Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت
اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام
75. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در لوکزامبورگ
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
76. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان
77. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان
78. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا
79. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو
80. بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد
المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی منمن طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm
» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm
» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm
» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm
» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm
أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم |
كساني كه Online هستند
در مجموع 3 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 3 مهمان هيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
ورود
قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
4 مشترك
صفحه 1 از 1
قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
سلام دوستان عزيزم
يادآوري خاطرات شيرين هميشه انرژي مثبتي ميدهد به شخص وديگران ،بنابراين براي اينكه دلتان شاد شود وديگران را شاد كنيد شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
مهرگان باشيد.
يادآوري خاطرات شيرين هميشه انرژي مثبتي ميدهد به شخص وديگران ،بنابراين براي اينكه دلتان شاد شود وديگران را شاد كنيد شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
مهرگان باشيد.
رد: قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
ای داد بیداد اگه همه ی خاطراتمون شیرین بود , انوقت چی باید چی بنویسیم؟؟دفتر خاطره؟!
اوکی یه خاطره خوشکل از یه روز قشنگ:بماند که همه ی روزای خدا قشنگه وخاطره انگیز !حتی روزای بدش چون هرچی هست روز خداست
یه روزآفتابی وگرم , من داشتم توی شلوغترین خیابون اسلو که اسمش «کارل یوهان »هست قدم میزدم والبته من قدم زدن رو دوست دارم جاش هم برام زیاد مهم نیست اما (بقیه ی جاهای اسلو آدم ,از بی آدمی وکمبود دیدن آدمها, توی کوچه های شهر, که انگار فقط موکت خونه ها رو پشت هم ردیف کردن وصدای احدیم در نمیاد ,به مرور دچار کمبود نفرات میشه برای ارتش زندگیش ! )ومنهم براساس دچار شدن به همین کمبود رفته بودم جای شلوغ و داشتم «آدم نگری» میکردم که دلم باز شه وقدم زنان میرفتم بطرف اسکله ی اسلو که «دریای نروژ» دراونجا قرار داره وپر از کشتیهای کوچیک وبزرگ وقایق موتوری های خونه مانند اهالی شهره و درضمن برای« دریا نگری » هم جای باصفائیه وپر از توریسته که از کشورای مختلف دنیامیان ودراونجا بیشتر دیده میشن. در همین مابین توی همون خیابون که میرفتم, دیدم یه آقائی روی زمین نشسته وداره روی یه مقوای سفید مخصوص نقاشی با اِسپری نقاشی میکشه ,جالبی جریان این بود که این شخص از قلم مو ومداد وهیچ چیز دیگه ای برای نقاشی استفاده نمیکرد هیچی یغیر از انگشتای دستش وناخنش ویه تیکه « ابر» به اضافه ی تیکه ای بریده شده از همون مقوا
وبرای کشیدن مثلا درخت اِسپری قهوه ای بکار میبرد و با ناخن خطهای درخت رو شکل میداد با رنگ سبزی که روی ابرش میزد برگا رو درست میکرد ومیکشید, ماه رو قشنگ یا اِسپری « گرد» وبا مهارت میزد وبرای زدن مهتاب ,و رود کوچیک زیر درختش در روشنائی,« نور مهتاب» رو, یا برای نشون دادن« بخار آب» روی نقاشیش ,اِسپری رو دور نگه میداشت وبانگداشتن مقوا بین نقاشی واِسپری ,طوری روی نقاشیش اِسپری میزد که حالت «مه وابر وبخار« با ذرات اسپری روی مقوا میافتاد وبه قیمت خوبی هم میفروخت .
مردم زیادی دورش جمع شده بودن ویامثه من نگاه میکردن یا فیلمبرداری میکردن .
در همین مابین یه بچه ی دوسه ساله اومد درست بالای سر نقاشی اون آقا روی زمین دراز کشید ودوتا دستشو زد زیر چونه اش وشروع کرد به نگاه کردن , فرم نقاشی کردن اون اقا
وآقای نقاش برای اینکه اِسپری توی چشم بچه نره, اومد بغل دستش واونهم عین بچه روی زمین دراز کشید واز زاویه ی بچه یعنی درست برعکس از بالا شروع کرد به نقاشی کردن .
وقتی نقاشی تموم شد وهمه براش دست زدن. اون بچه پاشد براش یه عالم دست زد بعد یهو با کفش رفت وسط نقاشی ایستاد وگفت منم توش بکش!!! ونقاشی با جای پای بچه , کامل خراب شد وجای ماه ومهتاب ته کفش اون بچه مونده بود روی نقاشی , آخه هنوز خشک نشده بود پدر مادر بچه پریدن وسط اونو بگیرن, اما دیر شده بود وبچه وسط نقاشی بود .
بچه یه نگاهی به نقاشی کرد اثرکفش خودشوکه روی اون دید گفت تو کی پای منو کشیدی دیگه همه ی توی اون جمع میخندیدن اونوقت اون اقا بهش گفت همین الان که رفتی روش من جادو کردم پای تو کشیده شد! واون نقاشی رو مجانی داد به بچه بعنوان یادگار وهمه همچنان که میخندیدن دیدند که بچه با مادرش راه افتاد ورفت در حین راه رفتن با ذوق میرقصید وبه مادرش گفت: من میدونستم این نقاشی مال منه!!! !
منهم بیادگار اون بچه واین شکل زیبای نقاشی بدون قلم مو یا مداد یا ماژیک یکی از نقاشی های این اقارو خریدم وبخونه آوردم والان بدیوار اتاق کارم نصب شده.امیدوارم این خاطره براتون جالب بوده باشه .شاد ومانا باشید
.تبصره: بااین توضیح که اینجا در هر سن در خونه ومهدکودک ومدرسه از اندازه دست وپای بچه ها با زدن رنگ به دست ویا گف پا یادگاری بروی .بک کاغذ برمیدارن که وقتی بزرگ شد ببینه چقدر کوچیک بود والان چقدری شده
منم بااجازتون میرم دیگه بخوایم دیشب نخوابیدم خب
اوکی یه خاطره خوشکل از یه روز قشنگ:بماند که همه ی روزای خدا قشنگه وخاطره انگیز !حتی روزای بدش چون هرچی هست روز خداست
یه روزآفتابی وگرم , من داشتم توی شلوغترین خیابون اسلو که اسمش «کارل یوهان »هست قدم میزدم والبته من قدم زدن رو دوست دارم جاش هم برام زیاد مهم نیست اما (بقیه ی جاهای اسلو آدم ,از بی آدمی وکمبود دیدن آدمها, توی کوچه های شهر, که انگار فقط موکت خونه ها رو پشت هم ردیف کردن وصدای احدیم در نمیاد ,به مرور دچار کمبود نفرات میشه برای ارتش زندگیش ! )ومنهم براساس دچار شدن به همین کمبود رفته بودم جای شلوغ و داشتم «آدم نگری» میکردم که دلم باز شه وقدم زنان میرفتم بطرف اسکله ی اسلو که «دریای نروژ» دراونجا قرار داره وپر از کشتیهای کوچیک وبزرگ وقایق موتوری های خونه مانند اهالی شهره و درضمن برای« دریا نگری » هم جای باصفائیه وپر از توریسته که از کشورای مختلف دنیامیان ودراونجا بیشتر دیده میشن. در همین مابین توی همون خیابون که میرفتم, دیدم یه آقائی روی زمین نشسته وداره روی یه مقوای سفید مخصوص نقاشی با اِسپری نقاشی میکشه ,جالبی جریان این بود که این شخص از قلم مو ومداد وهیچ چیز دیگه ای برای نقاشی استفاده نمیکرد هیچی یغیر از انگشتای دستش وناخنش ویه تیکه « ابر» به اضافه ی تیکه ای بریده شده از همون مقوا
وبرای کشیدن مثلا درخت اِسپری قهوه ای بکار میبرد و با ناخن خطهای درخت رو شکل میداد با رنگ سبزی که روی ابرش میزد برگا رو درست میکرد ومیکشید, ماه رو قشنگ یا اِسپری « گرد» وبا مهارت میزد وبرای زدن مهتاب ,و رود کوچیک زیر درختش در روشنائی,« نور مهتاب» رو, یا برای نشون دادن« بخار آب» روی نقاشیش ,اِسپری رو دور نگه میداشت وبانگداشتن مقوا بین نقاشی واِسپری ,طوری روی نقاشیش اِسپری میزد که حالت «مه وابر وبخار« با ذرات اسپری روی مقوا میافتاد وبه قیمت خوبی هم میفروخت .
مردم زیادی دورش جمع شده بودن ویامثه من نگاه میکردن یا فیلمبرداری میکردن .
در همین مابین یه بچه ی دوسه ساله اومد درست بالای سر نقاشی اون آقا روی زمین دراز کشید ودوتا دستشو زد زیر چونه اش وشروع کرد به نگاه کردن , فرم نقاشی کردن اون اقا
وآقای نقاش برای اینکه اِسپری توی چشم بچه نره, اومد بغل دستش واونهم عین بچه روی زمین دراز کشید واز زاویه ی بچه یعنی درست برعکس از بالا شروع کرد به نقاشی کردن .
وقتی نقاشی تموم شد وهمه براش دست زدن. اون بچه پاشد براش یه عالم دست زد بعد یهو با کفش رفت وسط نقاشی ایستاد وگفت منم توش بکش!!! ونقاشی با جای پای بچه , کامل خراب شد وجای ماه ومهتاب ته کفش اون بچه مونده بود روی نقاشی , آخه هنوز خشک نشده بود پدر مادر بچه پریدن وسط اونو بگیرن, اما دیر شده بود وبچه وسط نقاشی بود .
بچه یه نگاهی به نقاشی کرد اثرکفش خودشوکه روی اون دید گفت تو کی پای منو کشیدی دیگه همه ی توی اون جمع میخندیدن اونوقت اون اقا بهش گفت همین الان که رفتی روش من جادو کردم پای تو کشیده شد! واون نقاشی رو مجانی داد به بچه بعنوان یادگار وهمه همچنان که میخندیدن دیدند که بچه با مادرش راه افتاد ورفت در حین راه رفتن با ذوق میرقصید وبه مادرش گفت: من میدونستم این نقاشی مال منه!!! !
منهم بیادگار اون بچه واین شکل زیبای نقاشی بدون قلم مو یا مداد یا ماژیک یکی از نقاشی های این اقارو خریدم وبخونه آوردم والان بدیوار اتاق کارم نصب شده.امیدوارم این خاطره براتون جالب بوده باشه .شاد ومانا باشید
.تبصره: بااین توضیح که اینجا در هر سن در خونه ومهدکودک ومدرسه از اندازه دست وپای بچه ها با زدن رنگ به دست ویا گف پا یادگاری بروی .بک کاغذ برمیدارن که وقتی بزرگ شد ببینه چقدر کوچیک بود والان چقدری شده
منم بااجازتون میرم دیگه بخوایم دیشب نخوابیدم خب
رد: قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
سلام دوستان عزيز
شب پر هيجاني بود من با پدر ومادرم براي خواستگاري رفته بوديم ومن قلبم مرتب در سينه ميزد ومنتظر بودم كه بببينم چه ميشود خوب صحبتي شد وپدر خانمم گفتم من به نظر دختر اهميت ميدهم هرچي او بگه وقتي من در كنار دختر مشغول صحبتهاي اوليه بوديم ، در نهايت زن برادرم گفت نظرت چيه سعيد خوبه واو گفت:" مگر بهتر از سعيد ديگه هست كه من انتخاب كنم"ومن بعد از 18سال زندگي مشترك شيرين ترين خاطره ام در زندگي همين كلامي هست كه با عشق همسرم گفت و از آن هميشه لذت خواهم برد.
مهرگان باشيد
شب پر هيجاني بود من با پدر ومادرم براي خواستگاري رفته بوديم ومن قلبم مرتب در سينه ميزد ومنتظر بودم كه بببينم چه ميشود خوب صحبتي شد وپدر خانمم گفتم من به نظر دختر اهميت ميدهم هرچي او بگه وقتي من در كنار دختر مشغول صحبتهاي اوليه بوديم ، در نهايت زن برادرم گفت نظرت چيه سعيد خوبه واو گفت:" مگر بهتر از سعيد ديگه هست كه من انتخاب كنم"ومن بعد از 18سال زندگي مشترك شيرين ترين خاطره ام در زندگي همين كلامي هست كه با عشق همسرم گفت و از آن هميشه لذت خواهم برد.
مهرگان باشيد
رد: قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
سلام
خيلي جالب بود مرسي
من الان چيزي در خاطرم نيست هر وقت يادم اومد مينويسم
خيلي جالب بود مرسي
من الان چيزي در خاطرم نيست هر وقت يادم اومد مينويسم
رد: قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
سلام خانم عامري عزيز
حتما خاطره شيريني خواهد شد ومنتظر ميمانم.
خانم شيدا خيلي خاطره جالبي بود و ياد كودكي خودم افتادم راستش فكر كنم اين كودك از قصد اين كارو كرد كه بتواند اين نقاشي را صاحب بشود چون با اين وضعيت هيچكس نقاشي رو نميخريد وپسر مفتي صاحبش مي شد فعجب كلكي بود نه بقول خودتان هههههههههه
مهرگان باشيد.
حتما خاطره شيريني خواهد شد ومنتظر ميمانم.
خانم شيدا خيلي خاطره جالبي بود و ياد كودكي خودم افتادم راستش فكر كنم اين كودك از قصد اين كارو كرد كه بتواند اين نقاشي را صاحب بشود چون با اين وضعيت هيچكس نقاشي رو نميخريد وپسر مفتي صاحبش مي شد فعجب كلكي بود نه بقول خودتان هههههههههه
مهرگان باشيد.
رد: قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
پیروزی تیم فوتبال ایران بر استرالیا
پریسا لشکری (ORODIST)- یار دلسوز انجمن
- تعداد پستها : 369
امتیاز : 164367
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 126
Join date : 2009-12-27
Age : 34
آدرس پستي : کلاردشت- خیابان گرکپس- خیابان 24 متری ( شهرک افشین) - خیابان نشاط
رد: قابل توجه دوستان عزيز،شيرين ترين خاطره خود را بنويسيد
این خاطره رو من برای طوطی آرش خان جان مینویسم:
طوطی عزیز نمیدونم میدونی یا نه اما من سال 1992/3 دکوراشون ودکوراسیون بوتیک میخوندم ومدرکش رو گرفتم ویکی از کاراش نقاشی روی دیوار بود. خیلی جاها هست که میشه نقاشی کرد .تا برای همیشه بمونه اما باید اجازه ش رو بگیری بعد اینکار رو بکنی دراون سال ما با اجازه ی بیمارستانی در شهر لورنشکوگ در بخش کودکان دیوار راهروی بخش کودک رو که خیلی هم طولالنی بود با همکلاسیها م نقاشی کشیدم واز یه کتاب قصهیه چنگل بزرگ با کوه وتما حیوانات جنگلیش رو کشیدم درختها وهمچنین چند کوه یه روباه ویه خرگوش کارمن بود که هنوزم با گذر ساعها برای کودکان بیمار این نقاشی برجاس .
درکریسمس همون سال یه پاساژ بزرگ خرید رو برای کریسمس نقاشی وتزئینات کریسمس کردیم والبته همه مجانی وعکسش که در روزنامه معرفی کننده دکوراسیون های اون سال عید بودرو در روزنامه ای زدن ومن دارم شاید ازاینها عکسی بگیرم وبیاگار بیارم اینجا هم بزنم ت ا بیادگار باقی بمونه
بعد در مهدکودک دخترم تابستون همون سال که البته دخترم کوچیک بود .دیوار اونجا روبه پیشنهاد معلمین اونحا از یه کتاب قصه نقاشی کردم وبره هائی رو با گوسفند مادر کشیدم که از روی پلی درجنگل میگذشتن و مربوط به قصه ی نروژی بود که دوسال بعد در یک تابستون سیل اومد وزمانی که شب بود مهدکودک رفت زیر آب وهیچ اثری ازاون نقاشی نیستوحیاطش رو بهشکل تزئینی بازی لیله های مخصوص نروژ رو روی زمینش با همکاری چند پدرومادر دیگه کشیدیم تو هم
اگه خیلی علاقمند به نقاشی هستی شاید بتونی به بخش کودکان بری یا به محلی که از بچه های بی سرپرست مراقبت میکنن وبرای بچه های بیمار یا تنها در اتاق نشیمن اونجا نقاشی بکشی لااقل دیوار خونه بابا آرش درامان میمونه وبچه های بیمار هم ساعتی با دیدن این نقاشی سرگرم میشن شاد ومانا باشی
طوطی عزیز نمیدونم میدونی یا نه اما من سال 1992/3 دکوراشون ودکوراسیون بوتیک میخوندم ومدرکش رو گرفتم ویکی از کاراش نقاشی روی دیوار بود. خیلی جاها هست که میشه نقاشی کرد .تا برای همیشه بمونه اما باید اجازه ش رو بگیری بعد اینکار رو بکنی دراون سال ما با اجازه ی بیمارستانی در شهر لورنشکوگ در بخش کودکان دیوار راهروی بخش کودک رو که خیلی هم طولالنی بود با همکلاسیها م نقاشی کشیدم واز یه کتاب قصهیه چنگل بزرگ با کوه وتما حیوانات جنگلیش رو کشیدم درختها وهمچنین چند کوه یه روباه ویه خرگوش کارمن بود که هنوزم با گذر ساعها برای کودکان بیمار این نقاشی برجاس .
درکریسمس همون سال یه پاساژ بزرگ خرید رو برای کریسمس نقاشی وتزئینات کریسمس کردیم والبته همه مجانی وعکسش که در روزنامه معرفی کننده دکوراسیون های اون سال عید بودرو در روزنامه ای زدن ومن دارم شاید ازاینها عکسی بگیرم وبیاگار بیارم اینجا هم بزنم ت ا بیادگار باقی بمونه
بعد در مهدکودک دخترم تابستون همون سال که البته دخترم کوچیک بود .دیوار اونجا روبه پیشنهاد معلمین اونحا از یه کتاب قصه نقاشی کردم وبره هائی رو با گوسفند مادر کشیدم که از روی پلی درجنگل میگذشتن و مربوط به قصه ی نروژی بود که دوسال بعد در یک تابستون سیل اومد وزمانی که شب بود مهدکودک رفت زیر آب وهیچ اثری ازاون نقاشی نیستوحیاطش رو بهشکل تزئینی بازی لیله های مخصوص نروژ رو روی زمینش با همکاری چند پدرومادر دیگه کشیدیم تو هم
اگه خیلی علاقمند به نقاشی هستی شاید بتونی به بخش کودکان بری یا به محلی که از بچه های بی سرپرست مراقبت میکنن وبرای بچه های بیمار یا تنها در اتاق نشیمن اونجا نقاشی بکشی لااقل دیوار خونه بابا آرش درامان میمونه وبچه های بیمار هم ساعتی با دیدن این نقاشی سرگرم میشن شاد ومانا باشی
مواضيع مماثلة
» خطر خاطره
» خب ! اینم شعر ایـــــــــــــــــــــــران مـــــــــــــــــــــن ... !!!
» غزل آقا طوطی پسره ارشده بابایی جوجو ! :-)
» خودشناسي سودمند ترين دانشهاست" حضرت علي (ع
» توجه...توجه
» خب ! اینم شعر ایـــــــــــــــــــــــران مـــــــــــــــــــــن ... !!!
» غزل آقا طوطی پسره ارشده بابایی جوجو ! :-)
» خودشناسي سودمند ترين دانشهاست" حضرت علي (ع
» توجه...توجه
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد