تقديم به آزادي

من طرف smattoori الإثنين يناير 04, 2010 9:50 am

قفس بگشاي در

پرو بال آزاديم

به حسرت آسمانهاست

وميله ها در خون پرهايم

تصويري از غمهاست

قفس بگشاي در

چشمان من در حسرت

به باز بودن توست

تا به شوق بيايد

همه ي دل پروازم

قفس بگشاي در

كه من پر از فريادم

ودر سكوتي زندانم

لبهايم درسوز بي وفايت

بريده است در خون

تلخ تشنگي توجه ات

كه در ترس توست

قفس بگشاي در

ببين پرهاي سفيدم

نشاني از صلح

و آزادي است

كه هر دشمني را

به دل رحمي است

قفس بگشار در

نفسهايم در بوي آهن ودود

افكارم در بود ونبود

به مسلخي از عشق مي برد مرا

تا ببيند چشمان پر اشكم

قفس هاي ديگري در خود

قفس بگشاي در

وگوش ظالمت را پرده دريده اي

كه صداي مظلوم را نمي شنوي؟!!!

ببين دستاني در قفس مي گشايند

كه در رعدي از فريادند...

سعيد مطوري/ مهرگان

از دفتر غمنامه