Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت
اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام
75. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی منمن طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm
» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm
» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm
» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm
» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم |
كساني كه Online هستند
در مجموع 4 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 4 مهمان هيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
ورود
کوچه های تنهائی وشعرمن...
3 مشترك
صفحه 1 از 1
کوچه های تنهائی وشعرمن...
امروز توی خاطراتم ساعتها توی کوچه های تنهائی وشعرم, داشتم قدم میزدم
کوچه هائی که پربود ازخونه های قشنگ واز درودیورا خونه هاش گل های رنگارنگ خوشبوئی به کوچه میریخت
همیشه این کو چه ها انقدر ساکت بود که انگار پشت دیوارای خونه هاش ,که اکثر از سنگ مرمر سیاه وسفید بود ,آدمی زندگی نمیکرد .
هروقت دلم میگرفت پای پیاده ازخونه این راه رو که نزدیک به ده تا ایستگاه اتوبوس بود قدم زنون و پیاده میرفتم ,که برسم به این کوچه ها .
وتازه توی این کوچه ها ,که گشتن دردرونش, بهاندازه ده تا ایستگاه اتوبوس دیگه بود
وحداقل دوتا تاکسی مستقیم میخورد که تاره فقط ادم رو میاورد تا دم این کوچه ها ....وبعد... توی عطر یاس های رنگارنگ از وسط کوچه ای که بندرت ماشینی هم ازش رد میشد میگذشتم
. و زیر لب بازی من باواژه ها با دل با شعر ورقص قشنگ گلمات توی عطر سکرآور بهاری یاسهای رنگین صورتی وسفید شروع میشد
یه پله بود که من همیشه وقتی باونجا میرسیدم روش مینشستم یادمه فقط یه بار صاحبخونه اش رو دیده بودم که ازش خواهش کرده بودم توی گرما یه لیوان آب بمن بده وآب یخی بهم داد که بعدازاونهمه پیاده روی ,انگار ازچشمه ی بهشت بدستم داده بود , بعد ازاون دیگه, اون پله برام شده بود سکوئی رو به بهشت که وقتی جلوش مینشستم واشعارم توی دفترچه یاداشتی که همیشه همراهم بود , رقص خودشون رو با سمفونی واژه ها
شروع میکردن و روی تن دفترچه یاداشت کوچیک وسفیدم شروع به رقصیدن میکردن با تمامیت احساس عشق وغم, شادی وتنهائی
....
وتا تاریکی هوا یا نشسته برروی اون سکو یا در قدم زدن به دور اون کوچه چندتا شعری میگفتم وبعد آروم آروم بطرف خونه برمیگشتم
...
نمیدونم چرایه دلبستگی خاصی باین خونه داشتم هنوزم هروقت میرم ایران تمام راه رو باز پیاده ازخونه ی مادری (که تازه هم عوض شده بود و حالا سه تا تاکسی میخوره تا برسی به کوچه های تنهائی وشعرمن )بازز پیاده وبه تنهائی میکوبیدم ومیرفتم
وبایاد خاطره های 25 سال زندگی درایران ونزدیک 22 سال درغربت ,که بوی این کوچه ها رو تمام مدت ,سعی میکردم توی خیابوناش پیدا کنم, که البته با دنیا دنیا سرسبزی بهارو تابستونش, بااونهمه گلای رنگارنگ وخوشبو, بازم بوی اون کوچه ها رو نداشت !
این بود که هربار با رسیدن به تهران اولین کارم همین بود, رفتن وگذشتن ازتمام محله ی قدیمی ازجلوی دبستان ومدرسه های دوره راهنمائی ودبیرستانی که توش دیپلم گرفته بودم! ویه چرخش حسابی دور محله ی کودکی, نوجوانی ,جوونی وحالا ...حالا که فرسنگها ازش دور بودم اما همیشه بهش وفادار.
چقدر این محله ها ,هرگوشه اش, برام خاطره داشت, چقدر اینجا با شیطنتهائی که از بچگی باهام بود ,بچه محلها ی دخترو پسر رو به جون آورده بودم , چقدر فوتبال بازی کرده بودم ,چقدر روی برفای جمع شده دروسط کوچه ها ,در بچگی ها 7تا11 سالگی که توی یکی ازاین محله ها توی کوچه باریکی زندگی میکردیم وکلی هم دوستای خوب داشتم که هیچکدوم الان توی اون کوچه ها نبودن نه حتی پدرومادرشون) ...آه...چقدرروبرفا باهاشون سرسره درست کرده بودم وبا بچه های محل سر خورده بودیم
چقدر آدم برفیهائی با یه بینی( اندازه پینوکیو وقتی دروغ میگفت )* برای ادم برفیای گنده ام گذاشته بودم وکلامو روی سرش که هیچ فردائی اون کلاه سرجاش نبود ومامانم چقدر کلاه برام خریده بود! وهرچی میگفتم بابا ادم برفی برداشت سرتکون میداد ومیگفت دخترم خانومی بگو گم کردم!! ای بابا مامانی ,بابا بخدا ادم برفی برداشت ولی بعدش کی کلاه شو برمیداشت که سرمنم بی کلاه میموند !!!...مامان که باور نمیکرد!!! حالا هی بگو مامانی بخدا آدم برفی برداشت.
!!! ...
...وتوی همه ی این خاطره ها....رفتن ورفتن..... تا سرانجام مستقیم بسوی کوچه تنهائی وشعر ,بازی با واژه ها, دیدن خونه ای که آب چشمه ی بهشتی داشت ...وای امروز با فرسنگا فاصله ازاون کوچه اون محله ها , چقدر دلم میخواست روی پله خونه ی بهشتی مینشستم ویه دل سیر شعر میگفتم اونم باهمون حس عاشقانه ای که از یه عشق خیلی عمیق توی دلم بود, عشقی که هرگز به سرانجام نرسید اما همیشه وهمیشه یادش توی زندگیم جاوید شد...چقدر دلم میخواست روی پله ی خونه بهشتی جرعه ای از اب چشمه ی بهشت رو میخوردم وسیراب میشدم ازهمه لب تشنگیهای زندگی.......ایکاش میشد اون جرعه ی آب بهشتی رو همه جا پیدا کرد...ایکاش ...
ولی حالا توی کوچه های دلتنگی سرگردون دلی هستم که واژه هاش نه بازی میکنه نه میرقصه و فقط به فقط قصه ی دلتنگی میگه !
نویسنده: فرزانه شیدا
اين مطلب آخرين بار توسط فرزانه شیدا در الإثنين فبراير 15, 2010 7:20 am ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
رد: کوچه های تنهائی وشعرمن...
درود شيداي گراميم
آن قدر زيبا از خاطراتتان گفتيد كه بي اختيار به آن كوچه... پاي آن سكو رفتم ولي تشنه اين چند خط را برايتان نوشتم ، تقديم به بانوي شعر:
پا زدم در كوچ راه خاطره
بانم كاروان حس باكره
عشاير دور ها مرابردند
به كوچه ي تنها دخترشاعره
چشم بسته و جرعه اي ياد گشتم
آب يخ ، پله و سنگ مرمره
زنگ كوچه پلك چشمم زد
شوت ، گل فريد، از تو دايره
دويدم و باز در زدم خانه را
نيامد صاحبي ، پشت آن پنجره ...
[/b][/b][/b]
آن قدر زيبا از خاطراتتان گفتيد كه بي اختيار به آن كوچه... پاي آن سكو رفتم ولي تشنه اين چند خط را برايتان نوشتم ، تقديم به بانوي شعر:
پا زدم در كوچ راه خاطره
بانم كاروان حس باكره
عشاير دور ها مرابردند
به كوچه ي تنها دخترشاعره
چشم بسته و جرعه اي ياد گشتم
آب يخ ، پله و سنگ مرمره
زنگ كوچه پلك چشمم زد
شوت ، گل فريد، از تو دايره
دويدم و باز در زدم خانه را
نيامد صاحبي ، پشت آن پنجره ...
[/b][/b][/b]
آرش بهروزی- کاربر نیمه فعال انجمن
- تعداد پستها : 58
امتیاز : 163785
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 29
Join date : 2009-12-19
رد: کوچه های تنهائی وشعرمن...
ممنون اقا آرش خان جان بدلم نشست وخوشحالم که تونستم احساسمو همونطوری منتقل کنم که دلم میخواست.مرسی
امید همیشه شاد وموفق باشی ومانا
با تقدیم گلی از دلی آبی اما گرم از سرزمین برفها ویخ ها
اين يکی از همون سروده های قديمی منه که من بسيار دوستش دارم ودر همون کوچه ی شعر سروده شد"
شبگرد "رهگذر شب
قدم درکوچه های شب گذارم
به گامی کوچه ها را می سپارم
نمیدانم بدنبال چه هستم
هدف یا مقصدی ثابت ندارم
مرا امشب محیط خانه تنگ است
پریشانم , ملولم , بیقرارم
زاینرو من زدم از خانه بیرون
که شب را درخیابانها سر آرم
خیابان تهی غرق سکوت است
فقط من عابر این رهگذارم
درمیخانه هابستند ورفتند
ولی پیمانه ای آید بکارم
که مستانه روم در کوی وبرزن
بگریم نیمه شب برحال زارم
منم آن غمدل شبگرد وتنها
که آرامی ندارد روزگارم
کنون دراین شب پائیزی وسرد
منم آواره ای ،غمگین وشبگرد
سکوت خالی این کوچه ها را
صدای پای من امشب فنا کرد
کنون تنها به اشکی غمگنانه
خموشم در نداری های همدرد
مرا تنهائی وبی همزبانی
به شبها رهگذار کوچه ها کرد.
14/11/1362جمعه بهمن ماه
فرزانه شیدا
disableSelection('poem59150');
امید همیشه شاد وموفق باشی ومانا
با تقدیم گلی از دلی آبی اما گرم از سرزمین برفها ویخ ها
اين يکی از همون سروده های قديمی منه که من بسيار دوستش دارم ودر همون کوچه ی شعر سروده شد"
شبگرد "رهگذر شب
قدم درکوچه های شب گذارم
به گامی کوچه ها را می سپارم
نمیدانم بدنبال چه هستم
هدف یا مقصدی ثابت ندارم
مرا امشب محیط خانه تنگ است
پریشانم , ملولم , بیقرارم
زاینرو من زدم از خانه بیرون
که شب را درخیابانها سر آرم
خیابان تهی غرق سکوت است
فقط من عابر این رهگذارم
درمیخانه هابستند ورفتند
ولی پیمانه ای آید بکارم
که مستانه روم در کوی وبرزن
بگریم نیمه شب برحال زارم
منم آن غمدل شبگرد وتنها
که آرامی ندارد روزگارم
کنون دراین شب پائیزی وسرد
منم آواره ای ،غمگین وشبگرد
سکوت خالی این کوچه ها را
صدای پای من امشب فنا کرد
کنون تنها به اشکی غمگنانه
خموشم در نداری های همدرد
مرا تنهائی وبی همزبانی
به شبها رهگذار کوچه ها کرد.
14/11/1362جمعه بهمن ماه
فرزانه شیدا
disableSelection('poem59150');
رد: کوچه های تنهائی وشعرمن...
سلام به خانم شيداي عزيز وگرامي
هرچه رفت از عمر ياد ان به نيكي ميكنند
چهره ي امروز از آيينه ي فردا خوش است
بله خاطرات گذشته زيباست چرا كه به ريشه نزديكتر است گاه ما با هر قدم به جلو از هر انچه كه داشتيم وقدرشان را ندانستيم دور مي شويم.
من به بيتابي تو شك دارم
تن من در قفس احساست
چون پرنده كه آزادي او
مي رود تا عطش تنهايي
من نگاهم به تنهايي ماه
كه به هر شب گذرش لاغرتر
من به نيمه روم در تن شب...
در تن نيمه ي ديگر اميد
ميدهد هديه ي نوري ديگر
كم كم روشنيم، لبخندي جاري
تا دوباره ببينم به شبم
نيست با نور ِدلم تنهايي
باز شب را بينم، آه من باد شود
ببرد نور دلم را با خود
من به انديشه ي اشك در گذرم
سالهاست، درد دلم بود و بس!!!
سعيد مطوري/مهرگان
از دفتر تنهايي
مهرگان باشيد.
هرچه رفت از عمر ياد ان به نيكي ميكنند
چهره ي امروز از آيينه ي فردا خوش است
بله خاطرات گذشته زيباست چرا كه به ريشه نزديكتر است گاه ما با هر قدم به جلو از هر انچه كه داشتيم وقدرشان را ندانستيم دور مي شويم.
من به بيتابي تو شك دارم
تن من در قفس احساست
چون پرنده كه آزادي او
مي رود تا عطش تنهايي
من نگاهم به تنهايي ماه
كه به هر شب گذرش لاغرتر
من به نيمه روم در تن شب...
در تن نيمه ي ديگر اميد
ميدهد هديه ي نوري ديگر
كم كم روشنيم، لبخندي جاري
تا دوباره ببينم به شبم
نيست با نور ِدلم تنهايي
باز شب را بينم، آه من باد شود
ببرد نور دلم را با خود
من به انديشه ي اشك در گذرم
سالهاست، درد دلم بود و بس!!!
سعيد مطوري/مهرگان
از دفتر تنهايي
مهرگان باشيد.
مواضيع مماثلة
» کوچه های سرگردونی...یا کوچه های رفتن؟!
» در گوشه ی تنهائی
» در کوچه باغ های نیشابور
» کوچه باغ /نمونه ای از اشعار....
» ورود به کوچه ی ممنوعه سکوت شب
» در گوشه ی تنهائی
» در کوچه باغ های نیشابور
» کوچه باغ /نمونه ای از اشعار....
» ورود به کوچه ی ممنوعه سکوت شب
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد