بن بست اشراق

من طرف nima الجمعة يناير 22, 2010 2:38 pm

نمی دانم از کجا آغاز کنم
از بَدوِ تولد بگویم
یا دردِ اکنون
گفتن دردِ اکنون، شاید سهل و آسانتر
و نقاشی کردن خاطراتِ کودکی دشوارتر
من که زبان روحم بند آمده
و گویی چانهء دنیا خسته شده
نه حرفی برای این غم زده
نه لبخندی برای فردایم زده
تمامِ وجودش پُر از سرکوفتها
پُر از عُقده های تَرَک خورده
پُر از سَرخوردگیهای منجمد شده

انگار
در دستانِ نا آرامِ روحی خسته
و در کوهِ آتشفشانی سَر بسته،
نطفهء جانوری یخ بسته
نمی دانم نامش چیست؟
علت وجودِ این حیوان
در دلم برای چیست؟
هر چه هست من هستم
چه ترسناک،چه زیبا
چه آرام،چه پُر غوغا

بازیِ زندگیِ زمینی
با داوری آسمانی
وجودی سرگردان،
با قضاوتی
بر گرفته از کتابی بی بنیان
و اجرای قانونهای نا نوشته
نتیجهء حکم؟!
کسی چه می داند
هر چیزی امکان دارد
شاید هر حکمی صادر شود
هیچ کس در امان نیست
چه کسی که قرار است اعدام یا تبرعه شود
چه کسی که شاکی هست و وارث مقتول
و چه کسی که مادر هست و رفیقِ بی کَلَک

به دیواری رسیده ام بسیار عظیم
در یکی از کوچه های بن بست اشراق
پشتِ دیوار،
یا باغی هست بی باغبان!
یا دَره یا بیابان
هیچ چیز شفاف نیست
اما در این مستی و هذیان گویی
می دانم
می دانم نسخهء اصلی روحم جایِ دیگریست
همچنان ناز زندگی را می کِشم
تا از زیبایی حقیقی
و رازِ مرگ برایم بگوید

من طرف فرزانه شیدا الجمعة يناير 22, 2010 10:37 pm

دیوارهای غمت فروریخته باد وقلب وقلمت جاودانه ومانا باشد
بسیار زیبا بود وعمیق نیمای عزیز اشعارت همیشه برای من خوندنی بوده وهست اندوه دل رو به گوشه ای بگذار وبخاطر داشته باشه دنیاست که بدست توست نه تو در دست دنیا
موفق باشی وشاد ومانا بن بست اشراق 979385

من طرف (عضو اخراجی) السبت يناير 30, 2010 5:14 pm

سلام نيماي عزيز : قلم نوشتنتان سبز و دست مريزاد به اين همه احساس و طبع كه واقعا قابل تحسين و تقديره . نيما جان بهت افتخار مي كنم و آرزومند بهترين آرزوها برايت هستم . قلم معجزه اهل دلان است ؛ اهل دل بماني برادر آريايي من . ارادتمند شما - پوريا

بن بست اشراق

بن بست اشراق

رد: بن بست اشراق

رد: بن بست اشراق