Orodist Nevesht
آدرس های اینترنتی اُرُدیست نوشت اُرُدیست نوشت - در اینستاگرام






المواضيع الأخيرة
» فلسفه زندگی من
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 4:00 pm

» حکمت چیست؟ حکیم کیست؟
من طرف بهروز ستاری(Orodism) الثلاثاء أبريل 23, 2024 12:53 pm

» صفحاتی از «کتاب موفقیت آبی» در اینستاگرام زهرا دوستی
من طرف پریسا لشکری (ORODIST) الجمعة فبراير 17, 2023 4:12 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور مجارستان The philosophy of Orodism in Hungary
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 11:03 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور بوتان The philosophy of Orodism in Bhutan
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 10:57 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوبا The philosophy of Orodism in Cuba
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:55 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور کوزوو The philosophy of Orodism in Kosovo
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:52 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئد The philosophy of Orodism in Sweden
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 9:44 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور هندوستان The philosophy of Orodism in India
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:34 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آلمان The philosophy of Orodism in Germany
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 8:21 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور اوکراین The philosophy of Orodism in Ukraine
من طرف سعیده خردمند الجمعة فبراير 18, 2022 7:35 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور لوکزامبورگ The philosophy of Orodism in Luxembourg
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:24 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور آمریکا The philosophy of Orodism in United States of America (USA)
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 4:19 pm

» تا چیزی از دست ندهی، چیز دیگری بدست نخواهی آورد، این یک هنجار و قانون همیشگی است. فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 11:21 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور افغانستان The philosophy of Orodism in Afghanistan
من طرف سعیده خردمند السبت يناير 29, 2022 12:28 am

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور فرانسه The philosophy of Orodism in France
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 9:06 pm

» بازتاب جهانی فلسفه اُرُدیسم Orodist Note
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 8:46 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور ایران The philosophy of Orodism in Iran
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:44 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور سوئیس The philosophy of Orodism in Switzerland
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm

» بازتاب فلسفه اُرُدیسم در کشور گینه استوایی The philosophy of Orodism in Equatorial Guinea
من طرف ORODIST الأربعاء يناير 26, 2022 7:43 pm

أفضل 10 أعضاء في هذا الشهر
لا يوجد مستخدم

كساني كه Online هستند
در مجموع 1 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 1 مهمان

هيچ كدام

[ مُعاينة اللائحة بأكملها ]


بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 79 و در تاريخ الخميس ديسمبر 20, 2012 2:08 am بوده است.
تدفق ال RSS


Yahoo! 
MSN 
AOL 
Netvibes 
Bloglines 


ورود

كلمه رمز خود را فراموش كرده ايد؟


بحران مخاطب در شعر امروز

2 مشترك

اذهب الى الأسفل

بحران مخاطب در شعر امروز Empty بحران مخاطب در شعر امروز

پست من طرف nima الجمعة ديسمبر 25, 2009 6:44 am

گفتگو
ریحان ریحانی با بهزاد خواجات






در این
مصاحبه به بحث پیرامون موضوع بحران مخاطب در شعر امروز ایران می پردازیم و در خدمت
شاعر و منتقد مطرح کشورمان جناب آقای بهزاد خواجات هستیم. آقای خواجات متولد 1347
هستند و تا امروز به جز مقاله ها و نوشته هایی که در نشریات منتشر کرده اند ، سه
مجموعه شعر با عناوین : " چند پرنده مانده به مرگ؟" 1378، " جمهور
" 1380 و "مثل اروند از در مخفی" را در سال 1383 به چاپ رسانده
اند. در سال 1381 کتاب "منازعه در پیراهن " را روانه ی بازار کردند که این
کتاب به بازخوانی اشعار دهه ی هفتاد می پردازد . از ایشان کتاب دیگری هم با
عنوان " زبان و ادب فارسی" در سال 1382 چاپ و منتشر شده است.






*جناب
آقای خواجات ! سلام عرض می کنم. در ابتدا مایلم تعریف مخاطب را از دیدگاه
شما بدانم و آیا برای این کلمه بار معنایی خاصی قایل هستید؟






بهزاد
خواجات: راستش پاسخ دادن به این سؤال تا حدودی مشکل است به این دلیل که به طور کلی
آنچه ما از مخاطب در نظر داریم با آنچه نحله های ادبی ممکن است در نظر
داشته باشند مقداری متفاوت است و شرایطی که ما در آن در مورد مخاطب در کشور
خودمان صحبت می کنیم نیز متفاوت از جوامع دیگر و فرهنگ های دیگر است.
به طور کلی مخاطب آنچنان که در اخبار اهل تخصص در کشورمان به کار می رود غالبا دو
شاخه پیدا می کند، یا به اشتباه همه ی مردم را مخاطب فرض می کنند و یا اینکه به
اشتباه عده ای از افراد متخصص و محفل نشین را به عنوان مخاطب ارزیابی و شناسایی می
کنند که هر دوی این وجوه خالی از خطا نیست. به طور کلی می توان گفت مخاطب، خواننده
ی شعر ماست که این خواننده نه عامی است و نه متخصص. به عبارت دیگر قشر متوسطی است
که با شعر سروکار دارد و شعر در زندگی او نقش ایفا می کند . به هر حال دایره ی
مخاطب و صحبت درباره ی مخاطب بسیار وسیع می تواند باشد. فرض بفرمایید اگر در
کشورهای دیگری بخواهیم بررسی کنیم، کسانی که در مکتب پارناس- هنر برای هنر – از
مخاطب حرف می زنند خیلی با کسانی که در نحله ی رئالیسم سوسیالیستی از مخاطب صحبت
می کنند متفاوتند. ولی به طور کلی من گمان می کنم هر کس که شعر بخواند و شعر
خواندن در زندگی او نقش ایفا کند- نه فقط برای سرگرمی یا پر کردن اوقات فراغت-
بیشتر می تواند مخاطب ما محسوب شود.
مساله این است که مخاطب یک شهروند امروزی است. نمی گوییم که مخاطب باید دارای فلان
اطلاعات باشد ولی یک شهروند مدرن امروزی که در شهر زندگی می کند، به دانشگاه می
رود و یا در مدرسه با علوم روز ارتباط دارد باید به یک سری مسایل زمان خودش مجهز
باشد.






*همانطور
که شعر با این مسایل درگیر است…






بهزاد
خواجات: بله، در حقیقت ما این وظیفه را نه بر دوش مخاطب، بلکه بر دوش شهروند مدرن
امروزی می گذاریم و می گوییم باید با خیلی از مسایل اطرافش به ناچار روبرو باشد.






*در مورد
بخش دوم سؤال، آیا برای مخاطب بار معنایی خاصی به صورت مثبت قایل هستید؟






بهزاد
خواجات: بله، خب شعر نوشته می شود که خوانده شود. قرار نیست که شعر فقط برای
آیندگان نوشته شود. این نکته جالب است: کتابی از یک نویسنده ی انگلیسی می
خواندم،در جایی از آن نوشته بود:" شاعرانی که ناشری حاضر نمی شود کتاب آنها
را چاپ کند، برای آیندگان می نویسند". یعنی به واقع شعری که خوب باشد باید
بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند. شعر- چه بپذیریم چه نپذیریم- یک محصول فرهنگی
است. محصول فرهنگی تولید می شود که خوانده شود، دیده شود یا شنیده شود. غیر از این
چیزی نمی تواند باشد.






* آقای
خواجات! همانطور که می دانید در دوره های مختلف تاریخ ادبیات، دیدگاه های مختلفی
نسبت به مساله ی مخاطب وجود داشته و همین هم باعث شده که مخاطب، نقش های متفاوتی
را با درجات اهمیت متفاوت پیدا کند. مثلا در هرمنوتیک سنتی -که معنای مطلقی را
برای متن قایل است- نقش مخاطب تنها تلاش برای رسیدن به معنای نهایی متن بوده است.
یا کمی بعدتر نسبی بودن معنای متن مطرح می شود و مخاطب تلاش می کند تا با زاویه ی
دید خاص خودش حتی مغایر با چیزی که در ذهن مؤلف بوده کشف کند یا آن را به تکامل
برساند. بعدها می رسیم به نظریاتی که در هرمنوتیک جدید وجود دارد و در آنجا می
بینیم که جهت فلش از طرف متن به سمت مخاطب می چرخد و مخاطب است که اهمیت بیشتری
پیدا می کند. یعنی مخاطب متن را می خواند اما نه برای شناخت معنای متن به صورت
صرف، بلکه برای شناختی که قرار است از خودش پیدا کند. به طور کلی می خواهم نظر شما
را درباره ی این روند و نوع نگاه خودتان را درباره ی این سیر جویا شوم.






بهزاد
خواجات: بدون شک جهان سنتی با جهان مدرن تفاوت بسیار زیادی دارد. اما یک مساله ی
خیلی مهم وجود دارد که در تمام بررسی هایی که در شعر امروز صورت می گیرد باید لحاظ
شود و آن این است که در کشور ما شعر سنتی یا بهتر است بگوییم دیدگاه سنتی به پایان
نرسیده و نو شدن و مدرنیته هم به آن صورت که در غرب اتفاق افتاده در کشور ما
حادث نشده، یعنی در حقیقت سنت و مدرنیته در کنار یکدیگر به طور مسالمت آمیز زندگی
کرده اند و مشکل خاصی هم نبوده. بنابراین ما در بررسی این روند می بایست به این
نسبیت توجه کنیم. آن چیزی که شما می فرمایید ، بله درست است. در شعر سنتی ما به
طور کلی شعر ها و مضامین شعرها غیر از شور و شیدایی و شور عاشقانگی ، جنبه ی
مدرسه ای مهمی دارند. جنبه ی مدرسه ای یعنی چه؟ یعنی جنبه ی آموزندگی حتما در آنها
لحاظ می شود. به طور مثال در شیدایی ترین شعرهایی که مثلا از مولوی داریم ، باز هم
آموزه های عرفانی در آنها دیده می شود. بنا بر این در شعر سنتی ما شنونده در یک سو
و گوینده در سوی دیگر است و آنچه در میان مبادله می شود آموزه هایی است که یا
معطوف به دستگاه دینی و یا معطوف به هنجارهای اجتماعی است. بنابراین شاعر برای
خودش مقامی بالاتر از مخاطب قایل است. که این اتفاقا پر بیراه نیست! چرا که وقتی
به جامعه ی سنتی نگاه می کنید، شاعر به عنوان فرد فرهیخته ای در جامعه حضور دارد و
باید برای رعیتی که سواد ندارد، کتاب نخوانده است و از جریانات روزگار مطلع نیست،
راهنما باشد و دلالت کند. برای همین است که مثلا سعدی یک شاعر تعلیمی بسار قوی
است، چرا؟ چون در آن زمان هیچ قانون مدنی وجود ندارد، آنچه شاه حکم می کند همان
است. نه قانون مدنی هست ، نه قانون قضایی هست و نه قانون کیفری و جزایی و در
حقیقت هیچ نظارت بیرونی روی افراد نیست. چه کسی باید این خلا قانونی را پر کند؟
شاعر به عنوان یک فرد فرهیخته. به همین خاطر سعدی حتی وزرا و درباریان را پند و
اندرز می دهد. و این نه یک اشتباه، بلکه یک ضرورت تاریخی بوده است. اما بعد از
مشروطه موضوع عوض می شود، حضور فرد در جامعه معنی پیدا می کند، پارلمانیسم مطرح می
شود. متعاقب آن مردم در مبارزه علیه رضا شاه شرکت می کنند و در اینجا شاعر علاوه
بر اینکه باید طی طریق کند و مردم را دلالت کند، می بایست به شعر به عنوان یک تخصص
بنگرد. در عین حال علی رغم پیشرفت نسبی سواد جامعه، در بسیاری از مسایل از شاعر
خلع ید می شود. به عبارتی شاعر دیگر پیشقراول فرهنگی جامعه نیست، به واسطه ی اینکه
خود جامعه به یک سری تحولات فکری و عقلی رسیده. در چنین شرایطی طبیعی است که مسایل
شعر به عنوان یک تولید فرهنگی که می تواند شخصیت و فردیت شاعر را در
خود جای بدهد، مطرح می شود. اگر شما دوره ی اول و دوم شعر نو را کنار بگذارید- چون
در آن دو دوره مساله ی اصلی قالب بندی و مؤلفه سازی در شعر نو است- می
بینید که شاعرانی می آیند که به شعر به عنوان خود شعر و در یک چهار چوب تعریف شده
نگاه می کنند و معتقدند که مثلا آنچه در جامعه اتفاق می افتد یا آنچه در سیاست رخ می
دهد اصلا دخلی به شعر ندارد.






*همان چیزی
که در سورئالیسم مطرح می شود...






بهزاد
خواجات: بله ولی در ایران خیلی فرق می کند. غالبا در غرب مکاتب ضرورت های تاریخی
هستند، مثلا سورئالیسم یا دادایسم یا نیهیلیسم که مطرح می شود دقیقا بازتاب جنگ
جهانی است که در غرب رخ می دهد. ولی وقتی همین سبک ها وارد کشور ما می شوند، نه به
عنوان یک ضرورت تاریخی، بلکه به عنوان یک شگرد هنری وارد می شوند.






*یعنی در
ایران تجربی نیستند و عینیت زندگی را ندارند و بیشتر بحث های تئوریک هستند؟






بهزاد
خواجات: دقیقا. و می شود گفت که جوشیده از مسایل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نیستند
و بیشتر به عنوان یک شگرد جدید که در غرب مطرح شده به آن می نگرند و می
خواهند به هر ترتیبی شده ، آن را به بدنه ی شعری ما بچسبانند!
ایرادی هم البته ندارد. اما نمی توان آنچه در غرب به عنوان مثلا سورئالیسم مطرح
شده را با یک شعری که در زبان فارسی اتفاق افتاده یا در شعر نوی ما اتفاق افتاده،
هم کیش و هم پیاله کنیم و بخواهیم از آن نتیجه گیری کنیم و بگوییم فرضا سورئالیست
های ایران به سورئالیست های غرب نرسیده اند، یا اشتباه رفته اند. چون اصلا پیش فرض
این نیست که اینها به آنها ملحق بشوند.






* البته
این مساله ای که شما می فرمایید ممکن است و یقینا هم در بیشتر موارد به نظر بنده
همین شکل را دارد که این انطباق دقیقا رخ نمی دهد، اما طبیعی است که یک سری از
مسایل اجتماعی ما هم در چند سال گذشته تاثیر به سزایی روی شعر ما گذاشته. همان
آزادی که در قالب نو نسبت به کلاسیک وجود دارد و توسط نیما ایجاد می شود مطابق با
آزادی خواهی در دوران مشروطه است.







بهزاد خواجات: بله. البته این دو مساله است. گاهی اوقات این تاثیرات اجتماع در شعر
یا تاثیرات مستقیم است- یعنی همان چیزی که در مشروطیت اتفاق می افتد، امثال لاهوتی،
عشقی، عارف قزوینی، ملک الشعرای بهار، شمس کسمایی، تقی رفعت و ... که مسایل روز را
بازتاب می دهند، ملی گرایی و حب وطن و غیره. اما اینها در دستگاه شعری خیلی بطنی و
مخفی تاثیر می گذارند. مثلا افسانه ی نیما با اینکه یک شعر عاشقانه است اما نگاهی
که در آن مطرح می شود با کل شعرهای تغزلی ما در گذشته تفاوت دارد. چهره ای که در
افسانه از عاشق نشان داده می شود، با چهره ای که در کل ادبیات فارسی از عاشق داریم
متفاوت است. یعنی گاهی اوقات این تغییرات، تغییراتی هستند که در ظاهر رخ می دهند.
مثلا وقتی اشعار بی وزن تقی رفعت یا شمس کسمایی را که قبل از نیما سروده اند،
بررسی می کنیم به این نتیجه می رسیم که دقیقا بازتاب تغییر و تحولاتی است که در
جامعه رخ داده است. منتها خودشان از قضیه آگاه نبوده اند و در مورد آن صحبت نکرده
اند، فقط دستگاه شعری شان تحت تاثیر این مساله قرار گرفته. یعنی آن فرد گرایی ،
آزادی ، عصیان و شورش زمان مشروطه را در شعر آن دوران هم می توانیم ببینیم. به
عبارتی عناصر شعری تاثیر می پذیرند. مثلا میرزاده ی عشقی از کلماتی در شعر فارسی
استفاده می کند که امکان ندارد در شعر سنتی ما مطرح شده باشد، مثل پارلمان، مثل
پارتی.... پس من فکر می کنم این تاثیر دو سویه باشد.






* آقای
خواجات در ادامه ی بحثی که صورت گرفت، آیا به این عقیده قایل هستید که آینده ی
مخاطب را شعر و آینده ی شعر را مخاطب است که می سازد؟ و این دادوستد دایمی تا ابد
ادامه دارد؟ و این تاثیر همچنان خواهد بود، یعنی همان تاثیری که شعر در مخاطب می
گذارد. موافق هستید که مخاطب آن تاثیر را می پذیرد و در یک تجزیه و تحلیل به صورتی
به شاعر بر می گرداند، مثلا به صورت نقد ادبی؟







بهزاد خواجات: راستش امروزه مسایل خیلی متفاوت شده است. یعنی بررسی سوال شما معطوف
می شود به یکسری مسایلی که مثلا اقتصادی هستند. خواننده یا همان مخاطب باید برای
خواندن شعر وقت داشته باشد، باید شعر و هنر در زندگیش نقشی ایفا کند . اگر قرار
باشد که مخاطب اینهمه درگیری های شغلی و معیشتی داشته باشد، چگونه می تواند وقتی
را به این مساله اختصاص دهد؟ چگونه شعر خواندن جزء اولویت های زندگی اش بشود؟ نکته
ی دوم اینکه چگونه هزینه ی خرید کتاب های مورد نیازش را فراهم کند؟ یا مثلا بعد
رسانه ای مطرح می شود. در تلویزیون چقدر شعر نو خوانده می شود؟ چقدر در مورد شعر
نو برنامه داریم و به تحلیل آن می پردازیم؟ بعد مطبوعاتی هم مطرح است. و بعد
اجتماعی که مثلا شعر چقدر در جامعه ی ما اولویت دارد؟ برای بررسی این موضوع که
مخاطب تا چه حد روی شعر تاثیر دارد و تعیین کننده است باید تمامی این جوانب را
بررسی کرد. نکته ی دیگری هم وجود دارد و آن هم این باور که شعر توسط شاعر
ابتدا برای " هیچکس" سروده می شود. نه اینکه بگوییم شاعر نسبت به اجتماع
و باور های جامعه بی اعتناست، بلکه منظور این است که شاعر برای مخاطبی که از قبل
آماده کرده، نام و نام خانوادگی اش را می داند یا مثلا قشر خاصی شعر نمی گوید.






* آقای
خواجات! آیا این مساله را قبول دارید که شاعر، درست همان لحظه ای که در جایگاه
شاعری شعر می سراید، مخاطبی هم در درونش دارد که همزمان شعر را می شنود؟







بهزاد خواجات: کاملا. اصلا چرا مخاطب؟ بگویید خودش را پیش رو دارد، چون شاعر هم
قرار است بعدا شعر خودش را بخواند. یک شاعر به ناچار از وقتی به دنیا می آید تا
وقتی که تبدیل به یک شاعر می شود، به هر حال دارای یک سری تجارب شخصی و اجتماعی می
شود . به طور کلی به یک طیف و طبقه ی اجتماعی –اقتصادی و با یک سری باورهای سیاسی
خاص پیوند پیدا می کند. طبیعی است که وقتی چنین انسانی بخواهد شعر بگوید یا فیلم
بسازد یا داستان بنویسد به ناچار تمام این تجارب و باورها و رویکردهای ذهنی و
عواطف خاصی که پیدا کرده است در هنگام خلق اثر، خود به خود تعیین مشی می کند و
همین باعث می شود که این اثر مورد اقبال بیشتر طیفی قرار بگیرد که هم کیش و هم
باور او هستند. گاهی با این سوال مواجه می شوم که می گویند شعر باید برای مردم
باشد، خب این اصلا یک حرف علمی نیست ، شعر می تواند از مردم باشد اما چگونه می
تواند برای مردم باشد ؟ آن هم در جامعه ی بزرگی که طبق آمار فکر نمی کنم بیشتر از
4-5 درصد مردم کتاب بخوانند. وقتی می پرسم مثلا چه شعری؟ می گویند شعر حافظ! در
صورتی که شعر حافظ یکی از پیچیده ترین شعرهایی است که وجود دارد و واقعا نمی
دانم مردم چگونه این شعر را می خوانند و متوجه می شوند. در صورتی که همین حافظ در
دوره ی کارشناسی ادبیات فارسی 4 واحد درسی است. خب اگر این شعر اینقدر ساده است و
متعلق به همه است وهمه می توانند آن را بخوانند و هیچ مشکلی نداشته باشند، پس چرا
تبدیل به یک درس آکادمیک شده است؟ منظورم این است که این مساله یک سؤتفاهم فرهنگی
است. هر شعری می بایست برای قشر خاصی از جامعه جذابیت داشته باشد.







* آقای خواجات ! همین جا به چند سطحی بودن این آثار نمی خواهید اشاره ای داشته
باشید؟







بهزاد خواجات: درست است. من معتقدم که شعر خوب شعری ست که برای هر کس چیزی داشته
باشد. مثلا حتی اگر بی سوادی آن را بخواند لااقل از ریتمش لذت ببرد و از نظر من
حتی این هم مثبت است. ولی از دیگر سو معتقدم که مخاطبین هم وظیفه ای در قبال شعر
دارند. به طور مثال ما نمی توانیم فیزیک کوانتوم را متوقف کنیم و بگوییم همه ی
مردم اول باید بروند فیزیک پایه را بخوانند و تا آن زمان فیزیک کوانتوم حق جلو
رفتن ندارد! به هر حال همه چیز در جهانی که ما زندگی می کنیم رو به جلو
دارد و مخاطبین هم باید کاری در این جهت انجام دهند. البته مساله ی دیگری هم
وجود دارد و آن این است که در جامعه ی ما دیگر شعر هنر اول نیست و باید این را
پذیرفت. یعنی دیگر شعر به آن صورتی که در دهه های قبل خوانده می شد، خوانده نمی
شود. . فکر می کنم سینما و موسیقی جلوتر از شعر حرکت می کنند. این هم دلایلی از
جمله دلایل اجتماعی دارد. مثلا وقتی اثری خوانده نمی شود نمی توان انتظار داشت که
فهمیده شود. نکته ی دیگر این که شتاب تغییر و تحولات در شعر نو بسیار بیشتر از شعر
سنتی است . نمی گویم این یک امتیاز است یا نه. ارزیابی نمی کنم. در بررسی سبک های
گذشته مثل خراسانی و هندی و چند مکتبی که داشته ایم مثل واسوخت و وقوع، اگر زمان
را تقسیم کنیم به هر سبک حدود سه الی سه و نیم قرن می رسد اما در شعر نو – که فرد
گرایی در آن زیاد است و جزء ویژگی های آن است- از نیما تا امروز چیزی حدود 17 یا
18 جریان مهم داشته ایم . غیر از جریانک هایی که رخ داده اند و کاری به آنها
نداریم. بنابراین وقتی شتاب زیاد باشد نسبت عقب ماندن یا جا ماندن مخاطب هم در آن
بالا می رود. کما اینکه شعر نو یکی از ویژگی های اصلی اش فرد گرایی است. بنا براین
فردگرایی باعث می شود که نتوانید مؤلفه های مشترکی بین برخی جریانات پیدا کنید و
این پیدا نکردن اشتراکات مخاطب را تا حدی گیج می کند و به دردسر می اندازد. به
عنوان مثال شما با خواندن شعر حافظ می توانید با بسیاری از شاعران آن دوره ارتباط
پیدا کنید اما با خواندن یک اثر از یک شاعر نوگرا لزوما نمی شود با دیگر شاعران آن
دوره و آثارشان ارتباط برقرار کرد.



*آقای خواجات ، لطفا
بفرمایید مخاطب داشتن یا مخاطب نداشتن را چگونه تعریف می کنید. آیا ملاک
برای شما مخاطب حرفه ای یا همان مخاطب خاص است یا تیراژ کتاب و تعدادمخاطبان ،
نمایان گر مخاطبان واقعی یک اثر هنری است؟






- وقتی به مساله ی مخاطب داشتن یا نداشتن اشاره می کنیم به راستی
دنبال چه هدفی هستیم و چرا جواب سوال برای ما اهمیت پیدا می کند؟ این مساله برای
من خیلی مهم است. اگر در یک دایره ی وسیع تر به مساله نگاه کنیم این سوال معطوف می
شود به اینکه آیا مثلا فلان شعر خوب است یا خوب نیست.یعنی احتمالا این سوالات و
پیش فرض های ما برای رسیدن به این پاسخ باشد. منتها من فکر می کنم مخاطب، رای
نهایی یا گزینه ی نهایی برای محک یک شعر خوب نیست. ببینید، تاریخ ادبیات اثبات
کرده که شعرهای کم خواننده یا کم مخاطب یا به عبارتی کم تیراژ به هیچ وجه شعرهای
بدی نبوده اند و چه بسا بعد از سالها شناخته شده اند.






* البته منظورتان این نیست که این مساله
را به عنوان یک اصل قرار بدهیم؟






- نه نه ، اتفاقاٌ من میخواستم به این مساله اشاره کنم که این یک
اصل نیست. یعنی اگر شاعری الان شعر بگوید و شعرهای بسیار بدی هم بگوید و به این
امید باشد که بعداً آیندگان مرا خواهند شناخت، این نمی تواند مستمسک خوبی باشد.
منتها در تاریخ ادبیات ما این مساله وجود دارد . حتی در ادبیات داستانی ما هم دیده
می شود که کتاب هایی نوشته شده و آثاری خلق شده ولی نویسنده در زمان خودش مطرح
نشده است. در غرب هم این مساله مشهود است .مثلا الیوت از این دسته است. وقتی که وی
" سرزمین هرز " را می نویسد تمام منتقدان انگلیسی به او می تازند و کار
او را مورد شماتت قرار می دهند اما سالها بعد متوجه می شوند که او چه کرده بود.
بنا براین ، این یک اصل نیست. نه برای آیندگان نوشتن اصل است و نه موفق بودن در
زمان خود اصل است چه بسا کتابهایی را می بینیم که به چاپ هجدهم و بیستم می رسند،
شاعرانشان بسیار معروفند اما در ارزیابی های تاریخ ادبیات جایی به آنها اختصاص نمی
یابد. بنا براین مرز بسیار باریکی است و باید آن را رعایت کرد. نه عدم اقبال عامه
شعری را ناموفق می کند و نه تیراژ بالای یک کتاب شعر می تواند نشانگر این باشد که
حتما آن شعر، شعر زمانه است. مساله کمی پیچیده تر از این حرفهاست. منتها من فکر می
کنم اثری که قرار باشد در روزگار ثبت شود چند ویژگی باید داشته باشد: اولا باید نگاه
انسانی داشته باشد و فرا زمینی و فرا زمانی بیندیشد و محدوده ی جغرافیایی نداشته
باشد....







*چرا که اصلا ماندگاری در حقیقت همان فرا زمانی بودن است.






- بله دقیقاً ، و فرا زمانی هم باشد، مثلا وقتی حافظ از روزگار حرف
می زند و بی وفایی روزگار، پرسش هایی که مطرح می کند پرسش های امروز بشریت است و
تا روز ابد هم خواهد بود. نکته ی اول این بود. مورد دوم این است که باید ابتکار و
نو آوری اصیل داشته باشد. ابتکار و نو آوری اصیل یعنی چه؟ یعنی معطوف به فرهنگ اما
رو به جلو. چرا که خیلی وقت ها رو به جلو رفتن های بسیاری از شاعران درحوزه ی شعر
هیچ ریشه و اصالتی ندارد و به فرهنگ و سنت ما متکی نیست و دیر یا زود این امواج در
جایی متوقف می شوند و نمی توانند کاری از پیش ببرند...






*به عبارت دیگر می توان گفت که اثری که
تولید می شود می بایست هم با زیبایی شناسی زمان خودش تطبیق داشته باشد و هم وجه
رسانندگی در آن حفظ شود.






- بله، و در حقیقت باید سنت را در خودش حفظ کرده باشد، البته نه
به این معنا که مثل حافظ شعر بگوید بلکه می بایست حافظ در او ته نشین شده
باشد و وقتی می خواهد شعر بگوید حتی اگر از آن دیدگاه وابزاری که از گذشته در
اختیار دارد استفاده نکند دست کم با آن چالش داشته باشد . نکته ی بعد این
است که غیر از نوآوری و ابتکاری که ذکر کردیم باید بتواند در زمینه ی صور خیال
بتواند نوآوری کند و جهان را به عنوان یک انسان امروزی ببیند. من فکر می کنم که
اگر این مسایل در یک شعر وجود داشته باشد و رعایت شده باشد پیشروی آن شعر در زمانه
ی خودش و ماندگاری اش حتمی و غیر قابل انکار خواهد بود.






*جناب آقای خواجات لطفا درباره ی واژه ی
بحران بفرمایید و این که آیا بحران مخاطب را یک مساله ی کمی می دانید یا یک مساله
ی کیفی؟






-عرض کنم با وجود اینکه که معمولا بحران کلمه ایست با بار منفی اما
من فکر می کنم وقتی پای این کلمه به مسائل فرهنگی و هنری کشیده می شود بار منفی
خود را از دست می دهد. چرا که کار اصلی ادبیات بحران آفرینی برای آثار هنری قبل از
خود است...






* در حقیقت شما بحران را به عنوان یک
دوره ی گذار می دانید؟






- دقیقاً به همین کلمه می خواستم اشاره کنم. البته بهتر است بحران
را به عنوان علامت یا نتیجه ی گذار به حساب بیاوریم . به عنوان مثال شما دوره ی
قبل از نیما را در نظر بگیرید یا قبل از صائب یا حافظ -که ادبیات از دوره ای به
دوره ی دیگر منتقل می شده است- وقتی حافظ، صائب یا نیما ظهور کردند، آرامش حاکم بر
ادبیات آن دوره را به چالش کشیدند و به نوعی ایجاد بحران کردند. البته بحران همیشه
هم نتیجه ی مطلوب نمی دهد و ختم به خیر نمی شود . به این معنا که اگر بحرانی از
جامعه و از شرایط روزگار سفارش نگرفته باشد و نتیجه ی دگرگونی های واقعی و مادی و
عینی و معنوی جامعه ی خود نباشد ، نمی تواند استمرار پیدا کند. بعضی ها گمان می
کنند که مثلا نیما یوشیج یک روز صبح از خواب بیدار شد و شعر نو را بنیان نهاد!
اولاً که شعر نو از نیما شروع نشد، دوم اینکه نیما به عناصر تحولی که ایجاد کرد فکر
می کرد و مثل شاعران مشروطه صرفاً هیجانی نبود، چرا که آنان بیشتر در فکر سست کردن
پایه ها بودند و مبارزه با سنت. در حقیقت نیما تمام تجربیات به دست آمده را جمع
آوری کرد و برای آنها مؤلفه ساخت و تئوری نوشت. غرض اینکه نوآوری می بایست در هوای
قبل از خود ببالد و ریشه دار باشد تا ماندگار شود.






* وطبیعتا این نوآوری با بحران دوره ی
گذار مواجه است.






- بله . و آن چیزی که امروزه به عنوان بحران مطرح می شود دلایل
گوناگونی دارد مثلا دسته ای از شاعران طبیعتا به طبقه ی فرهنگی خاصی از جامعه
متعلق هستند و آثار این گروه بیشتر به درد طبقه ی خاصی از جامعه می خورد. اما هر
چه شاعر وسیع تر شود و تجربیات اجتماعی و احساسی او بیشتر شود طبیعی است که با طیف
بیشتری از مخاطب می تواند ارتباط برقرار کند.






* آقای خواجات اگر ممکن است توضیح
جامع تری در مورد کمّی یا کیفی بودن مساله ی بحران مخاطب بفرمایید.






.-به نظر من امروزه این بحران از هر دو نظر مطرح است. وضعیت مجموعه
های شعر که واقعاً اسف بار است. یعنی شعر خوانده نمی شود، پس تیراژ پایین تری
دارد. بنابراین شاعر با شعری که می نویسد چه باید بکند؟ بدون شک من فکر می کنم که
بخشی از این مساله به شاعران بر می گردد و آنها مقصرند. اولین شاهد برای این نظر،
تک ساعتی شدن شاعران است. نمی گوییم که شاعر حتما باید این تعداد شعر حفظ کند ولی
انسانی که در جامعه ی مدرن زندگی می کند می بایست از جامعه شناسی، روانشناسی،
سیاست، اقتصاد و .. چیزهایی بداند. اگر شاعری اینها را نداند چگونه می خواهد جهان
اطرافش را بشناسد و یا با آن به چالش برخیزد؟ اما متاسفانه اکثر شاعران امروز تک
ساعتی شده اند. به این معنا که اگر شعر نو می گویند دیگر خود را از خواندن و
دانستن ادبیات پیشین بی نیاز می دانند واین خبط بزرگی است. نکته ی دیگر اینکه شعر
تا حد زیادی محفلی شده است. یعنی شعر برای عده ی خاصی گفته می شود، برای عده ی
خاصی خوانده می شود و عده ی خاصی هم نقدش می کنند. ما می بایست به یک لطایف الحیلی
دست پیدا کنیم برای ارتباط با خوانندگان. یادم است در جایی خواندم که در یکی از
کشورهای آمریکای لاتین برنامه ای بنیان نهاده اند به نام شعر خوانی و داستان خوانی
در اتوبوس. به هر حال باید از این فضاها استفاده شود تا به نحوی این یخ شکسته شود.
یخِ بین مخاطبان و شاعران.






*یعنی در حقیقت وضعیتی را که شاعر و
مخاطب روبه روی هم قرار می گیرند را متحول کرده اند.






- بله . واین همان قدم اول است. مخاطب ابتدا باید شعر را بخواند یا
بشنود تا بعداً به مشکلاتی که با متن دارد پرداخته شود . نکته ی بعد این است که
فرهنگ کشور ما متاسفانه توسط شاعران جوان شناخته نمی شود. من در محافلی که جوانان
به شعر خوانی ونقد شعر می پردازند زیاد شرکت می کنم، اکثر جوان ها گاهی حتی شماره
شناسنامه ی مثلا فلان شاعر غربی را هم می دانند اما متاسفانه هیچ کدام از منابع
عظیم فرهنگی خودمان را نخوانده است. ما نمی گوییم خواندن شعر غربی بد است، اصلا
مقوله ی هنر و ادبیات شرق و غرب ندارد بلکه منظور این است شاعری که فرهنگ و ادبیات
کشور خود را نمی شناسد چگونه خواهد توانست در این فرهنگ و زبان عواطف و تجربیات
خود را بیان کند؟ این خودش یکی از دلایل دوری از مخاطب است. یعنی وقتی از فرهنگ
فارسی دور افتادند از مخاطب فارسی هم دور می شوند.
از طرف دیگر شتاب جریان های شعر معاصر نیز همانطور که گفتم موثر بوده است وباعث
عقب ماندن خواننده شده است.یکی دیگر از نکاتی که خیلی مهم است و می بایست به آن
اشاره کرد مساله ی فرد گرایی در شعر امروز است.






* که از مولفه های جهان مدرن است...





- بله ، و این فرد گرایی چه در لحن، چه در زبان و چه در صور خیال
دخیل است. دقیقاً مثل این که دوستی پیدا می کنید می بایست مدتی را با وی سر کنید
تا او را بشناسید، با شعر یک شاعر هم می بایست مدتی را سر کرد تا بتوان آن را
شناخت.






* به عبارتی از این زاویه می شود نگاه
کرد که همان عمومی کردن یک حس خصوصی است.






_بله . دیگر با خصوصی کردن شعر از مخاطب و جامعه جدا نمی افتید
بلکه بیشتر تجربیات خود را عینی می کنید به عنوان یک انسان که با دیگر انسان ها یک
سری مشترکاتی دارید. در عین حال شما یک گوشه از این جامعه هستید و شاعران دیگر ،
گوشه های دیگرند و مجموعه ی اینها می تواند فضا و شمای کلی از یک جامعه را به ما
بدهد.






* آقای خواجات اگر ممکن است یک مقدار
راجع به شعر جوان ایران و بحران مخاطبی که ممکن است دامنگیر شعر جوان باشد یا بشود
صحبت بفرمایید. با توجه به ارتباط شما با این حوزه چه به عنوان داور در جشنواره
های و کنگره های سراسری، چه به عنوان مهمان در محافل شعر جوان .






- می توانم بگویم در تمام این محافل مشکلاتی دیده ام، البته محاسنی
هم بوده. یکی از این محاسن همان طراوت و تازگی و تلاش برای نو دیدن است. منتها چند
مشکل اساسی در این حوزه می بینم. اول فقر فرهنگی. این مورد اصلا شعار نیست. شاعر
نمی تواند خودش را مبّرا کند از جایی که در آن نفس می کشد یا از این همه شاعر و
شعر و این همه نظریه ی ادبی که در ادبیات فارسی وجود دارد. از رودکی تا به امروز.
ببینید ما به عنوان یک شاعر یا نویسنده داریم الگوی نوشتاری ارائه می دهیم. ورای
اینکه شعر می گوییم و اثر هنری خلق می کنیم، نوشته ی ما نوشته ای ست که الگوی
نوشتاری خلق می کند. پس نمی توان به راحتی از کنار ضعف تالیف ها گاهی حتی غلط های
املایی! گذشت. بنا براین من به شاعران جوان پیشنهاد می کنم خودشان را از خواندن
فرهنگ و تاریخ و دستور زبان بی نیاز ندانند. اینها ابزار کار ماست و نمی توانیم از
روی اینها بپریم و نادیده بگیریمشان. نکته ی دیگر اینکه شاعران جوان می بایست
نوآوری هایشان را در بافتی ایرانی جای بدهند. بله، ممکن است در غرب فلان شاعر یا
فلان فیلسوف نظریاتی راجع به شعر داشته باشند: ساختار شکنی ، مرگ مولف و غیره و
غیره... منتها اینها چگونه باید در فرهنگ و ادبیات ما هضم و جذب شود؟ بنا براین
شما به عنوان یک شاعر ایرانی می بایست شعری بگویید که بازتاب مسایل خودتان در این
برهه ی زمانی و مکانی باشد. با این حال می توان به آن نظریات به عنوان یک شگرد
نگاه کرد.






* جناب آقای خواجات! سوالات بسیار است و
مجال کم. از اینکه وقتتان را در اختیار بنده قرار دادید بسیار متشکرم






من هم از شما تشکر می کنم.http://www.poetry.ir/archives/001073.php: منبع
nima
nima
کاربر فعال انجمن
کاربر فعال انجمن

تعداد پستها : 84
امتیاز : 163854
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 32
Join date : 2009-12-17

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بحران مخاطب در شعر امروز Empty رد: بحران مخاطب در شعر امروز

پست من طرف فرزانه شیدا الجمعة ديسمبر 25, 2009 1:19 pm

بحران مخاطب در شعر امروز 979385 آقای نیما اسمتعیل پور عزیز از زحمات شما ممنونم متنی خواندنی وخوب وجامع بود استفاده بردم
شاد ومانا باشید بحران مخاطب در شعر امروز 979385 بحران مخاطب در شعر امروز 979385 بحران مخاطب در شعر امروز 979385
فرزانه شیدا
فرزانه شیدا
آموزگار انجمن
آموزگار انجمن

تعداد پستها : 945
امتیاز : 165511
تعداد تشکرهای انجام شده از این کاربر : 164
Join date : 2009-12-17

http://fsheida.blogsky.com/

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد