Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت
اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام
75. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی منمن طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm
» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm
» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm
» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm
» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم |
كساني كه Online هستند
در مجموع 6 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 6 مهمان :: 1 روبوت الفهرسة في محركات البحثهيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
ورود
زندگي نامه مشاهير
صفحه 1 از 1
زندگي نامه مشاهير
ژان
ژاك روسو
« ژان ژاک روسو » فیلسوف و نویسنده
بزرگ فرانسوی در ۲۸ ژوئن ۱۷۱۲ در شهر « ژنو » سوئیس متولد شد و در شب دوم
ژوئیه ۱۷۸۷ در قصر « آرمی نوویل » در حوالی پاریس در گذشت.«ژان ژاک» اندکی
پس از تولد مادر خود را از دست داد و اقوامش از او پرستاری کردند. پدرش
ساعت ساز بود و تا ده سالگی از او مواظبت می کرد و کتاب های زیادی را برای
مطالعه در اختیار وی می گذاشت تا قوای عقلی و فکری او پرورش یابد. «روسو»
علاقه زیادی به کتاب « زندگی مردان بزرگ » اثر «
پلوتارک » داشت. پس از چندی پدر روسو در اثر زد و خورد با یک شخص ناشناس از
«ژنو» گریخت و پسرش « ژان ژاک » ۱۰ ساله را به برادر خود که مردی عیاش بود
سپرد. این عمو تربیت برادرزاده را به کشیشی موسوم به «لامبرسیه» در قریه
«بسی» محول کرد و « ژان ژاک » در آن قریه بود که با
طبیعت مأنوس گردید و خصایص روحی او یعنی عشق به طبیعت و درخت و سبزه و
صحرا تجلی کرد. پس از تحصیلات ابتدایی و بازگشت به «ژنو» ، شاگرد یک عریضه
نویس دادگستری شد. در آوریل ۱۷۲۵ پس از چند هفته منشی گری شاگرد یک
گراورساز شد و سه سال نزد او کار کرد اما چون استادش او راکتک می زد، در ۱۴
مارس ۱۷۲۸ از « ژنو » فرار کرد. وی چندی در «ساوآ» به ولگردی روزگار
گذرانید و در آنجا با خانم « وارنس » که خود زندگانی پرشور و نامرتبی داشت
آشنا شد و اجباراً ترک مذهب آبا و اجدادی خود (کالوینیسم) را نمود و به
آیین کاتولیک در آمد. پس از سرگذشت های متعدد به «انسی» مراجعت کرد و بعد
در چند جا نوکر شد و از خانه ی ارباب اولش یک روبان دزدید و خدمتکار را
متهم کرد و از آنجا بیرونش کردند؛ سپس ارباب دیگری یافت که قدرش را بهتر می
دانست ولی او با زندگی ماجراجویی خوشتر بود ، لذا با ماجراجویی به نام
«باکل» شریک شد و راه بیابان در پیش گرفتند و شهر به شهر می گشتند و معرکه
می گرفتند تا بالأخره پس از مسافرت های متعدد در سال ۱۷۳۸ به سن ۳۶ سالگی
در «شارمت» با مادام «وارنس» مستقر گردید و با جدیت و پشتکار قابل ستایشی
به تکمیل اطلاعات و تحصیل در رشته های مختلف و مطالعه ی دقیق مؤلفین و
فلاسفه و منتقدین پرداخت.مادام وارنس دوست دیگری داشت و با روسو دست به
کارهای مختلف زدند تا این که در سال ۱۷۴۰ به عنوان دایه در لیون کاری پیدا
کرد و پس از چندی دوباره به شارمت مراجعت نمود و پس از دو سال در تابستان
۱۷۴۲ عازم پاریس شد. یکی از علایق روسو موسیقی بود. از وقتی که به تقلید یک
جوان سرگردان فرانسوی، در «لوزان» بدون اینکه جزئی اطلاعی از نت و آهنگ
داشته باشد، داوطلب تنظیم و هدایت ارکستری شد و با رسوایی مجبور به فرار
شد، تا این زمان که با ارقام و اعداد نت جدیدی برای موسیقی اختراع کرده بود
، غالبا وقت خود را مصروف به فرا گرفتن این هنر می نمود ، بدون اینکه به
جایی رسیده باشد. در این سفر با اختراع جدید خود می
خواست دنیا را قبضه کند و صاحب مال و مکنت فراوان شود اما تنها نتیجه ای
که عایدش شد این بود که آکادمی علوم ، مؤلف را به خاطر حُسن ابتکاری که به
خرج داده بود رسماً تبریک گفت. در این مسافرت با نویسندگان مشهور معاصر خود
مانند «فونتنل» و «دیدرو» و بعضی از خانم های برگزیده ی جامعه از قبیل
«مادام دوپن» و غیره آشنا شد. غالب اوقات خود را به مطالعه و تفکر مصروف می
کرد تا اینکه به عنوان منشی به سفارت فرانسه در «ونیز» مأمور شد. اما چون
به آسانی با کسی نمی ساخت به زودی سفارت را رها کرد و از راه « سمپلن » در
سال ۱۷۴۴ فقیر و بیچاره تر از هنگام عزیمت، به پاریس مراجعت نمود. در
مهمانخانه ی کوچک «سن کانتن» مستقر گردید و در آنجا با خدمتکار مهمانخانه
موسوم به « ترز لوواسور » که دختری بود با محبت و
صمیمی اما جاهل و خشن ، آشنا شد و تا دم مرگ با او به سر برد. یک روز که به
دیدار دیدرو می رفت برحسب اتفاق به موضوع مسابقه آکادمی « دیژون » برخورد و
با ولع و اشتیاق غیر قابل وصفی به تشریح و تجزیه ی آن پرداخت که « آیا بسط
، توسعه و استقرار علوم و هنر موجب اصلاح اخلاق مردم است یا خیر » . این
مسابقه در سال ۱۷۵۰ بود ؛ روسو در آن شرکت کرد و جایزه را برد و ناگهان در
بین عام و خاص مشهور شد و ضمناً با انتشار «رهبر قریه» و جواب مسابقه ثانوی
در باب « علل عدم تساوی در بین آحاد بشر » با
اینکه جایزه را نبرد ولی هر روز بر شهرت و اعتبارش افزوده می شد. قبل از
این در سال ۱۷۴۵ در ضمن ِ مسافرتی به « ژنو » دوباره عنوان « ساکن ژنو » را
گرفت و به مذهب اولی خود که « کالوینیست » بود درآمد. در مراجعت از ژنو
دعوت دوستی به نام مادام " دپینه " را اجابت کرد و به همراه " ترز " در محل
زیبایی به موسوم شورت مستقر گردید ، ولی نه مادام دپینه و نه ترز از
زندگانی روستایی که روسو با علاقه زیادی بدان خو گرفته بود و همه وقت خود
را در وادی سرسبز آن نواحی گردش کنان و مستغرق در مکاشفه صرف می کرد چیزی
سردرنمی آوردند. دوستان " پینه " یعنی دیدرو و گریم می خواستند روسو را به
پاریس بکشانند و ترز را با خود همراه کردند. " روسو" از نارضایتی های دائمی
ترز ، پاک ناراحت و حیران گشته بود و علاوه بر همه اینها عشق بسیار پرشوری
، او را به طرف مادام « هود تو Houdetot »
خواهرزاده ی صاحب قصر می کشاند ، ولی مادام «هودتو» که جمالی زیبا و وارسته
داشت به شاعری موسوم به «سن لامبر» دلبسته شده بود. پس از این حوادث روسو
در سال ۱۷۵۷ در « مون مورانسی Montmoroncie » ملک پرنس
« دوکنده » مستقر گردید. کمی بعد در « ارمیتاژ » ملک مارشال «دو
لوکزامبورگ» اقامت گزید و به انشای تألیفات اساسی خود پرداخت. در ۱۷۵۸ نامه
ای به «دالامبر» و در ۱۷۵۹ رمان معروف خود موسوم به «هلوئیز جدید» و در
۱۷۶۲ «قرار داد اجتماعی» و بالاخره در همان سال کتاب معروف در تعلیم و
تربیت موسوم به «امیل» ، خشم و غضب پارلمان فرانسه را نسبت به مولف
برانگیخت و حکم توفیقش صادر شد، تا اینکه در شب دهم ژوئن ۱۷۶۲ به طرف سویس
فرار کرد . از این تاریخ به بعد آرامش و راحتی نسبی از او سلب شد.
بعد از مدتی از ژنو و برن فرار کرد و
در گوشه ای که متعلق به پادشاه پروس یعنی «فردریک دوم» بود مستقر شد و مدت
هجده ماه راحت به سر برد ؛ ولی عقاید مذهبی و مباحثاتی که در این موضوع ها
می نمود روحانیون « کالوینیست » را متغیر کرد و خانه اش را سنگسار کردند ؛ تا اینکه در ۱۷۶۵ از آنجا نیز
گریخت و چند هفته در جزیره زیبای «سن پیر» در وسط دریاچه «بی ان» نزدیک «نوشاتل» اقامت گزید ولی به حکم سنای برن از آنجا
هم آواره شد و از طریق « سمپلن » به پاریس رفت و در همین وقت بود که « هیوم
Hume » فیلسوف معاصر و معروف انگلیسی ،
نویسنده در به در را در انگلستان پناه داد و در ۱۳ ژانویه ۱۷۶۶ به لندن
وارد شد و در «ووتون » در قصر یکی از دوستان « هیوم » مستقر گردید، و در
همین قصر کتاب معروفش « اعترافات » را شروع کرد.
متاسفانه سالهای آوارگی روحیه علیلش را فوق العاده متاثر نموده و تقریبا به
سرحد جنون رسانده بود، دیری نگذشت که با هیوم سخت برهم زد و در ماه مه
۱۷۶۷ وارد فرانسه شد و در ملک پرنس دو کنتی و سپس در « لیون » و «گرنوبل»
ساکن گردید و بالاخره در ۱۷۷۰ بپاریس مراجعت نمود. در این زمان کتاب
«اعترافات » خود را در ملک « پرنس دوکنتی » به پایان رسانیده بود. در پاریس
در اطاق محقری در طبقه چهارم عمارتی در کوچه پلاتریر اقامت گزید و از کپی
کردن نت های موسیقی و پانسیون مختصری به زحمت اعاشه می کرد. مدت هشت سال
زندگی نسبتاً آرامی داشت آوازه شهرتش در همه اروپا پیچیده بود. تا اینکه در
سال ۱۷۷۸ در قصر « ارمی نون ویل » مستقر گردید و در شب دوم یا سوم ژوئیه
۱۷۷۸ دعوت حق را اجابت کرد و از زندگی سراسر محنت و
آوارگی بیاسود.
از دیگر آثار وی می توان « امیل » و
« قراردادهای اجتماعی » را نام برد.
«روسو» در زندگی بزرگان
« دنی دیدرو » و
روسو
دنی دیدرو رئیس دایره المعارف
فرانسه بود و دوستی نزدیك برای روسو . دیدرو همواره روسو را همشهری عجیب و
غریب خود می خواند و او را حمایت می كرد . اما باز هم این خوی خاص روسو بود
كه موجبات كدورت میان این دو دوست را نیز رقم زد و تا جایی پیش رفت كه
روسو اصحاب دایره المعارف را بدترین دشمنان خود خواند .
« ژان لورن دالامبر » و
روسو
دالامبر ریاضی دان هم عصر روسو و از
اصحاب دایره المعارف بود كه یك چندی با روسو دوستی داشت . روسو اما كتابی
نوشت تحت عنوان « نامه ای به دالامبر » كه نوشته ای است در رد و انكار نظر
دالامبر كه در دایره المعارف نوشته بود اگر تئاتری در ژنو تأسیس شود باعث
ارتقای آن جامعه خواهد بود .
« دیوید هیوم » و
روسو
دیوید هیوم آن هنگام كه روسو در ژنو
و پاریس مغضوب بود و تحت تعقیب ، او را به گرمی در انگلستان پذیرفت . اما
زمانی بعد تر هیوم او را عجیب ترین ِ همه موجودات انسانی خواند . اگر چه
خاطر نشان كرد روسو در تمام مدت عمر فقط احساس كرده و حساسیت در او به حد
بی سابقه ای رسیده است .
« امانوئل كانت »
و روسو
شرح حال نویسان كانت می گویند اتاق
كار وی كه فاقد هرگونه تزئینی بود فقط یك زیور داشت . روی دیوار تصویری از
ژان ژاك روسو آویزان بود . قدیمی ترین زندگینامه های كانت نیز شواهد
گوناگونی از احترام او به شخص روسو و تحسین آثار لو به دست می دهد .
مشهورتر از همه اینكه كانت نمونه كامل وقت شناسی بود و عادت داشت كارهای
روزانه خود را با ساعت تنظیم كند . با اینهمه كانت فقط دو بار برنامه ثابت
پیاده روی روزانه اش را به هم زد . اول بار زمانی بود كه كتاب « امیل »
روسو منتشر شد و كانت چنان مجذوب مطالعه اثر شده بود كه از پیاده روی
روزانه چشم پوشید و دوم بار هم زمانی بود كه خبر انقلاب در فرانسه را شنید و
از شوق قید پیاده روی آن روز را زد . كانت سبك ادبی روسو را می ستود . اما
همزمان با جادوی روسوی ادیب بر خود مبارزه می كرد و می كوشید تا قضاوتی
متین را جانشین علاقه ای شورانگیز كند ؛ « باید روسو را بخوانم تا آنكه
زیبایی بیانش دیگر آشفته ام نسازد و فقط آن وقت است كه می توانم خردمندانه
بررسی اش كنم .
ژاك روسو
« ژان ژاک روسو » فیلسوف و نویسنده
بزرگ فرانسوی در ۲۸ ژوئن ۱۷۱۲ در شهر « ژنو » سوئیس متولد شد و در شب دوم
ژوئیه ۱۷۸۷ در قصر « آرمی نوویل » در حوالی پاریس در گذشت.«ژان ژاک» اندکی
پس از تولد مادر خود را از دست داد و اقوامش از او پرستاری کردند. پدرش
ساعت ساز بود و تا ده سالگی از او مواظبت می کرد و کتاب های زیادی را برای
مطالعه در اختیار وی می گذاشت تا قوای عقلی و فکری او پرورش یابد. «روسو»
علاقه زیادی به کتاب « زندگی مردان بزرگ » اثر «
پلوتارک » داشت. پس از چندی پدر روسو در اثر زد و خورد با یک شخص ناشناس از
«ژنو» گریخت و پسرش « ژان ژاک » ۱۰ ساله را به برادر خود که مردی عیاش بود
سپرد. این عمو تربیت برادرزاده را به کشیشی موسوم به «لامبرسیه» در قریه
«بسی» محول کرد و « ژان ژاک » در آن قریه بود که با
طبیعت مأنوس گردید و خصایص روحی او یعنی عشق به طبیعت و درخت و سبزه و
صحرا تجلی کرد. پس از تحصیلات ابتدایی و بازگشت به «ژنو» ، شاگرد یک عریضه
نویس دادگستری شد. در آوریل ۱۷۲۵ پس از چند هفته منشی گری شاگرد یک
گراورساز شد و سه سال نزد او کار کرد اما چون استادش او راکتک می زد، در ۱۴
مارس ۱۷۲۸ از « ژنو » فرار کرد. وی چندی در «ساوآ» به ولگردی روزگار
گذرانید و در آنجا با خانم « وارنس » که خود زندگانی پرشور و نامرتبی داشت
آشنا شد و اجباراً ترک مذهب آبا و اجدادی خود (کالوینیسم) را نمود و به
آیین کاتولیک در آمد. پس از سرگذشت های متعدد به «انسی» مراجعت کرد و بعد
در چند جا نوکر شد و از خانه ی ارباب اولش یک روبان دزدید و خدمتکار را
متهم کرد و از آنجا بیرونش کردند؛ سپس ارباب دیگری یافت که قدرش را بهتر می
دانست ولی او با زندگی ماجراجویی خوشتر بود ، لذا با ماجراجویی به نام
«باکل» شریک شد و راه بیابان در پیش گرفتند و شهر به شهر می گشتند و معرکه
می گرفتند تا بالأخره پس از مسافرت های متعدد در سال ۱۷۳۸ به سن ۳۶ سالگی
در «شارمت» با مادام «وارنس» مستقر گردید و با جدیت و پشتکار قابل ستایشی
به تکمیل اطلاعات و تحصیل در رشته های مختلف و مطالعه ی دقیق مؤلفین و
فلاسفه و منتقدین پرداخت.مادام وارنس دوست دیگری داشت و با روسو دست به
کارهای مختلف زدند تا این که در سال ۱۷۴۰ به عنوان دایه در لیون کاری پیدا
کرد و پس از چندی دوباره به شارمت مراجعت نمود و پس از دو سال در تابستان
۱۷۴۲ عازم پاریس شد. یکی از علایق روسو موسیقی بود. از وقتی که به تقلید یک
جوان سرگردان فرانسوی، در «لوزان» بدون اینکه جزئی اطلاعی از نت و آهنگ
داشته باشد، داوطلب تنظیم و هدایت ارکستری شد و با رسوایی مجبور به فرار
شد، تا این زمان که با ارقام و اعداد نت جدیدی برای موسیقی اختراع کرده بود
، غالبا وقت خود را مصروف به فرا گرفتن این هنر می نمود ، بدون اینکه به
جایی رسیده باشد. در این سفر با اختراع جدید خود می
خواست دنیا را قبضه کند و صاحب مال و مکنت فراوان شود اما تنها نتیجه ای
که عایدش شد این بود که آکادمی علوم ، مؤلف را به خاطر حُسن ابتکاری که به
خرج داده بود رسماً تبریک گفت. در این مسافرت با نویسندگان مشهور معاصر خود
مانند «فونتنل» و «دیدرو» و بعضی از خانم های برگزیده ی جامعه از قبیل
«مادام دوپن» و غیره آشنا شد. غالب اوقات خود را به مطالعه و تفکر مصروف می
کرد تا اینکه به عنوان منشی به سفارت فرانسه در «ونیز» مأمور شد. اما چون
به آسانی با کسی نمی ساخت به زودی سفارت را رها کرد و از راه « سمپلن » در
سال ۱۷۴۴ فقیر و بیچاره تر از هنگام عزیمت، به پاریس مراجعت نمود. در
مهمانخانه ی کوچک «سن کانتن» مستقر گردید و در آنجا با خدمتکار مهمانخانه
موسوم به « ترز لوواسور » که دختری بود با محبت و
صمیمی اما جاهل و خشن ، آشنا شد و تا دم مرگ با او به سر برد. یک روز که به
دیدار دیدرو می رفت برحسب اتفاق به موضوع مسابقه آکادمی « دیژون » برخورد و
با ولع و اشتیاق غیر قابل وصفی به تشریح و تجزیه ی آن پرداخت که « آیا بسط
، توسعه و استقرار علوم و هنر موجب اصلاح اخلاق مردم است یا خیر » . این
مسابقه در سال ۱۷۵۰ بود ؛ روسو در آن شرکت کرد و جایزه را برد و ناگهان در
بین عام و خاص مشهور شد و ضمناً با انتشار «رهبر قریه» و جواب مسابقه ثانوی
در باب « علل عدم تساوی در بین آحاد بشر » با
اینکه جایزه را نبرد ولی هر روز بر شهرت و اعتبارش افزوده می شد. قبل از
این در سال ۱۷۴۵ در ضمن ِ مسافرتی به « ژنو » دوباره عنوان « ساکن ژنو » را
گرفت و به مذهب اولی خود که « کالوینیست » بود درآمد. در مراجعت از ژنو
دعوت دوستی به نام مادام " دپینه " را اجابت کرد و به همراه " ترز " در محل
زیبایی به موسوم شورت مستقر گردید ، ولی نه مادام دپینه و نه ترز از
زندگانی روستایی که روسو با علاقه زیادی بدان خو گرفته بود و همه وقت خود
را در وادی سرسبز آن نواحی گردش کنان و مستغرق در مکاشفه صرف می کرد چیزی
سردرنمی آوردند. دوستان " پینه " یعنی دیدرو و گریم می خواستند روسو را به
پاریس بکشانند و ترز را با خود همراه کردند. " روسو" از نارضایتی های دائمی
ترز ، پاک ناراحت و حیران گشته بود و علاوه بر همه اینها عشق بسیار پرشوری
، او را به طرف مادام « هود تو Houdetot »
خواهرزاده ی صاحب قصر می کشاند ، ولی مادام «هودتو» که جمالی زیبا و وارسته
داشت به شاعری موسوم به «سن لامبر» دلبسته شده بود. پس از این حوادث روسو
در سال ۱۷۵۷ در « مون مورانسی Montmoroncie » ملک پرنس
« دوکنده » مستقر گردید. کمی بعد در « ارمیتاژ » ملک مارشال «دو
لوکزامبورگ» اقامت گزید و به انشای تألیفات اساسی خود پرداخت. در ۱۷۵۸ نامه
ای به «دالامبر» و در ۱۷۵۹ رمان معروف خود موسوم به «هلوئیز جدید» و در
۱۷۶۲ «قرار داد اجتماعی» و بالاخره در همان سال کتاب معروف در تعلیم و
تربیت موسوم به «امیل» ، خشم و غضب پارلمان فرانسه را نسبت به مولف
برانگیخت و حکم توفیقش صادر شد، تا اینکه در شب دهم ژوئن ۱۷۶۲ به طرف سویس
فرار کرد . از این تاریخ به بعد آرامش و راحتی نسبی از او سلب شد.
بعد از مدتی از ژنو و برن فرار کرد و
در گوشه ای که متعلق به پادشاه پروس یعنی «فردریک دوم» بود مستقر شد و مدت
هجده ماه راحت به سر برد ؛ ولی عقاید مذهبی و مباحثاتی که در این موضوع ها
می نمود روحانیون « کالوینیست » را متغیر کرد و خانه اش را سنگسار کردند ؛ تا اینکه در ۱۷۶۵ از آنجا نیز
گریخت و چند هفته در جزیره زیبای «سن پیر» در وسط دریاچه «بی ان» نزدیک «نوشاتل» اقامت گزید ولی به حکم سنای برن از آنجا
هم آواره شد و از طریق « سمپلن » به پاریس رفت و در همین وقت بود که « هیوم
Hume » فیلسوف معاصر و معروف انگلیسی ،
نویسنده در به در را در انگلستان پناه داد و در ۱۳ ژانویه ۱۷۶۶ به لندن
وارد شد و در «ووتون » در قصر یکی از دوستان « هیوم » مستقر گردید، و در
همین قصر کتاب معروفش « اعترافات » را شروع کرد.
متاسفانه سالهای آوارگی روحیه علیلش را فوق العاده متاثر نموده و تقریبا به
سرحد جنون رسانده بود، دیری نگذشت که با هیوم سخت برهم زد و در ماه مه
۱۷۶۷ وارد فرانسه شد و در ملک پرنس دو کنتی و سپس در « لیون » و «گرنوبل»
ساکن گردید و بالاخره در ۱۷۷۰ بپاریس مراجعت نمود. در این زمان کتاب
«اعترافات » خود را در ملک « پرنس دوکنتی » به پایان رسانیده بود. در پاریس
در اطاق محقری در طبقه چهارم عمارتی در کوچه پلاتریر اقامت گزید و از کپی
کردن نت های موسیقی و پانسیون مختصری به زحمت اعاشه می کرد. مدت هشت سال
زندگی نسبتاً آرامی داشت آوازه شهرتش در همه اروپا پیچیده بود. تا اینکه در
سال ۱۷۷۸ در قصر « ارمی نون ویل » مستقر گردید و در شب دوم یا سوم ژوئیه
۱۷۷۸ دعوت حق را اجابت کرد و از زندگی سراسر محنت و
آوارگی بیاسود.
از دیگر آثار وی می توان « امیل » و
« قراردادهای اجتماعی » را نام برد.
«روسو» در زندگی بزرگان
« دنی دیدرو » و
روسو
دنی دیدرو رئیس دایره المعارف
فرانسه بود و دوستی نزدیك برای روسو . دیدرو همواره روسو را همشهری عجیب و
غریب خود می خواند و او را حمایت می كرد . اما باز هم این خوی خاص روسو بود
كه موجبات كدورت میان این دو دوست را نیز رقم زد و تا جایی پیش رفت كه
روسو اصحاب دایره المعارف را بدترین دشمنان خود خواند .
« ژان لورن دالامبر » و
روسو
دالامبر ریاضی دان هم عصر روسو و از
اصحاب دایره المعارف بود كه یك چندی با روسو دوستی داشت . روسو اما كتابی
نوشت تحت عنوان « نامه ای به دالامبر » كه نوشته ای است در رد و انكار نظر
دالامبر كه در دایره المعارف نوشته بود اگر تئاتری در ژنو تأسیس شود باعث
ارتقای آن جامعه خواهد بود .
« دیوید هیوم » و
روسو
دیوید هیوم آن هنگام كه روسو در ژنو
و پاریس مغضوب بود و تحت تعقیب ، او را به گرمی در انگلستان پذیرفت . اما
زمانی بعد تر هیوم او را عجیب ترین ِ همه موجودات انسانی خواند . اگر چه
خاطر نشان كرد روسو در تمام مدت عمر فقط احساس كرده و حساسیت در او به حد
بی سابقه ای رسیده است .
« امانوئل كانت »
و روسو
شرح حال نویسان كانت می گویند اتاق
كار وی كه فاقد هرگونه تزئینی بود فقط یك زیور داشت . روی دیوار تصویری از
ژان ژاك روسو آویزان بود . قدیمی ترین زندگینامه های كانت نیز شواهد
گوناگونی از احترام او به شخص روسو و تحسین آثار لو به دست می دهد .
مشهورتر از همه اینكه كانت نمونه كامل وقت شناسی بود و عادت داشت كارهای
روزانه خود را با ساعت تنظیم كند . با اینهمه كانت فقط دو بار برنامه ثابت
پیاده روی روزانه اش را به هم زد . اول بار زمانی بود كه كتاب « امیل »
روسو منتشر شد و كانت چنان مجذوب مطالعه اثر شده بود كه از پیاده روی
روزانه چشم پوشید و دوم بار هم زمانی بود كه خبر انقلاب در فرانسه را شنید و
از شوق قید پیاده روی آن روز را زد . كانت سبك ادبی روسو را می ستود . اما
همزمان با جادوی روسوی ادیب بر خود مبارزه می كرد و می كوشید تا قضاوتی
متین را جانشین علاقه ای شورانگیز كند ؛ « باید روسو را بخوانم تا آنكه
زیبایی بیانش دیگر آشفته ام نسازد و فقط آن وقت است كه می توانم خردمندانه
بررسی اش كنم .
mantokhoda2- کاربر انجمن
- تعداد پستها : 24
امتیاز : 161024
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 0
Join date : 2010-03-17
رد: زندگي نامه مشاهير
آلبر کامو در 7 نوامبر
1913 در دهکده مون دوی نزدیک قسطنینه در الجزایر با ملیتی اسپانیایی و
فرانسوی زاده شد.یک سال بعد پدرش در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد از
این سو وی با مادر اسپانیای خود و دو برادر دیگر خود به شهری دیگر از
الجزایر می روند و در انجا مادر با کاری سخت مایه حتاج زندگی را فراهم می
کرد بنابراین کامو با فقر و احساس فرودستان زحمتکش جهان اشنا شد "فقر مانع
این شد که فکر کنم زیر آفتاب و درتاریخ، همه چیز خوب است.آفتاب به من آموخت
که تاریخ،همه چیز نیست."کامو در آب و هوای ساحلی و گرم و با قدرت لمس و
درک آنها در الجزایر پرورش یافت . همین حس های زنده سبب شده تا نوشته هایش
در این حد قابل حس و واقعی باشند "این آفتاب، این دریا...دلم از جوانی
آکنده می شود و تنم از طعم نمک و از نمای گسترده ای که در آن لطافت و
جلال ، با رنگهای زرد و آبی در هم می آمیزد..." او می گوید" من مدافع
رئالیسم حقیقی هستم...من به لزوم قاعده و نظمی معتقدم.فقط می گویم که این
نظم، هرگونه نظمی نمی تواند باشد." او تلخکام نیست اما واقع بینانه می
نویسد.کامو در سرزمینی می زیست که خالق رمان دن کیشوت، سروانتس در آنجا
اسیر بود و رمان دن کیشوت را از ان دوران خشونت و بی قانونی به یادگار
گذاشت.وی با یاری معلمش لوئی ژرمن تحصیلات متوسطه خود را به پایان
رساند.بسب علاقه اش به حرفه ای اموزگاری در رشته فلسفه در یکی از دانشگاه
های الجزایر شروع به تحصیل کرد در طی دوران تحصیل با کار های پاره وقت
گوناگون زندگی بسر کرد. وی حتی در تیم فوتبال دانشجویی عضو بود اما با
اشکار شدن علایم سل در سال1930او از ورزش کناره گیری کرد.وی در سال 1934 به
عضویت حزب کمونیست در امد اما سال بعد از حزب کناره گرفت و البته حزب او
را بشیوه ای نمایشی محکوم و از حزب اخراج کرد، در این باره می گوید"عقاید
کلی بیش از هر چیزی مرا آزار داده است." . با سیمون های که معتاد به مورفین
بود ازدواج کرد اما این پیوند یکسال نپایید. در سال 1935 مدرک لیسانس خود
را با دانشنامه رساله ای درباره پلوتینوس و قدیس آوگوستینوس(رابطه یونانی
گری و مسیحیت) به پایان رساند در سال 1939 شروع جنگ مانع از سفرش به یونان
می گردد اما در سال 1955 به ارزوی قلبی خود دیدار از یونان رسید( در طول
زندگی خود از اسپانیا-ایتالیا-وین-پراگ-پاریس و بخشهای از فرانسه دیدن
کرد.) .او علاقه خاصی به نوشته های کهن یونان وفلسفه داشت.در نوزده سالگی
اولین نوشته خود را تحت عنوان رساله در باب موسیقی که نشان دهنده علاقه خاص
کامو به نیچه بود را نوشت.شغل آموزگاری در سیدی بل -عباس را رد می کند در
سال 1938در روزنامه آلژر رپو بلیکن( روزنامه تازه تاسیس الجزایر- جمهوری
خواه به سردبیری پاسکال پیا)به عنوان خبرنگار شروع به فعالیت می کند(که در
ژانویه سال 1940 روزنامه توقیف می گردد و کامو از الجزایر اخراج می گردد).
وی طی سالهای 1937-38 در دوران بیماری اولین مقاله هایش را می نویسد در
همین سال بود که رمان کالیگو را نوشت.در سال 1940 با فرانسین فور ازدواج می
کند از این پیوند صاحب دو دختر دوقلو به نام های کاترین و جین می گردد،در
اویل جنگ جهانی دوم رمان بیگانه را می نویسد وبه دلیل بیماری سیل به عنوان
سرباز داوطلب پذیرفته نمی شد، در زمان اشغال فرانسه توسط نازی ها چند بار
به الجزایر بندر اران می روند و حدود یک سال نیم در منزل خانواده گی همسرش
در محله ای اروپا نشین اقامت می کنند و در آنجاست که رمان سیزیف صورت می
گیرد. در سال 1941 به دلیل اعلام فرماندار که کامو تهدیدی برای امنیت ملی
الجزایر است او را مجبور به ترک الجزایر میکند.به پاریس باز می گردد تا در
جنبش پایدار فرانسه در برابر نازی ها به مبارزه بپردازد.در همین دوران بود
که کامو به عضویت سلول مقاومت فرانسه می پیوندد و روزنامه زیر زمینی(کمبا)
مبارزه را چاپ می کند(یکبار در حالی که سر مقاله روزنامه را در دست داشت
توسط بازرسی خیابانی دستگیر شد.). در سال 1942 در دوران جنگ رمان بیگانه و
مجموعه مقالات فلسفی خود را تحت عنوان افسانه سیزیف منتشر می کند در این
گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا می گردد( نوشته ها واعقاید کامو و سارتر
در ظاهر یکی بود اما با چاپ انسان عاصی راه سارتر و کامو از هم جدا شد.).
.چهار سال پس از آزادی فرانسه ، سردبیر روزنامه کمبا شد اما نهایتا در سال
1947 به دلیل تجاری شدن روزنامه از ان کناره گیری کرد وبه دسته =ان پل
سارتر و سیمون دوبوار در کافه فلور در بلوار سن =رمن پیوست آنها طرفدار
مکتبnihilism))))بودند
یا هیچ انگاری، هیچ انگاری دیدگاهی است گویای آنکه همه ارزشها و باورهای
سنتی بی بنیاند و بنا براین، وجود بی معنی و بیهوده است یا پوچی نتیجه میل
داشتن انسان ها به روشنی ،نظم و ترتیب و مفهوم و معنا داشتن در داخل یک
دنیا و شرایطی که هیچ کدام را فراهم نمی کند.یا دیدگاهی است که معنی و ارزش
ذاتی در زندگی را انکار می کند،عده ای عقیده دارند
که توصیف کامو به عنوان پوچ گرا صحیح تر از یک وجود گراست. .کامو به ایالات
متحد سفر کرد تا درباره اگزایستنسیالیسم( وجود گرایی فیلسوفان فرانسوی)
سخنرانی کند در همین سال بود که رمان طاعون، پر فروش ترین رمان فرانسه در
ان دوره را منتشر می کند..در سال 1943نمایشنامه کالیگولا(این نمایش را تا
سال 1950 بارها مورد بازنویسی قرار داد) را به چاپ رساند.طی همین سال کتاب
نامه های به دوستی آلمانی را به صورت مخفیانه منتشر کرد.در سال های 1949
نمایش نامه عادل ها و اثر فلسفی خود را تحت شورشی را چاپ کرد. به دلیل عود
کردن بیماری سل او دوسال در انزوار زندگی کند.در سال 1950 وارد یو نسکو شد
اما دوسال بعد به دلیل پذیرش اسپانیا ( در آن زمان اسپانیا تحت حکومت
دیکتاتوری ژنرال فرانکو بود.)از طرف یونسکو، از کار خود استعفا می دهد.وی
از سیاست کنارگیری می کند و به دلبستگی قدیمی خود تئاتر رو می اورد. در سال
1951 رمان انسان عاصی را منتشر کرد که سبب دوری رفقا کمونیست می شود
.یکسال بعد به دلیل چاپ مقاله ای در مجله ای که سارتر سردبیر ان بود سبب
شروع دوری این دو دوست شد.در سال 1953 وی عملکرد شوروی سابق(سرکوب کارگران
در شرق برلین) را مورد انتقاد قرار داد.1954 الجزایر درگیر جنگی داخلی شد
وی هر دو گروه را دعوت به متارکه جنگ کرد اما فایده ای به همراه نداشت (در
سال 1956 الجزایر را موجی از جنگ فرا گرفت )وی مخالف استقلال الجزایر و
اخراج فرانسویهای الجزایری بود و همین طور فقدان حقوق مسلمانان .وی یک سال
بعد در روزنامه اکسپرس شروع به فعالیت کرد و طی هشت ماه 35 مقاله تحت عنوان
الجزایر پاره پاره نوشت.طی سال های 1956-1957 وی از رفتار شوروی سابق در
مجارستان انتقاد کرد و با شروع جنگ برای استقلال کامل الجزایر ،وی مخالف
استقلال کامل الجزایر بود( الجزایر بخش جدا شده از امپریالیسم اعراب وبدور
از دست شوروی و آمریکا ،تحت حمایت فرانسه بود)وی با خودگردانی یا تشکیل
فدارسیون موافق بود. درسال 1956 مسئولیت گردهمایی عمومی در الجزایر را عهده
دار شد که این گردهمایی مورد مخالفت جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و
مسلمانان قصبه قرار گرفت.وی رو به تئاتر اورد و داستان های کوتاه درباره
الجزایر را به چاپ رساند دو نمایش نامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام
فاکنر- جن زدگان اثر داستایوسکی از کارهای برجسته او در عرصه تئاتر بود.در
طی همین سال نمایشنامه سقوط را نوشت. در سال 1957 جایزه نوبل ادبیات را در
سن 44 سالگی دریافت می کند (از لحاظ سنی دومین جوانی بود که این جایزه را
دریافت کرد) در جواب ژان کلودبرسیویل می گوید"آنها مرا دوست ندارند.اما این
دلیل نمی شود که من تقدیسشان نکنم."و در دانشگاه استکهلم خطاب به
داشنجویان از موضع گیری خویش درباره الجزایر دفاع کرد او می گوید"همیشه
نگران مادرم بودم که در الجزایر زندگی می کرد". طی همین سال کتاب تبعید و
پادشاهی را می نویسد.در جنوب فرانسه در لورمان ساکن شد و در حال نوشتن رمان
مرد اول بود که در 4 ژانویه سال 1960در یک صانحه رانندگی به همراه ناشرش
میشل گالیمار کشته می شود و در منطقه واکلوز در نزدیکی مرز فرانسه و
ایتالیا در خاک فرانسه برای ابد ارام می گیرد.
1913 در دهکده مون دوی نزدیک قسطنینه در الجزایر با ملیتی اسپانیایی و
فرانسوی زاده شد.یک سال بعد پدرش در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد از
این سو وی با مادر اسپانیای خود و دو برادر دیگر خود به شهری دیگر از
الجزایر می روند و در انجا مادر با کاری سخت مایه حتاج زندگی را فراهم می
کرد بنابراین کامو با فقر و احساس فرودستان زحمتکش جهان اشنا شد "فقر مانع
این شد که فکر کنم زیر آفتاب و درتاریخ، همه چیز خوب است.آفتاب به من آموخت
که تاریخ،همه چیز نیست."کامو در آب و هوای ساحلی و گرم و با قدرت لمس و
درک آنها در الجزایر پرورش یافت . همین حس های زنده سبب شده تا نوشته هایش
در این حد قابل حس و واقعی باشند "این آفتاب، این دریا...دلم از جوانی
آکنده می شود و تنم از طعم نمک و از نمای گسترده ای که در آن لطافت و
جلال ، با رنگهای زرد و آبی در هم می آمیزد..." او می گوید" من مدافع
رئالیسم حقیقی هستم...من به لزوم قاعده و نظمی معتقدم.فقط می گویم که این
نظم، هرگونه نظمی نمی تواند باشد." او تلخکام نیست اما واقع بینانه می
نویسد.کامو در سرزمینی می زیست که خالق رمان دن کیشوت، سروانتس در آنجا
اسیر بود و رمان دن کیشوت را از ان دوران خشونت و بی قانونی به یادگار
گذاشت.وی با یاری معلمش لوئی ژرمن تحصیلات متوسطه خود را به پایان
رساند.بسب علاقه اش به حرفه ای اموزگاری در رشته فلسفه در یکی از دانشگاه
های الجزایر شروع به تحصیل کرد در طی دوران تحصیل با کار های پاره وقت
گوناگون زندگی بسر کرد. وی حتی در تیم فوتبال دانشجویی عضو بود اما با
اشکار شدن علایم سل در سال1930او از ورزش کناره گیری کرد.وی در سال 1934 به
عضویت حزب کمونیست در امد اما سال بعد از حزب کناره گرفت و البته حزب او
را بشیوه ای نمایشی محکوم و از حزب اخراج کرد، در این باره می گوید"عقاید
کلی بیش از هر چیزی مرا آزار داده است." . با سیمون های که معتاد به مورفین
بود ازدواج کرد اما این پیوند یکسال نپایید. در سال 1935 مدرک لیسانس خود
را با دانشنامه رساله ای درباره پلوتینوس و قدیس آوگوستینوس(رابطه یونانی
گری و مسیحیت) به پایان رساند در سال 1939 شروع جنگ مانع از سفرش به یونان
می گردد اما در سال 1955 به ارزوی قلبی خود دیدار از یونان رسید( در طول
زندگی خود از اسپانیا-ایتالیا-وین-پراگ-پاریس و بخشهای از فرانسه دیدن
کرد.) .او علاقه خاصی به نوشته های کهن یونان وفلسفه داشت.در نوزده سالگی
اولین نوشته خود را تحت عنوان رساله در باب موسیقی که نشان دهنده علاقه خاص
کامو به نیچه بود را نوشت.شغل آموزگاری در سیدی بل -عباس را رد می کند در
سال 1938در روزنامه آلژر رپو بلیکن( روزنامه تازه تاسیس الجزایر- جمهوری
خواه به سردبیری پاسکال پیا)به عنوان خبرنگار شروع به فعالیت می کند(که در
ژانویه سال 1940 روزنامه توقیف می گردد و کامو از الجزایر اخراج می گردد).
وی طی سالهای 1937-38 در دوران بیماری اولین مقاله هایش را می نویسد در
همین سال بود که رمان کالیگو را نوشت.در سال 1940 با فرانسین فور ازدواج می
کند از این پیوند صاحب دو دختر دوقلو به نام های کاترین و جین می گردد،در
اویل جنگ جهانی دوم رمان بیگانه را می نویسد وبه دلیل بیماری سیل به عنوان
سرباز داوطلب پذیرفته نمی شد، در زمان اشغال فرانسه توسط نازی ها چند بار
به الجزایر بندر اران می روند و حدود یک سال نیم در منزل خانواده گی همسرش
در محله ای اروپا نشین اقامت می کنند و در آنجاست که رمان سیزیف صورت می
گیرد. در سال 1941 به دلیل اعلام فرماندار که کامو تهدیدی برای امنیت ملی
الجزایر است او را مجبور به ترک الجزایر میکند.به پاریس باز می گردد تا در
جنبش پایدار فرانسه در برابر نازی ها به مبارزه بپردازد.در همین دوران بود
که کامو به عضویت سلول مقاومت فرانسه می پیوندد و روزنامه زیر زمینی(کمبا)
مبارزه را چاپ می کند(یکبار در حالی که سر مقاله روزنامه را در دست داشت
توسط بازرسی خیابانی دستگیر شد.). در سال 1942 در دوران جنگ رمان بیگانه و
مجموعه مقالات فلسفی خود را تحت عنوان افسانه سیزیف منتشر می کند در این
گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا می گردد( نوشته ها واعقاید کامو و سارتر
در ظاهر یکی بود اما با چاپ انسان عاصی راه سارتر و کامو از هم جدا شد.).
.چهار سال پس از آزادی فرانسه ، سردبیر روزنامه کمبا شد اما نهایتا در سال
1947 به دلیل تجاری شدن روزنامه از ان کناره گیری کرد وبه دسته =ان پل
سارتر و سیمون دوبوار در کافه فلور در بلوار سن =رمن پیوست آنها طرفدار
مکتبnihilism))))بودند
یا هیچ انگاری، هیچ انگاری دیدگاهی است گویای آنکه همه ارزشها و باورهای
سنتی بی بنیاند و بنا براین، وجود بی معنی و بیهوده است یا پوچی نتیجه میل
داشتن انسان ها به روشنی ،نظم و ترتیب و مفهوم و معنا داشتن در داخل یک
دنیا و شرایطی که هیچ کدام را فراهم نمی کند.یا دیدگاهی است که معنی و ارزش
ذاتی در زندگی را انکار می کند،عده ای عقیده دارند
که توصیف کامو به عنوان پوچ گرا صحیح تر از یک وجود گراست. .کامو به ایالات
متحد سفر کرد تا درباره اگزایستنسیالیسم( وجود گرایی فیلسوفان فرانسوی)
سخنرانی کند در همین سال بود که رمان طاعون، پر فروش ترین رمان فرانسه در
ان دوره را منتشر می کند..در سال 1943نمایشنامه کالیگولا(این نمایش را تا
سال 1950 بارها مورد بازنویسی قرار داد) را به چاپ رساند.طی همین سال کتاب
نامه های به دوستی آلمانی را به صورت مخفیانه منتشر کرد.در سال های 1949
نمایش نامه عادل ها و اثر فلسفی خود را تحت شورشی را چاپ کرد. به دلیل عود
کردن بیماری سل او دوسال در انزوار زندگی کند.در سال 1950 وارد یو نسکو شد
اما دوسال بعد به دلیل پذیرش اسپانیا ( در آن زمان اسپانیا تحت حکومت
دیکتاتوری ژنرال فرانکو بود.)از طرف یونسکو، از کار خود استعفا می دهد.وی
از سیاست کنارگیری می کند و به دلبستگی قدیمی خود تئاتر رو می اورد. در سال
1951 رمان انسان عاصی را منتشر کرد که سبب دوری رفقا کمونیست می شود
.یکسال بعد به دلیل چاپ مقاله ای در مجله ای که سارتر سردبیر ان بود سبب
شروع دوری این دو دوست شد.در سال 1953 وی عملکرد شوروی سابق(سرکوب کارگران
در شرق برلین) را مورد انتقاد قرار داد.1954 الجزایر درگیر جنگی داخلی شد
وی هر دو گروه را دعوت به متارکه جنگ کرد اما فایده ای به همراه نداشت (در
سال 1956 الجزایر را موجی از جنگ فرا گرفت )وی مخالف استقلال الجزایر و
اخراج فرانسویهای الجزایری بود و همین طور فقدان حقوق مسلمانان .وی یک سال
بعد در روزنامه اکسپرس شروع به فعالیت کرد و طی هشت ماه 35 مقاله تحت عنوان
الجزایر پاره پاره نوشت.طی سال های 1956-1957 وی از رفتار شوروی سابق در
مجارستان انتقاد کرد و با شروع جنگ برای استقلال کامل الجزایر ،وی مخالف
استقلال کامل الجزایر بود( الجزایر بخش جدا شده از امپریالیسم اعراب وبدور
از دست شوروی و آمریکا ،تحت حمایت فرانسه بود)وی با خودگردانی یا تشکیل
فدارسیون موافق بود. درسال 1956 مسئولیت گردهمایی عمومی در الجزایر را عهده
دار شد که این گردهمایی مورد مخالفت جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و
مسلمانان قصبه قرار گرفت.وی رو به تئاتر اورد و داستان های کوتاه درباره
الجزایر را به چاپ رساند دو نمایش نامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام
فاکنر- جن زدگان اثر داستایوسکی از کارهای برجسته او در عرصه تئاتر بود.در
طی همین سال نمایشنامه سقوط را نوشت. در سال 1957 جایزه نوبل ادبیات را در
سن 44 سالگی دریافت می کند (از لحاظ سنی دومین جوانی بود که این جایزه را
دریافت کرد) در جواب ژان کلودبرسیویل می گوید"آنها مرا دوست ندارند.اما این
دلیل نمی شود که من تقدیسشان نکنم."و در دانشگاه استکهلم خطاب به
داشنجویان از موضع گیری خویش درباره الجزایر دفاع کرد او می گوید"همیشه
نگران مادرم بودم که در الجزایر زندگی می کرد". طی همین سال کتاب تبعید و
پادشاهی را می نویسد.در جنوب فرانسه در لورمان ساکن شد و در حال نوشتن رمان
مرد اول بود که در 4 ژانویه سال 1960در یک صانحه رانندگی به همراه ناشرش
میشل گالیمار کشته می شود و در منطقه واکلوز در نزدیکی مرز فرانسه و
ایتالیا در خاک فرانسه برای ابد ارام می گیرد.
mantokhoda2- کاربر انجمن
- تعداد پستها : 24
امتیاز : 161024
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 0
Join date : 2010-03-17
رد: زندگي نامه مشاهير
زندگینامه وآثار ژول ورن
((ژول ورن)) به سال 1828 در جزیره ی ((ریدو)) از توابع
((نانت)) فرانسه چشم به جهان گشود. پدرش که وکیل دعاوی خوشنامی بود، آرزویی
جز این نداشت که ژول رشته ای حقوق بخواند و روزگاری جانشین شایسته ی وی
شود. غافل از این که روحیه ی پسرش با چنین ارزویی سازگار نیست. در واقع
((ژول ورن )) از کودکی شیفتهی طبیعت بور و در هر فرصتی که به دست می اورد
به اسکته ی ((لوار)) می رفت و به رفت و امد کشتیها و قایقها می پرداخت وبه
ناخداها و ملوانها خیره میشر و ارزویی جز این نداشت که روزی با کشتی
بادبانی به سیر وسیاحت بر روی امواج خروشان دریا بپردازد.
کار این شفتگی به انجا رسید که در سن یازد
سالگی، بی اجازه ی پدر ومادر تصمیم گرفت که با کشتی به سوی شبه قاره ی هند
سفر کند. از همین خاطر، به عنوان شاگرد ملاح به استخدام یک ناخدا درامد.
اما درست به هنگام حرکت کشتی، پدرش سر رسید و او را به خانه برد. با این
وجود، عشق به سفرهای ماجرا جویانه در نهاد ژول باقی ماند. هنگامی که ژولورن
پا به دوران جوانی گذاشت، پدر به پیروی از ارزوی دیرینه ی خود، او را برای
تحصیل در رشته ی حقوق به پاریس فرستاد واز او قول گرفت که تحصیلات خود را
با موفقیت به پایان رساند. ژول بر عهد خود پایدار ماند و تحصیلات عالیه ی
حقوق را به پایان برد، اما گرایشی به شغل وکالت نداشت.
او شیفته ی ادبیات و نویسندگی بود. به پیروی
از نمایشنامه نویسان موفق تاتر، چند نمایشنامه نوشت که موفقیتی به دست
نیاورد. ((ژول ورن )) جوان در گامهای نخستین نویسندگی شکست خورد وچون حرفه
ای نداشت با تهیدستی روزگار میگذرانید. پدرش که از شور و شوق ژول به
نویسندگی اگاهی یافته بود، مقرری مختصری برای او می فرستاد که برای زندگی
در پاریس کفایت نمی کرد و او از فرط ناچاری به خوردن نان خشک و شیر قناعت
می ورزید.
در چنین اوضاع واحوالی ، شرایطی فراهم امد که
میتوانست دختری ثروتمند و پر جهیزیه را به همسری خود در اورد. اما ژول از
این ازدواج سرباز زد، چرا که با ده تن از دوستان همفکرش محفلی به نام
((یازده مرد مجرد )) بنیان گذاشته بود. در همین زمان به شغل منشیگری در
تاتر (( لیبریک)) فرانسه پرداخت و با دریافت صد فرانک در ماه ، توانست به
زندگی از هم گسیخته ی خود سر وسامان ببخشد. با وجود فشار روز افزون زندگی،
ژول ورن از مطالعه ی کتابهای علمی در کتابخانه ی ملی پا ریس غافل نمی
ماند و از همین هنگام بود که به فکر نوشتن داستانهای تخیلی افتاد .
تشویقهای دوست دانش پژوهش ((نادار )) نیز بر
گرایش ژول ورن به نوشتن چنین داستانهایی دامن زد و او سرانجام ، نخستین
اثرخود را با نام (( پنج هفته دربالن )) به نگارش در اورد . تا ان زمان ،
هیچ نویسنده ای با چنین مضمونی اثری به وجود نیاورده بود. در واقع این اثر،
چنان تازگی داشت که پانزده ناشر ان را نپذیرفتند و از چاپ ان خوداری
ورزیدند. اما ((ژول ورن )) از سماجت دست بر نداشت و در بامداد یکی از روز
های پاییز سال 1862 به کوچه ی ژاکون پاریس رفت وبه موئسسه ی انتشاراتی
((هتزل )) پا گذاشت و دستنوشته ی ((پنج هفته در بالن ))را به وی ارائه کرد.
((هتزل))که خود نویسنده ی با ذوق و موفقی به شمار می رفت وبا امضای مستعار
(( پ. ژ. استال )) ، برای نوجوانان داستانهای دل انگیز می نوشت ، از ژول
ورن خواست تا دو هفته دیگر مراجعه کند. ژول ورن این مدت را در تب و تاب
گذراند و درموعد مقرر به نزد ((هتزل)) شتافت. وی دستنوشته را به ژول ورن
سپرد.
او به خیال این که ((هتزل )) نیز اثرش را
نپذیرفته است، قصد رفتن داشت که ((هتزل )) نظر خود را با وی در میان گذاشت:
(( اثر شما بسیار خواندنی و پر نکته است. اتفاقات وحوادث را درست و حساب
شده به کار گرفته اید. اما لازم است از جنبه های صرفا" علمی ان بکاهید و به
شکل داستانی شیرین و سرگرم کننده باز نویسی کنید )). و بلافاصله پیشنهاد
کرد که ژول ورن طی قراردادی بیست ساله، هر سال دو کتاب بدین سبک برای وی
بنویسد و برای هراثر مبلغ ده فرانک ان زمان ، دستمزد دریافت کند. از این به
بعد ((ژول ورن )) در مسیر موفقی گام نهاد که این موفقیت تا امروز نیز
ادامه دارد. عصری که ((ژول ورن )) دران به فعالیت ادبی پرداخت، عصر
نویسندگان نام اوری مانند :اونوره دوبالزاک ، السکاندردوما ی پدر،
گوستاوفلوبر در انگلستان ،فئودورداستایوسکی و ایوان تورگنیف درروسیه بود.
دران زمان این نویسندگان یکه تاز ادبیات به شمار میرفتند. ((ژول ورن)) به
یاری ذوق و قریحه ی سر شار و زمینه ی نو و بدیع داستانهایش توانست میان
چنین نویسندگانی قد علم کند و به شهرتی جاودانه دست یابد.
به راستی رمز محبوبیت اثار ژول ورن به خاطر
چیست؟ چرا پیر و جوان نوشته های او را میخوانند و لذت می برند؟ باید گفت که
:او چشم انداز تازه ای پیش روی خواننده می گستراند. او را به همراه
قهرمانان خود به گوشه و کنار دنیا میبرد و در حوادث و رویدادها شریک
میسازد. به این نکته توجه کنیم که در ان زمان مسافرت به راحتی امروز میسر
نبود و یک فرانسوی به خواب و خیال هم نمی دید که پا به افریقا، قطب جنوب و
شمال ، ترکیه، چین و ... بگذارد. ((ژول ورن )) خواننده را به دیدار از
سرزمینهای نادیده و دور از دسترس می برد و اگاهیهای بسیاری در اختیایرش می
گذاشت. جالب توجه این که : ((ژول ورن )) چنان دقیق و گیرا سرزمینهای دور
دست را معرفی میکند که گویی خود این سرزمینها را از نزدیک دیده است. در
حالی که میدانیم ژول ورن از اموخته های خود استفاده می کرد. به همین خاطر
دفتر کارش مجموعه شگفت اور از ،سفرنامه ها ، نقشه ها کتابهای فیزیک ،شیمی
،ریاضی ، ستاره شناسی ، گیاه شناسی و . . . به شمار می امد . او چنان دقیق و
نکته بین به معرفی کشورها می پرداخت که هنوز هم خواننده را حیرت زده می
کند. به طور مثال : در بخشی از ((فاتح اسمانها )) به معرفی ایران نیز می
پردازد . از کویر لوت و خطه ی شمال و دریای خزر سخن به میان می اورد و در
توصیف چنین اماکنی ، از خود مهارت به سزایی نشان می دهد.
نکته ی شگفت اور دیگر ، پیش بینی های اوست که
اغلب به واقعیت پیوسته اند. بیهوده نیست که او را ((پیامبر اختراعات قرن
بیستم )) لقب داده اند . ژول ورن در ((خانه ی متحرک )) اختراع اتومبیل را
نوید می دهد. در ((فاتح اسمانها )) هلیکپتر را ، در ((بیست فرسنگ زیر دریا
)) زیر دریایی را ، در ((سفر به ماه )) و ((گردش به دور ماه )) سفینه های
فضایی را ، در (( قلعه ی مرموز )) تلفن و رقص نور و صدا را و . . . افزون
بر این ، نکته های ارزشمند بسیاری در اثار او نهفنه است که به مجموعه
کارهای او اعتبار ویژه ای می بخشد : ((ژول ورن )) بر کوشش پیگیرانه ای بشر
در دستیابی به ارمانهای خود تائکید میکند و نومیدی را مردود می شمارد. پیش
روی همه ی قهرمانان کتابهایش ، موانع عظیمی جلوه گر میشود اما با تلاش
وامیدواری بر انها غلبه می کنند. در جله اثار او ((خیر )) بر شر پیروز می
شود و سرانجام، انچه به چشم می اید ستایش کائنات و اذعان صادقانه به سرچشمه
ی حیات و هستی است. سبک نوشتن ژول ورن وبژگی خاصی داشت.
او قهرمانان اثار خود را با حوادث و اتفاقات
غافلگیرانه روبرو می ساخت و تلاش و تقلای انان را در رهایی از مشکلات و
پیشامدها پیش چشم خواننده مجسم میساخت. میتوان گفت که: وی در زمینه ی
غافیلگیر کردن قهرمانان اثار و خوانندگان کتاب مهارت فوق العاده ای داشت.
گام به گام ماجرای هیجان انگیز تازه ای می افرید تا خواننده به خستگی و
ملال دچار نشود. ژول ورن پس از ((پنج هفته در بالن )) که خواننده را با
دکتر ((ساموئل )) در بالنی به نام پیروزی همسفر می سازد و دنیای ناشناخته و
اسرار امیز افریقا را زیر پایش می گستراند، رمان ((ماجرای ناخدا هاتراس ))
را عرضه کرد. در این ماجرا ناخدا هاتراس با مخاطرات بسیاری بر قطعات یخ
قطب روبرو میشود . محبوبیت و تاثیر گذاری این اثر تا بدانجا رسید که دو تن
از کاشفان قطب شمال نامهای دریاسالار پیرد و ژان شارکو به تاثیر عمیق و گره
گشای ان بر سفرهایشان اعتراف کرده ا ند. اکنون ژول ورن در اسمان ادبیات
جهان درخشیدن گرفته بود. مسافرت به مرکز زمین ، سفر به کره ماه و گردش به
دور مهه بر این درخشش افزود.
این دو اثر اخر ، بر محاسبات ریاضی استوار
بود. ژول ورن از احتمال سفری سخن می گفت که ارزوی دیرینه ی انسانها به شمار
می ر فت : سفر به سیارات و کشف فضا ... شگفتا که دیری نپایید که این
احتمال به یقین پیوست. ((فرزندان ناخدا گرانت )) بر محبوبیت ژول ورن در
چهار گوشه ی جهان افزود و بیست هزار فر سنگ زیر دریا موجب شد که جایزه ی
اکادمی فرانسه را به دست اورد . این اثر که پیش از به کتاب درامدن توسط
انتشارات هتزل به صورت پاورقی در روزنامه ی تان به چاپ می رسید ، از طرف
خبر نگاران خارجی مقیم فرانسه ، روزانه به وسیله ی تلگراف به روزنامه های
کشورشان مخابره می شد . دور دنیا در هشتاد روز که پس از انتشار ، به صورت
نمایش بر صحنه ی تاتر به اجرا درامد ، مدت دوسال بر صحنه بود ، بی انکه
شمار تماشا گرانش کاهش یابد. میشل استرو گف نیز از چنین موفقیتی نصیب برد و
به ویژه مورد توجه زنان پاریس واقع شد. اثار بعدی زول ورن هر یک بر
محبوبیت او افزودندو نام وی را بیش از پیش پر اوازه ساختند. ... و اما عضو
محفل یازده مرد مجرد سر انجام در سال 1857 به ازدواج تن داد و با بیوه زنی
بیست و شش ساله به نام (( هونورین ان هبمورین )) که دو فرزند داشت ، پیمان
زناشویی بست و میشل ورن در سوم اوت 1861 پا دنیا نهاد .
ژول ورن برادری به نام پل و سه خواهر به
نامهای : انا، ماتیلا و ماری داشت . به سال 1866 جوانی دیوانه از بستگان ،
او را هدف گلوله قرار داد که در نتیجه پایش اسیب دید و از ان به بعد
زمینگیر شد . با این همه با عشقی شور انگیز به نوشتن ادامه داد و به سال
1896 در برابر پرچم رانوشت . در این زمان چشمش اب اورده بود و خود معترف
بود که یارای نوشتن ندارد . با این حال ، ابو الهو لهای یخ ، وصیتنامه ی
مرد دیوانه ، درامی در لیونی و فانوسی بر فراز دنیا را به نگارش دراورد .
او که بسیاری از اختراعات را پیش بینی کرده بود ، مرگ خود را نیز به راحتی
پیش بینی کرد . به همین خاطر روزی به همسرش گفت : این بار به جای پزشک ،
برایم کشیش بیاورید . و سرانجام در بیست و چهارم مارس 1905 چشم بر جهان فرو
بست . اکنون پیکره ی یاد بود این نویسنده ی همیشه جاوید در زادگاهش نانت
بر پاست و اثارش همه ساله در چاپهای متعدد و به زبانهای مختلف دنیا انتشار
می یابد و از استقبال گرم خواستارانش بر خوردار می شود
((ژول ورن)) به سال 1828 در جزیره ی ((ریدو)) از توابع
((نانت)) فرانسه چشم به جهان گشود. پدرش که وکیل دعاوی خوشنامی بود، آرزویی
جز این نداشت که ژول رشته ای حقوق بخواند و روزگاری جانشین شایسته ی وی
شود. غافل از این که روحیه ی پسرش با چنین ارزویی سازگار نیست. در واقع
((ژول ورن )) از کودکی شیفتهی طبیعت بور و در هر فرصتی که به دست می اورد
به اسکته ی ((لوار)) می رفت و به رفت و امد کشتیها و قایقها می پرداخت وبه
ناخداها و ملوانها خیره میشر و ارزویی جز این نداشت که روزی با کشتی
بادبانی به سیر وسیاحت بر روی امواج خروشان دریا بپردازد.
کار این شفتگی به انجا رسید که در سن یازد
سالگی، بی اجازه ی پدر ومادر تصمیم گرفت که با کشتی به سوی شبه قاره ی هند
سفر کند. از همین خاطر، به عنوان شاگرد ملاح به استخدام یک ناخدا درامد.
اما درست به هنگام حرکت کشتی، پدرش سر رسید و او را به خانه برد. با این
وجود، عشق به سفرهای ماجرا جویانه در نهاد ژول باقی ماند. هنگامی که ژولورن
پا به دوران جوانی گذاشت، پدر به پیروی از ارزوی دیرینه ی خود، او را برای
تحصیل در رشته ی حقوق به پاریس فرستاد واز او قول گرفت که تحصیلات خود را
با موفقیت به پایان رساند. ژول بر عهد خود پایدار ماند و تحصیلات عالیه ی
حقوق را به پایان برد، اما گرایشی به شغل وکالت نداشت.
او شیفته ی ادبیات و نویسندگی بود. به پیروی
از نمایشنامه نویسان موفق تاتر، چند نمایشنامه نوشت که موفقیتی به دست
نیاورد. ((ژول ورن )) جوان در گامهای نخستین نویسندگی شکست خورد وچون حرفه
ای نداشت با تهیدستی روزگار میگذرانید. پدرش که از شور و شوق ژول به
نویسندگی اگاهی یافته بود، مقرری مختصری برای او می فرستاد که برای زندگی
در پاریس کفایت نمی کرد و او از فرط ناچاری به خوردن نان خشک و شیر قناعت
می ورزید.
در چنین اوضاع واحوالی ، شرایطی فراهم امد که
میتوانست دختری ثروتمند و پر جهیزیه را به همسری خود در اورد. اما ژول از
این ازدواج سرباز زد، چرا که با ده تن از دوستان همفکرش محفلی به نام
((یازده مرد مجرد )) بنیان گذاشته بود. در همین زمان به شغل منشیگری در
تاتر (( لیبریک)) فرانسه پرداخت و با دریافت صد فرانک در ماه ، توانست به
زندگی از هم گسیخته ی خود سر وسامان ببخشد. با وجود فشار روز افزون زندگی،
ژول ورن از مطالعه ی کتابهای علمی در کتابخانه ی ملی پا ریس غافل نمی
ماند و از همین هنگام بود که به فکر نوشتن داستانهای تخیلی افتاد .
تشویقهای دوست دانش پژوهش ((نادار )) نیز بر
گرایش ژول ورن به نوشتن چنین داستانهایی دامن زد و او سرانجام ، نخستین
اثرخود را با نام (( پنج هفته دربالن )) به نگارش در اورد . تا ان زمان ،
هیچ نویسنده ای با چنین مضمونی اثری به وجود نیاورده بود. در واقع این اثر،
چنان تازگی داشت که پانزده ناشر ان را نپذیرفتند و از چاپ ان خوداری
ورزیدند. اما ((ژول ورن )) از سماجت دست بر نداشت و در بامداد یکی از روز
های پاییز سال 1862 به کوچه ی ژاکون پاریس رفت وبه موئسسه ی انتشاراتی
((هتزل )) پا گذاشت و دستنوشته ی ((پنج هفته در بالن ))را به وی ارائه کرد.
((هتزل))که خود نویسنده ی با ذوق و موفقی به شمار می رفت وبا امضای مستعار
(( پ. ژ. استال )) ، برای نوجوانان داستانهای دل انگیز می نوشت ، از ژول
ورن خواست تا دو هفته دیگر مراجعه کند. ژول ورن این مدت را در تب و تاب
گذراند و درموعد مقرر به نزد ((هتزل)) شتافت. وی دستنوشته را به ژول ورن
سپرد.
او به خیال این که ((هتزل )) نیز اثرش را
نپذیرفته است، قصد رفتن داشت که ((هتزل )) نظر خود را با وی در میان گذاشت:
(( اثر شما بسیار خواندنی و پر نکته است. اتفاقات وحوادث را درست و حساب
شده به کار گرفته اید. اما لازم است از جنبه های صرفا" علمی ان بکاهید و به
شکل داستانی شیرین و سرگرم کننده باز نویسی کنید )). و بلافاصله پیشنهاد
کرد که ژول ورن طی قراردادی بیست ساله، هر سال دو کتاب بدین سبک برای وی
بنویسد و برای هراثر مبلغ ده فرانک ان زمان ، دستمزد دریافت کند. از این به
بعد ((ژول ورن )) در مسیر موفقی گام نهاد که این موفقیت تا امروز نیز
ادامه دارد. عصری که ((ژول ورن )) دران به فعالیت ادبی پرداخت، عصر
نویسندگان نام اوری مانند :اونوره دوبالزاک ، السکاندردوما ی پدر،
گوستاوفلوبر در انگلستان ،فئودورداستایوسکی و ایوان تورگنیف درروسیه بود.
دران زمان این نویسندگان یکه تاز ادبیات به شمار میرفتند. ((ژول ورن)) به
یاری ذوق و قریحه ی سر شار و زمینه ی نو و بدیع داستانهایش توانست میان
چنین نویسندگانی قد علم کند و به شهرتی جاودانه دست یابد.
به راستی رمز محبوبیت اثار ژول ورن به خاطر
چیست؟ چرا پیر و جوان نوشته های او را میخوانند و لذت می برند؟ باید گفت که
:او چشم انداز تازه ای پیش روی خواننده می گستراند. او را به همراه
قهرمانان خود به گوشه و کنار دنیا میبرد و در حوادث و رویدادها شریک
میسازد. به این نکته توجه کنیم که در ان زمان مسافرت به راحتی امروز میسر
نبود و یک فرانسوی به خواب و خیال هم نمی دید که پا به افریقا، قطب جنوب و
شمال ، ترکیه، چین و ... بگذارد. ((ژول ورن )) خواننده را به دیدار از
سرزمینهای نادیده و دور از دسترس می برد و اگاهیهای بسیاری در اختیایرش می
گذاشت. جالب توجه این که : ((ژول ورن )) چنان دقیق و گیرا سرزمینهای دور
دست را معرفی میکند که گویی خود این سرزمینها را از نزدیک دیده است. در
حالی که میدانیم ژول ورن از اموخته های خود استفاده می کرد. به همین خاطر
دفتر کارش مجموعه شگفت اور از ،سفرنامه ها ، نقشه ها کتابهای فیزیک ،شیمی
،ریاضی ، ستاره شناسی ، گیاه شناسی و . . . به شمار می امد . او چنان دقیق و
نکته بین به معرفی کشورها می پرداخت که هنوز هم خواننده را حیرت زده می
کند. به طور مثال : در بخشی از ((فاتح اسمانها )) به معرفی ایران نیز می
پردازد . از کویر لوت و خطه ی شمال و دریای خزر سخن به میان می اورد و در
توصیف چنین اماکنی ، از خود مهارت به سزایی نشان می دهد.
نکته ی شگفت اور دیگر ، پیش بینی های اوست که
اغلب به واقعیت پیوسته اند. بیهوده نیست که او را ((پیامبر اختراعات قرن
بیستم )) لقب داده اند . ژول ورن در ((خانه ی متحرک )) اختراع اتومبیل را
نوید می دهد. در ((فاتح اسمانها )) هلیکپتر را ، در ((بیست فرسنگ زیر دریا
)) زیر دریایی را ، در ((سفر به ماه )) و ((گردش به دور ماه )) سفینه های
فضایی را ، در (( قلعه ی مرموز )) تلفن و رقص نور و صدا را و . . . افزون
بر این ، نکته های ارزشمند بسیاری در اثار او نهفنه است که به مجموعه
کارهای او اعتبار ویژه ای می بخشد : ((ژول ورن )) بر کوشش پیگیرانه ای بشر
در دستیابی به ارمانهای خود تائکید میکند و نومیدی را مردود می شمارد. پیش
روی همه ی قهرمانان کتابهایش ، موانع عظیمی جلوه گر میشود اما با تلاش
وامیدواری بر انها غلبه می کنند. در جله اثار او ((خیر )) بر شر پیروز می
شود و سرانجام، انچه به چشم می اید ستایش کائنات و اذعان صادقانه به سرچشمه
ی حیات و هستی است. سبک نوشتن ژول ورن وبژگی خاصی داشت.
او قهرمانان اثار خود را با حوادث و اتفاقات
غافلگیرانه روبرو می ساخت و تلاش و تقلای انان را در رهایی از مشکلات و
پیشامدها پیش چشم خواننده مجسم میساخت. میتوان گفت که: وی در زمینه ی
غافیلگیر کردن قهرمانان اثار و خوانندگان کتاب مهارت فوق العاده ای داشت.
گام به گام ماجرای هیجان انگیز تازه ای می افرید تا خواننده به خستگی و
ملال دچار نشود. ژول ورن پس از ((پنج هفته در بالن )) که خواننده را با
دکتر ((ساموئل )) در بالنی به نام پیروزی همسفر می سازد و دنیای ناشناخته و
اسرار امیز افریقا را زیر پایش می گستراند، رمان ((ماجرای ناخدا هاتراس ))
را عرضه کرد. در این ماجرا ناخدا هاتراس با مخاطرات بسیاری بر قطعات یخ
قطب روبرو میشود . محبوبیت و تاثیر گذاری این اثر تا بدانجا رسید که دو تن
از کاشفان قطب شمال نامهای دریاسالار پیرد و ژان شارکو به تاثیر عمیق و گره
گشای ان بر سفرهایشان اعتراف کرده ا ند. اکنون ژول ورن در اسمان ادبیات
جهان درخشیدن گرفته بود. مسافرت به مرکز زمین ، سفر به کره ماه و گردش به
دور مهه بر این درخشش افزود.
این دو اثر اخر ، بر محاسبات ریاضی استوار
بود. ژول ورن از احتمال سفری سخن می گفت که ارزوی دیرینه ی انسانها به شمار
می ر فت : سفر به سیارات و کشف فضا ... شگفتا که دیری نپایید که این
احتمال به یقین پیوست. ((فرزندان ناخدا گرانت )) بر محبوبیت ژول ورن در
چهار گوشه ی جهان افزود و بیست هزار فر سنگ زیر دریا موجب شد که جایزه ی
اکادمی فرانسه را به دست اورد . این اثر که پیش از به کتاب درامدن توسط
انتشارات هتزل به صورت پاورقی در روزنامه ی تان به چاپ می رسید ، از طرف
خبر نگاران خارجی مقیم فرانسه ، روزانه به وسیله ی تلگراف به روزنامه های
کشورشان مخابره می شد . دور دنیا در هشتاد روز که پس از انتشار ، به صورت
نمایش بر صحنه ی تاتر به اجرا درامد ، مدت دوسال بر صحنه بود ، بی انکه
شمار تماشا گرانش کاهش یابد. میشل استرو گف نیز از چنین موفقیتی نصیب برد و
به ویژه مورد توجه زنان پاریس واقع شد. اثار بعدی زول ورن هر یک بر
محبوبیت او افزودندو نام وی را بیش از پیش پر اوازه ساختند. ... و اما عضو
محفل یازده مرد مجرد سر انجام در سال 1857 به ازدواج تن داد و با بیوه زنی
بیست و شش ساله به نام (( هونورین ان هبمورین )) که دو فرزند داشت ، پیمان
زناشویی بست و میشل ورن در سوم اوت 1861 پا دنیا نهاد .
ژول ورن برادری به نام پل و سه خواهر به
نامهای : انا، ماتیلا و ماری داشت . به سال 1866 جوانی دیوانه از بستگان ،
او را هدف گلوله قرار داد که در نتیجه پایش اسیب دید و از ان به بعد
زمینگیر شد . با این همه با عشقی شور انگیز به نوشتن ادامه داد و به سال
1896 در برابر پرچم رانوشت . در این زمان چشمش اب اورده بود و خود معترف
بود که یارای نوشتن ندارد . با این حال ، ابو الهو لهای یخ ، وصیتنامه ی
مرد دیوانه ، درامی در لیونی و فانوسی بر فراز دنیا را به نگارش دراورد .
او که بسیاری از اختراعات را پیش بینی کرده بود ، مرگ خود را نیز به راحتی
پیش بینی کرد . به همین خاطر روزی به همسرش گفت : این بار به جای پزشک ،
برایم کشیش بیاورید . و سرانجام در بیست و چهارم مارس 1905 چشم بر جهان فرو
بست . اکنون پیکره ی یاد بود این نویسنده ی همیشه جاوید در زادگاهش نانت
بر پاست و اثارش همه ساله در چاپهای متعدد و به زبانهای مختلف دنیا انتشار
می یابد و از استقبال گرم خواستارانش بر خوردار می شود
mantokhoda2- کاربر انجمن
- تعداد پستها : 24
امتیاز : 161024
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 0
Join date : 2010-03-17
مواضيع مماثلة
» زندگي نامه سيمين بهبهاني
» بتو نامه مینویسم از: ف. شیدا
» ساخت موزه «مشاهير ايران و جهان» پايان امسال آغاز مي شود
» دل نامه ی عشق /مجموعه اشعار داریوش آزادمنش 1
» زندگي {ايليا} الياس نبي
» بتو نامه مینویسم از: ف. شیدا
» ساخت موزه «مشاهير ايران و جهان» پايان امسال آغاز مي شود
» دل نامه ی عشق /مجموعه اشعار داریوش آزادمنش 1
» زندگي {ايليا} الياس نبي
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد