الان جاش نیست حوصلشم نیست بمیرم الهی از جدم خواستم هرچه زودتر اقای تفرشی که برام خیلی عزیزن خوب بشن ودوباره درجمع همه ی ما باشن و شاهد نوشته ها واشعارزبیاشون باشیم .انشالله. براش تذر کردم منوو لطفا از حالش بیخبر نزارید وخصوصی برام پیام بزارید نگران ایشون شدم.به امید خدا هرچه زودتر خوب میشن ؛چون هیچ چیزی نشد نداره.موفق باشید
نگران نباش عزیزجان دلم گواهی میده بزودی از بیمارستان مرخص میشن و با تن سالم به جمع ما برمیگردن دل من کمتر بهم دروغ میگه خدا یارش باشه و دست یاری جدم حضرتم علی (ع ) انشالله به همراهش :آمین
انشالله هرچه زودتر خبر سلامتیشون رو میشنویم.رفتم شعرشونم خوندم چقدر شعرشون زیبا ست
نگران نباش عزیزجان دلم گواهی میده بزودی از بیمارستان مرخص میشن و با تن سالم به جمع ما برمیگردن دل من کمتر بهم دروغ میگه خدا یارش باشه و دست یاری جدم حضرتم علی (ع ) انشالله به همراهش :آمین
انشالله هرچه زودتر خبر سلامتیشون رو میشنویم.رفتم شعرشونم خوندم چقدر شعرشون زیبا ست
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد